eitaa logo
طبیبان دوار جهادی
85 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
119 فایل
لبیک به فرمان جهاد تبیین رحماء بینهم (تولّی) ما ملت امام رضاییم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 ✨به مناسبت سالگرد شهادت شهید حججی 🌹@dokhtaran_hajghasem
🌼 ✨به مناسبت سالگرد شهادت شهید حججی تا مدت ها پیکرش دست داعشی ها بود، تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. به من گفتند :میتونی بری مقر داعش و پیکر محسن رو شناسایی کنی؟ میدونستم میرم تو دل خطر و امکان داره داعشی ها اسیرم کنن ولی اون موقع محسن برام از همه چیز مهم تر بود... یک داعشی که دشداشه سفید و بلندی پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمزی پوشانده بود، پیکری متلاشی شده و تکه تکه را نشان‌مان داد و گفت :این، همون جسدی است که دنبالش هستید! میخکوب شدم. رو کردم به حاج سعید، از بچه های سوری که همراهم بود و گفتم:من چطور این بدن رو شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده. بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستین؟! مگه دین ندارین؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستاش؟! حاج سعید حرفهام رو تندتند برای داعشی ترجمه می‌کرد داعشی برای اینکه خودش رو تبرئه کنه می گفت: این کار ما نبوده کار داعش عراق بوده! دوباره فریاد زدم:کجای شریعت محمد اومده که اسیرتون رو اینجور قطعه قطعه کنید؟ داعشی به زبان اومد. گفت‌: تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو در آورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردم، نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد! هرچه میکردم، پیکر قابل شناسایی نبود. گفتیم: ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق تر با خودمون ببریم. اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: فقط همینجا. نمی دونستم چه کار کنم. شاید آن جنازه مال محسن نبود و داعش میخواست ما رو فریب بدهد. توی دلم متوسل شدم به حضرت زهرا سلام الله علیها. گفتم: بی‌بی جان، خودتون دستمون رو بگیرین. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدین. یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از جنازه. ناگهان در یک چشم به هم زدن، اونو برداشتم و در جیبم گذاشتم!بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که بریم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتیم مقر حزب الله. وقتی برگشتیم، استخوان رو دادم بهشون تا آزمایش دی ان ان بگیرن. فرداش حرکت کردم سمت دمشق. همان روز بهم خبر دادن که جواب دی ان ان مثبت بوده و نیرو های حزب الله، پیکر محسن رو تحویل گرفتن. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم حضرت زینب. وقتی داخل حرم شدم یکی از بچه ها اومد پیشم و گفت: پدر و همسر شهید حججی الان همینجا توی حرم هستن. من رو برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدونست من برای شناسایی پسرش رفتم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: از محسن چی آوردی...؟ نمی دانستم جوابش رو چی بدم. نمی دانستم چه بگویم. بگم یک پیکر اربا اربا رو تحویل دادن؟ بگم فقط مقداری استخوان رو تحویل دادن؟ گفتم: حاج آقا، پیکر محسن، مقر حزب الله لبنانه، برین اونجا خودتون ببینینش. گفت: قسمت میدم به بی‌بی که بگو. التماسش کردم چیزی از من نپرسد. خیلی دلش شکست... دستش رو انداخت میان شبکه های ضریح و گفت: من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همهٔ محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا تار موش رو برام آوردی، راضی ام. وجودم زیر و رو شد. سرم رو انداختم پایین. به سختی لب باز کردم و گفتم: حاج آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبر اربا اربا کردن. هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: بی‌بی جان، این هدیه رو از من قبول کن... 🌹@dokhtaran_hajghasem
‹.💚😍.› •شهیدۍکہ‌امام‌زمان‌کفنش‌کرد. شهید؁بودکہ‌همیشہ‌ذکرش‌این‌بود، نمےدونم‌شعرخودش‌بودیاغیر...🔗🌩 یابن الزهرا.. یابیایک‌نگاهۍبہ‌من‌کن💙❄️ یابهہ‌دستت‌مرادرکفن‌کن.. ꧇) ازبس‌این‌شهیدبہ‌امام‌زمان(عجل‌اللہ‌تعالے فرجہ)علاقہ‌داشت‌.. بہ‌دوست‌روحانۍخودوصیت‌مۍکند. اگرمن‌شهیدشدم‌دوست‌دارم‌כرمجلس ختم‌من‌توسخنرانۍکنۍ..⛓ روحانۍمۍگوید: ماازجبهہ‌برگشتیم‌وقتۍآمدیم‌دیدیم عکس‌شهیدرازده‌اند..🖐🏽 پیش‌پدرومادرش‌آمدم‌گفتم: این‌شهیدچنین‌وصیتۍکرده‌است‌آیامن مۍتوانم‌درمجلس‌ختم‌اوسخنرانۍکنم آنان‌اجازه‌دادند..✨ درمجلس‌سخنرانۍکردم‌بعدگفتم‌ذکر شهیداین‌بوده‌استـــ: یابن‌الزهرا.. یابیایک‌نگاهۍبہ‌من‌کن✨ یابہ‌دستت‌مرادرکفن‌کن🌿 وقتی‌این‌جملہ‌راگفتم،یک‌نفربلندشدو‌ شروع‌کردفریادزدن..⛓ وقتۍآرام‌شدگفت: من‌غسال‌هستم‌دیشب‌آخرها؁شب بہ‌من‌گفتندیکۍازشهدافردابایدتشییع شودوچون‌پشت‌جبهہ‌شهیدشده‌است بایداوراغسل‌دهۍ✨ وقتۍکہ‌مۍخواستم‌این‌شهیدراکفن‌کنم دیدم‌یک‌شخص‌بزرگوار؁واردشد.. گفت:بروبیرون‌من‌خودم‌بایداین‌شهیدرا کفن‌کنمـ .. ꧇)🌿 من‌رفتم‌دروسط‌راه‌باخودگفتم‌این شخص‌کہ‌بودوچرامرابیرون‌کرد !؟🧐 باعجلہ‌برگشتم‌ودیدم 😳 این‌شهیدکفن‌شده‌وتمام‌فضا؁ غسالخانہ‌بو؁عطرگرفتہ‌بود..🌸 ازدیشب‌نمۍدانستم‌رمزاین‌جریان‌چہ‌بود. اماحالافهمیدمـ.. نشناختم.. ꧇)💔 منبع: کتاب‌روایت‌مقدس‌صفحہ ⁹⁶ بہ‌نقل‌ازنگارنده‌کتاب"میر مهر" حجة‌الاسلام‌سید‌مسعودپورسیدآقایۍ
⊰•🕊🍃•⊱ شهید خبرنگار شجاع و وظیفه شناس بود که در هفدهم مرداد سال ۱۳۷۷ در کشور توسط گروه تروریستی طالبان به رسید. ▪️این شهید بزرگوار در سال ۱۳۷۵ به عنوان مسئول دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) در «مزارشریف» انتخاب و در ۲۶ دی‌ماه همان سال به عنوان مسئول نمایندگی خبرگزاری راهی شد یعنی زمانی که این کشور درگیر جنگ‌های داخلی بود و به‌خوبی می‌دانست در این سرزمین آشوب زده خطر به اسارت درآمدن و حتی شهادت وجود دارد، اما بر حسب وظیفه و رسالت و تکلیف، این راه را انتخاب کرد. ▪️این بار دست جنایت‌کاران تاریخ از آستین گروه تروریستی «طالبان» درآمد و با حمله به سرکنسولگری ایران در شهر «مزارشریف» هشت نفر از کارکنان سرکنسولگری و «محمودصارمی» که رفته بود تا فریاد مظلومیت مردم بی‌گناه «افغانستان» را به گوش جهانیان برساند و راوی ددمنشی یزیدیان زمان باشد، به رساندند. ▪️تا مدت‌ها از سرنوشت این ۹ نفر گزارشی منتشر نشد، تا اینکه پیکرهای آنان در یک گور جمعی در خرابه‌های پشت کنسولگری به دست آمد. پیکر آنان ۲۲ شهریور ۱۳۷۷ به تهران منتقل شد و به خاک سپرده شد. شورای فرهنگی کشور در اولین سالگرد این رخداد، یعنی ۱۷ مردادماه را به پاس قدردانی از این مقام، نامید. 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼هو المحبوب 🌿 برخورد با خبرنگار اسرائیلی ☑️فوتبالیست های ما یادبگیرن ✅بی‌دلیل نیست خدا اینقدر محبوبش کرده‌ لطفا در گنجینه دفاع با ما همراه باشید👈 @Ganjineh_defa