📃 نمایشنامه: مشورت کردن
زهرا : خانم معلم می خواستم درمورد یک موضوعی باشما مشورت کنم .🤔
خانم معلم : بارک الله دخترم که اهل مشورت هستی . من درخدمتم .😊
زهرا : راستش دخترخاله ام امروز به دنیا اومد👶 ما دوست داریم که فردا برویم تهران 🚗و اوراببینیم 👨👩👧👦👶. ولی الان که ماه رمضان است و ماروزه می گیریم .🌃🕌 دلمون نمی خواهد که روزه مان را بشکنیم چه کارکنیم ؟❓
خانم معلم : به به قدم نورسیده مبارک 🎉🎊. ببین دخترم شما می تونید روزه ی خودتون را نگه دارید وبه مسافرت هم بروید .🕌🚘
زهرا: آخه مگه شما نگفته بودید که مسافر نمی تواند روزه بگیرد ؟🚌🍚🥛
خانم معلم : بله دخترم ولی احکام خاصی هم برای مسافر وجوددارد که می تواند روزه اش را نگه دارد .🚙❌🍿🍧
زهرا : چه خوب . می شه برام توضیح بدهید ؟❓
خانم معلم : ببین دخترم .شما فردا بعدازظهر عازم سفربشید🕐 . این طوری واجب هست که روزه تون را نگه دارید ❌🌮.
زهرا : پس من به مامانم بگم که فردا نماز ظهر را بخونیم🧎♂🧎🕌📿 و بعدش آماده ی رفتن بشیم🚗 .
روزهای بعدی راچی کارکنیم؟ تکلیف چیه؟🧐
خانم معلم : زهرا جون اگر شما بخواهید ده روز بمونید باید روزه بگیرید ❌🍔ونماز کامل بخونید.🧎🧎♀🕌 ولی اگر کمتراز۱۰ روز بخواهید بمونید روزه نبایدبگیرید ☕️🍲ونمازتون هم شکسته است .یعنی به جای نماز۴رکعتی باید۲رکعت نماز بخونید.✌️
زهرا : چه جالب ...😍 من به مامانم بگم که اگر قبول می کنند ما ده روز عید را خونه خاله جون بمونیم🏡 هم کمکشون کنیم🤝🍼🧑🍼 و هم روزه بگیریم .🌃🕌
خانم معلم ازشما ممنونم☺️ .خیلی خوشحالم که باهاتون مشورت کردم😍 الان مامی تونیم بهترین تصمیم رابگیریم.😎
زینب رضاقلی _ محمودآباد
#نمایشنامه
#بهار_قرآن
#ماه_مبارک_رمضان
📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران
https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0
📃 نمایشنامه: آشتی کنان
خانم معلم : زهرا خانم وقتی که بزرگ شدی می خواهی چه شغلی داشته باشی؟💻🗄📁📎
زهرا : خانم معلم اجازه ؟ من دوست دارم که مشاور خانواده بشم .🧕👨👩👧👦
خانم معلم : واقعا؟ چه جالب . خوب چرا دوست داری این شغل را انتخاب کنی؟❓
زهرا : به خاطر این که عمو وزن عمویم همیشه باهم دعوا می کنند 🤦♀😡🤦♂ودلم میخواست مشاور بودم ومشکل راحل می کردم
اتفاقا یک دخترعموی کوچولو هم دارم که خیلی ناراحت میشه وسعی می کنم آرومش کنم.👶
خانم معلم : آفرین به تودختر دلسوزومهربونم . حالا بگوببینم اگر ان شاءالله یک روزی مشاور خانواده بشی چه کارهایی انجام می دهی؟❓
زهرا : من یادگرفتم که اگر بخواهم بین دونفر آشتی بدهم باید خیلی صبور باشم .🙂 یعنی اول باید خودم بتوانم برخشم خودم غلبه کنم 🤐؛ اول باید خودم بتوانم از اشتباهات دیگران بگذرم 🌨؛ ویادگرفتم همین که می خواهد خشم به سمتم بیاید🤯 ،باید با نوشیدن آب🚰 و بیرون رفتن از اتاق🚪، از عصبانیت دور بشوم .باصلوات فرستادن📿 و نفس عمیق کشیدن 😴ووضو گرفتن 🚰هم بهتر می شه از عصبانیت فاصله گرفت .
خانم معلم : خوب پس قدم اول اینه که روی خودت کار کنی . قدم دوم چیه ؟
قدم دوم اینه که همه ی این ها را به پدرومادرهایی که دعوا می کنند یاد بدهم.🧕📝📝👩👨
زهرادرادامه گفت : مگه خدا نمی گه که : « وآن ها باید همدیگر را ببخشند و کاراشتباه یکدیگر را فراموش کنند تا خداهم آن ها را ببخشد .»؟😉 خوب پدرومادر هم باید یاد بگیرند که خشم خودشون را به خاطر خدا کنترل کنند.🤐🤐
خانم معلم : آفرین زهرا جون 👏معلومه که حرف هایی که سرکلاس یادتون دادم را دقیق گوش دادی.👂
حالا موافقی که به اتفاق پدرومادرت بروید👨👩👧 خونه ی عمو وزن عمو، واونها راآشتی بدهید؟ 🤝
زهرا: بله خانم معلم .حتماامشب باهاشون میگم که بریم آشتی کنان.🤝🤩🥰
#نمایشنامه
#روز_قدس
#بهار_قرآن
#ماه_مبارک_رمضان
📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران
https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0
📃 نمایشنامه قرض الحسنه
زهراوعلی رفتندپیش مادر بزرگش و گفتند که : « مامان بزرگ جونم سلام» 🧒👦
مادر بزرگ :« سلام به روی ماهتون 👵. حالتون خوبه نوه های ی عزیزم ؟ »
علی: « راستش را بخواهی خوب نیستیم😔
مادربزرگ : چرا نور چشم من ؟ من دوست ندارم شما رو هیچ وقت ناراحت ببینم.
زهرا : مامان بزرگ جونم مگه امشب شب عید نیست ؟🎊
مادربزرگ:بله عزیزم هست .
علی :آخه ما رفتیم پیش مامان وبهش گفتیم که امشب شب عید است وما می رویم برای خرید لباس نو؟🧥👕🥾🥿 ولی مامان سرش را پایین انداخت وهیچی نگفت 😞. مامان بزرگ مگه ما حرف بدی زدیم ؟ ❓
مادربزرگ هم رفت پیش مامان وگفت که امروز ازطرف هیئت امنای مسجد🕌 گفتندکه میتونی بیایی ازصندوق قرض الحسنه پول قرضی دریافت کنی💵 . بیا باهم بریم مسجد وتحویل بگیریم💶. مامان هم باخوشحالی چادرش راسرش کرد وهمراه مادربزرگ به مسجدرفتند 🕌.وقتی که برگشتند مامان گفت که بچه ها زودترآماده بشید که همراه مامان بزرگ جون می خواهیم بریم لباس نو بخریم🛍👕🧥 .ماهم ازخوشحالی داشتیم پردر می آوردیم 🐥🐥و باذوق وشوق رفتیم آماده شدیم که باهم بریم بازار.😊
درهمین هنگام اشک شوق ازچشمان مادرسرازیر شد و مادربزرگ رادرآغوش گرفت.🥲 مادربزرگ به مادر گفت : خداخیرشون بدهد🤲که باگذاشتن صندوق قرض الحسنه🗳 درمسجد کارمردم را راه می اندازند و نمی گذارند مردم شرمنده خانواده شون بشوند.
#نمایشنامه
#بهار_قرآن
#ماه_مبارک_رمضان
📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران
https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0
📃 نمایشنامه : اطعام فقراء و یتیمان
پسرک کوفی : مادر ماگرسنه ایم غذا می خواهیم .😒
مادر : پسرم کمی صبر کن 😞.
(مادر مقداری آب ریخت داخل قابلمه و گذاشت روی اجاق که بچه ها منتظربمانند🥣💧 .)
دخترک کوفی :مادر جان تاکی باید صبرکنیم❓ . پس پدر کچاست ؟🧔♂
مادر : دخترم پدرت رفته توی آسمون 🌎☁️... حالا هم شما بخوابید تا غذا آماده شود .🥱
(بچه ها، مادر چاره ای نداشت جز این که بچه ها را با شنیدن صدای غلغل آب🥣 قابلمه مشغول سازد و از طرفی آن هارا تشویق کند که بخوابند🥱 چون واقعا غذایی درخانه نبود .....ولی چه فایده که بچه ها همچنان بهانه می گرفتند وپشت سرهم گریه می کردند 😭😭...)
(دراین هنگام صدای تق تق در آمد🛖 مادرچادرش را سرش کرد و شتابان به سمت در رفت و در را باز کرد 🚪. دراین هنگام مردی نورانی را به همراه کیسه ای درمقابل در دید 🎑.)
مرد نورانی : سلام خواهرم من آمده ام که برای بچه های شما غذا آماده کنم .🥞🥞
مادردرحالی که چشمانش از خوشحالی برق می زد🤩 اشکش سرازیر شد😢 و گفت : بفرمایید داخل .👋
مرد نورانی : خواهرم؛ من مقداری آذوقه برایتان آورده ام🍚 بیایید باهم غذا را آماده کنیم🥞 که بچه ها تاب وتوانشان تمام شده😟😣 ....
( خلاصه این که با سرعت غذا را آماده کردند ومرد نورانی غذا را بادست مبارک خودشان در دهان بچه ها می گذاشتند👦👧 .)
پسرک کوفی :این غذا عجب بوی خوبی می دهد ... به به خوشمزه است . 😋
دخترک کوفی : به به چقدر لذیذ است ..😋.
مادر : خدایا همان طور که این مرد نورانی را مامور کردی که به ماکمک کند ، اورا عاقبت بخیر کن 🤲. خدایا شکرت که ما راسیر کردی ...🤲
( بعداز خوردن غذا مرد نورانی با بچه ها شروع کرد به بازی کردن.. و این بار صدای خنده ی بچه ها فضای خانه را پرکرده بود ...😂🤣.این بار دیگر بچه ها گریه نمی کردند ..
😭.این بار دیگر گرسنه نبودند ..😞
راستی ، می دونید که این مرد نورانی چه کسی بود ؟ می دونید که این مرد نورانی پدر همه ما شیعیان است ؟
آری او کسی نیست جز؛
امام اول شیعیان🌄
امام علی (علیه السلام🌅
#نمایشنامه
#بهار_قرآن
#ماه_مبارک_رمضان
📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران
https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0
✍ منبر جزء بیست و نهم
🌱 موضوع : اکرام یتیم
🌱 عنوان : بیمه عمر
🔰 قال الله الحکیم فی کتابه العظیم : " أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ " ( ضحی : 6 تا 9 )
آیا خدا تو را یتیمی نیافت که در پناه خود جای داد؟ و تو را (در بیابان مکه) ره گم کرده و حیران یافت پس ره نمایی کرد. و باز تو را فقیر یافت پس بی نیاز کرد (و نعمت رسالت عطا نمود) پس تو هم یتیم را هرگز میازار.
🔰رسول اكرم(ص) : " مَنْ عَالَ يَتِيماً حَتَّى يَسْتَغْنِيَ عَنْهُ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِكَ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ لِأَكْلِ مَالِ الْيَتِيمِ النَّارَ. "
هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا آن كه بى نياز گردد، خداوند به سبب اين كار بهشت را بر او واجب سازد، همچنان كه آتش دوزخ را بر خورنده مال يتيم واجب ساخته است.
( بحارالأنوار، ج72، ص4، ح 8 )
رسول اكرم ( ص ) : " اِنَّ فِى الجَنَّةِ دارا يُقالُ لَها دارُ الفَرَحِ لايَدخُلُها اِلاّ مَن فَرَّحَ يَتامَى المُؤمِنينَ . "
در بهشت خانه اى هست كه آن را سرای شادی گويند و جز آنان كه يتيمان مؤمنین را شاد كرده اند وارد آن نمى شوند.
( نهج الفصاحه ص 329 ، ح 864 )
امام على(ع) : " ما مِن مُؤمِنٍ و َلا مُؤمِنَةٍ يَضَعُ يَدَهُ عَلى رَأسِ يَتيمٍ تَرَحُّما لَهُ إِلاّ كَتَبَ اللّه لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ مَرَّت يَدُهُ عَلَيها حَسَنَةً . "
هيچ مرد و زن مؤمنى نيست كه دست محبت بر سر يتيمى بگذارد، مگر اين كه خداوند به اندازه هر تار مويى كه بر آن دست كشيده است ثوابى برايش بنويسد.
( بحارالأنوار ، ج72، ص4، ح 9 )
🔰 کودک یتیمی نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: «پدرم از دنیا رفته، مادرم، بینوا و بی بضاعت است، خواهرم، شوهر و سرپرست ندارد. از چیزهایی که خدا به تو عنایت فرموده به من اطعام کن تا خداوند خشنود گردد». پیامبر (ص ) به او فرمود: چه نیکو سخن میگویی . سپس به بلال حبشی فرمود : با شتاب به حجره های همسران من برو و جستجو کن، اگر چیزی از طعام هست، بیاور. بلال رفت و به جستجو پرداخت و قدری خرما (۲۱ عدد) یافت و نزد پیامبر (ص ) آورد. پیامبر اسلام (ص ) خرماها را سه قسمت کرد، هفت عدد آن را به آن کودک یتیم داد و فرمود: بقیه را بگیر، هفت عدد آن را به مادرت و هفت عدد دیگر را به خواهرت بده. کودک یتیم در حالی که خوشحال بود از پیامبر (ص ) تشکر و خداحافظی کرد و رفت. در هنگام رفتن کودک، یکی از اصحاب حضرت به نام معاذ برخاست و دست نوازش بر سر آن کودک یتیم کشید و با گفتاری مهرانگیز، کودک را تسلی خاطر داد.
پیامبر (ص) به او فرمود: «ای معاذ! این کار تو را دیدم، همین قدر بدان، هر کس سرپرستی یتیمی کند و دست نوازش بر سر او بکشد، خداوند به هر مویی که از زیر دستش میگذرد، حسنه و پاداش خوبی به او میدهد و گناهی از گناهان او را محو کرده و بر درجه و مقام معنوی او می افزاید ». ( مجمع البیان ، ج 10 ، ص 767 )
🔰 آثار و برکات یتیم نوازی :
_ تقرب به خداوند
_ جلب رحمت الهی
_ کفاره گناهان
_ ثواب اخروی
_ برکت در روزی و عمر
_ آرامش روحی
_ امنیت اجتماعی
_ تقویت اراده
_ حل مشکلات
🔰 پیامدهای ترک یتیم نوازی در زندگی :
_ دوری از رحمت خداوند
_ زوال برکت در اموال و عمر
_ افزایش مشکلات
_ ضعف اراده
🔰 راهها و راهکارها :
_ شناسایی ایتامی که در همسایگی یا محل و رسیدگی به مشکلات آنها
_ قبول سرپرستی یک یتیم
#نمایشنامه
#وداع_رمضان
#بهار_قرآن
#ماه_مبارک_رمضان
📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران
https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0
🗞نمایشنامه نقشه گنج
بسم الله الرحمن الرحیم......
توی اتاق کوچیکه آقاجون یه صندوقچهای بود که به قول عزیزجون صندوقچهگنجه و توش کلید بهشته!😍🔑
🧕🏼🧕🏻زهرا و ریحانه که دخترخاله بودن، کنجکاو شده بودن که ببینن این گنج باارزش که بهش کلید بهشت میگن چی میتونه باشه؟
یه روزی که همه خونه آقاجون دور هم جمع بودن و مشغول صحبت ،
زهرا و ریحانه رفتن سراغ صندوقچه...
شروع کردن به گشتن کلید،
تمام خونه رو زیرورو کردن؛ از اتاقا بگیر، تا بالای کمدا، حتی زیر زمین
اما نبود که نبود....
آقاجون که دید زهرا و ریحانه مثل دوتا کارآگاه مشغولن تعجب کرد!!
با مهربونی و همون لبخند همیشگی که به لب داشت گفت:
👴🏻: دخترای قشنگم! دنبال چیزی میگردین عزیزای دلم؟؟؟چیزی گم شده؟؟کمک میخواید؟؟
🧕🏼🧕🏻:اع آقاجون شمایید!! هیچی داریم دنبال چیزی میگردیم🙂😄
👴🏻: خب دنبال چی دخترای من؟؟
🧕🏻🧕🏼: راستش!!! دنبال کلید صندوقچه!! آخه عزیزجون گفته داخلش گنجه!! کلید بهشت توشه😍🔑
چی ازین بهتر که ما هم کلید بهشت رو داشته باشیم!؟😍🥰
آقاجون با شنیدن حرفهای اونا خندید و گفت: خب چرا بهم نگفتین که کمکتون کنم 😄
برای اینکه جای کلید رو پیدا کنین باید نقشه داشته باشید..
🧕🏼🧕🏻: نقشه؟؟ نقشه چرا؟؟؟؟؟😲
👴🏻: مگه نمیگید صندوقچهگنج؟؟
خب هر گنجی یه نقشه ای داره دیگه!!
(آقاجون دست گذاشت داخل جیب جلیقهش)
بفرمایید اینم نقشه گنج📜
این مراحل رو طی کنید تا به کلید برسین و صندوقچه رو بازش کنین....
🧕🏻🧕🏼: خب ریحانه ،من برات مراحل رو به ترتیب و منظم میخونم شماهم با دقت انجامش بده...
مرحله اول: ابتدا نیت کنید و بعد از نیت توجهتان به اطراف نباشد...
مرحله دوم: بعد از نیت در حالت ایستاده سوره حمد و توحید را بخوانید
مرحله سوم: خم شوید بهگونهای که دستانتان روی زانو باشد که به آن رکوع میگویند و ذکر((سبحان ربی العظیم و بحمده)) بگویید..
مرحله چهارم:.....
مرحله پنجم: ....
و ......
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته....
خب اینم مرحله آخر......
🧕🏼🧕🏻: زهرا!!!! به نظرت این نقشه گنج مراحل نماز نبود؟
+اره دقیقا! اصلا خودِ نماز بود!!
ببین!!!!کلید صندوق اینجاست 😍پیدا شد😍😍🔑
بدووو بریم باز کنیم صندوق رو
🧕🏻: زهرا ببین روی صندوق یه چیزی نوشته؛!!! اما قسمت اولش پاک شده نمیتونم خوب بخونم
نوشته: ......... کلید بهشت است!!
🧕🏼وااای که دلم آب شد ببینم چی کلید بهشته.... زودی بازش کن😍
خب، بسم الله....
اینم از این....🔐
ببین داخلش یه کاغذی هست بذار بخونمش:
نوشته : پیامبرعزیز و مهربانمون فرمودن:
نماز کلید بهشت است✨
وااای زهرا معما حل شد😍
نمااااز
🧕🏼: واقعا نماز کلید بهشت بوده و خبر نداشتیم؟؟؟؟! ینی همین نمازی که خدای مهربون برامون واجب کرده کلید بهشته ؟؟؟
چقدرررر عاالیی 😍
🧕🏼:بیا به هم یه قولی بدیم!!
خب چه قولی؟؟؟
بیا قول بدیم حالا که از طریق این نقشه گنج نماز رو به خوبی یاد گرفتیم ازین ببعد نمازامونو اول وقت بخونیم
🧕🏻:چشممم...چرا که نه....قووول✨🤝
🧕🏻: ببین!!! یه چیز دیگم کنار حدیث هست!! وااای ریحانه ببین چقدر زیباست دوتا سجاده زیباااا....چقدر بوی خوبی داره!!! نکنه از بهشت اومده😍✨
🧕🏻:اینا برای کیه ینی؟؟
خوشبحال کسی که این سجاده ها مال اونه....🙃
+ببین کنار سجاده یه نوشته ای هست، بذار بخونمش
نوشته:«« زهرا و ریحانه عزیزم..به سن تکلیف رسیدنتون مبارک...این دو سجاده متعلق به شماست😊»»
(از طرف آقاجون به نوه های عزیزش👴🏻)
🧕🏻🧕🏼: وااای آقاجووون مهربون😍
کار شما بود!! ممنونیم ازتون🥰
آقاجون که با همون لبخند همیشگی نظارهگر بچه ها بود بهشون گفت:
👴🏻: مبارکتون باشه نوه های عزیزم
در همین لحظه صدای اذان بلند شد...
الله اکبر...الله اکبر 🔈🕋
🧕🏼🧕🏻: ریحانه...بدو بریم وضو بگیریم و روی این سجاده های زیبای بهشتیمون نماز بخونیم....
+اره بریممم😍🥰
✍مبلغه طرح امین عبدی
#نمایشنامه
#محمودآباد
📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران
https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0