#خاطرات
#علامه_مصباح_یزدی
دستش تنگ بود و سایهٔ فقر و نداری بر سرش سنگینی میکرد.
نامه نوشت به آیت الله حجت که شنیده ام به طلبه ها مهر نان میدهید من هم طلبه هستم و الان مشغول تحصیل.
ولی هر چه کرد نتوانست با خودش کنار بیاید و نامه را پاره کرد. با خودش گفت خدا که میداند حضرت ولی عصر که میداند برای چه نیازم
را پیش بنده خدا ببرم؟
راوی : حجت الاسلام على مصباح
منبع : کتاب خط ها و خاطره ها (گذری بر زندگی علامه محمدتقی مصباح) خاطره شماره ۹