eitaa logo
طبیبان دوار جهادی
83 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
6هزار ویدیو
119 فایل
لبیک به فرمان جهاد تبیین رحماء بینهم (تولّی) ما ملت امام رضاییم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
🔴 وعده‌ی چاهزاده به خانواده‌ی مهسا امینی :اولین اقدام من بعد از سرنگونی نظام، ساخت حرم و گنبد و گلدسته برای مهسا است 🔹انشالله دیگه بعد سرنگونی هیات هم راه میندازن 😂 🇮🇷 کانال رسمی عنتر نشنال 👇🏻 @antarnational
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
🔴 همون علی کریمی که این روزها استوری تحریم محرم میزاره یه زمانی نذری میداد و برای امام حسین عزاداری می‌کرد. 🔹 اینروزها در مجالس سیدالشهدا برای عاقبت بخیری خودمون و اطرافیانمون زیاد دعاکنیم. 🔹 هیچ تضمینی نیست همینی که هستیم بمونیم... اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
🔻والدینی که دائما کودکان خود را سرزنش و تحقیر می‌کنند، به احتمال زیاد، در آینده با بزرگسالانی روبه‌رو خواهند شد که از لحاظ روانی دچار آسیب و کمبود عزت نفس هستند. 👼🏻کانال واحد کودک مؤسسه مصاف (قندِعسل) 👼🏻 @ghandeassall
هدایت شده از جواد
هدایت شده از جواد
1_1619817186.mp3
28.97M
این دعای کمیل میچسبه ها از دست ندین (:🌱
هدایت شده از جواد
💌 ارادت شهید عماد مغنیه به حضرت رقیه(س) @Rozekhanegee
〽️ امام باقر 「ع」: 【 إِذَا اجْتَمَعَ لِلْإِمَامِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَجَبَ عَلَيْهِ الْقِيَامُ وَ التَّغْيِيرُ 】 💬 هرگاه برای امام به تعداد اهل بدر یعنی ۳۱۳ نفر (یار حقیقی) جمع شوند قیام بر او واجب میشود! 📚 مستدرک الوسائل ، ج۱۱ ، ص۷۸ ✿ ضمن تلاش برای خودسازی جهت قرار گرفتن در زمره یاران امام عصر علیه السلام، باید دعا کنیم ۳۱۳ یار موعود هرچه زودتر تکمیل شوند تا خداوند اذن ظهور را صادر فرماید. ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
🔴 طلبه ای که درس طلبگی را رها کرد و کاسب شد!😳 روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد. شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد. پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید. ✅ شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد. ✅ شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟ ✅ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل سد سكه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت. ✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟ پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟ زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟ 🙊 پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم. ✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. ✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد. ✅ شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است. ✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید. آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند. اهل خدا باش تا بفهمی چه داری. موفق باشی. 🌐 منبع : وبلاگ اخلاق پرسیمانی 📩 داستان خیلی خواندنی و عبرت آمیز👌😍 ♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️ 🔵 یادداشت های طلبه 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تغییر رنگ چراغ‌های بین‌الحرمین در کربلای معلی 🖤🥀 ‌ •➜ @serat_iw | ོصِــــرٰاطْ
🌹شهید سید مرتضی آوینی: «راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد!» باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا