🔴نگران انتقام خون قاسم سلیمانی نیستم
✍🏻 #حمید_منصوبی
🔹باور دارم اگر ما خراب نکنیم خودش کار را تا مرحله خروج نامشروع آمریکایی ها از منطقه پیش میبرد. انگیزه نوشتنم ظرفیت داخلی هدر رفته چنین ابرقهرمانانی برای همگرایی ملی است
🔰با هر تفکری، اگر خود را صاب نظر و فعال اجتماعی می دانیم و در رویدادهای جریان سازی نظیر تشییع سردار سلیمانی شرکت نمی کنیم،در ادعایمان تجدید نظر کنیم. لمس از نزدیک حال و هوای مردم را هیچ منبع دیگری در اختیار نمی گذارد:
🔹۷:۳۰صبح به هوای رفتن تا ولیعصر به متروی امام حسین رسیدم. آنقدری شلوغ بود که منصرف شدم و پیاده به سمت انقلاب راه افتادم
🔸جمعیت اما قبل تر میدان، از خیابان دماوند به سمت انقلاب می آمد. در این ساعت صبح حیرت آور بود. نظیرش را در هیچ راهپیمایی ندیده بودم
🔺به خلاف ۲۲بهمن، به ندرت در بین راه ایستگاه صلواتی یا ماشینهای شعار سازمان یافته دیده می شد. انگار همه می خواستند فقط تشییع کننده باشند.
🔹مردم تازه بیدار شده ابتدا فقط راه می رفتند. انگار هنوز گرم نشده اند. کسی هم نبود دم بدهد
کم کم خودشان گرم شدند. از میان جمعیت هر چند وقت یکبار یکی شروع به شعار دادن می کرد و اطرافیان تکرار
🔸پشت سر کسی با غیض فریاد زد: "حاج قاسم شهیدم راهت ادامه دارد" و مردم تکرار کردند
برگشتم. خانمی جوان و مانتویی با چشمهای خیس. عجیب اینکه اینبار به کرات زنان، لیدر شعار بودند
🔺چهره ها مصمم بود و مردم برای ترکیدن بغض نیاز به تحریکی نداشتند. یک دور که چشم می گرداندی حداقل یک زن را با چشمان خیس می دیدی. چهره ها ترکیبی بود از غرور و خشم بدون اندکی شکستگی و باختن روحیه. اکثر شعارها متمرکز روی آمریکا و انتقام و تنوع و بعضا قافیه نداشتنشان معنادارتر! چه کرده بود خون سردار؟! گویا کسی احساس فقدان نداشت. محاسبات برای حذفش غلط از آب درآمده انگار
🔹کالسکه کودکم محکم به پای خانم جوانی خورد. از درد به خودش می پیچید. برگشت نگاهم کرد، تا آمدم چیزی بگویم به جای من عذرخواهی کرد و رفت. کودکی کیکش را توی کالسکه دخترم گذاشت و رفت. خدایا چقدر رقیق شده دلها!
🔸ساعت۱۲ است و هنوز در فلسطینیم. پیکری که قرار بود ۱۲ در قم باشد هنوز به جمالزاده هم نرسیده. با التماس از جمعیت به هم فشرده می خواستند که برگردند.
🔺از فلسطین پایین آمدیم تا بلکه در جمهوری بتوانیم راه برگشتی پیدا کنیم
ماشینهای شخصی می ایستادند تا پیاده های درمانده را از معرکه بیرون بکشند. مگر خود مردم به داد هم برسند. جوانی جلوی یک اتوبوس خالی پرید و نگهش داشت. به راننده برخورده بود و نمیخواست در را باز کند، می گفت بهارستان دربستی دارم. جوان گفت: مگر نمی بینی مردم گیر افتاده اند؟ من را سوار نکن فقط بگذار خانمها تا بهارستان بیایند. راننده در را باز کرد. ملت همینطور برای جوان دعا می کردند و سوار می شدند. اتوبوس که پر شد پسرک از جلوی اتوبوس کنار رفت و خودش پیاده راه افتاد
🔹ما که ندیدیم ولی فکر می کنم چیزهایی که از اول انقلاب و جنگ در همدلی و از خودگذشتگی مردم می گفتند را اینجا می شد لمس کرد.
عجب برکتی داشته خون این شهید!
🔸طاقت نیاوردم. زنگ زدم و مرخصی گرفتم بروم کرمان بلکه دلم کمی آرام شود. به چند نفر از رفقا هم گفتم هر که خواست بیاید. بلافاصله ماشین پر شد. ساعت۳ راه افتادیم
🔺بچه های راهدارخانه کاشان به ماشینها خرما نذری می دادند. مسیر پر بود از عکسهای حاج قاسم و ایستگاههای صلواتی مردم؛ مسجد بین راه را تعدادی جوان اصفهانی روی سرشان گذاشته بودند و مدام با حاج قاسم شهید شوخی می کردند. انگار نه انگار که سردار را شهید کرده اند!
🔹 ۳نیمه شب به کرمان رسیدیم و شهر بیدار بیدار بود و مردم پشت حصارهای کشیده شده دور قبر منتظر! تا ۶:۳۰ میدان آزادی تا گلزار مملو از جمعیت شد. از تمام نیمه جنوبی ایران آمده بودند کرمان!
🔸مطمئن بودیم با این وضعیت پیکر به این زودی تشییع نخواهد شد. رفتیم کمی بخوابیم
ظهر بیدار شدیم و فهمیدیم دههانفر زیر دست و پا جان داده اند. از همان ابتدا مشخص بود که حد و اندازه مسئولین کرمانی اصلا به قواره چنین برنامه ای نمی آید.
🔺نهایتا راه حلشان این شد که سحر روز انتقام، قهرمان را بدون اعلام قبلی طبق وصیتش کنار بیسیمچی دوران جنگش به خاک سپردند. با این حال هزاران نفر با فریاد غرور و اشک،شاهد مراسم بودند...
💢۸۰سال است آمریکای بی قهرمان بارها و بارها به یاری کمیک استریپ ها و خلق قهرمانهای خیالی، توانسته همگرایی ملتش را برای جامعه پذیری و عبور از بحرانهای اجتماعی بازتولید کند و ما ابرقهرمانهای حقیقی خود را با این ظرفیت منسجم سازی، دستمایه منافع قبیله مان میکنیم. عمیق شدن در حرارتی که منش سلیمانی ها با رواداری، کارآمدی، پرکاری مخلصانه و بی حاشیه و... به جان مردم انداخته کافی است بفهمیم کجای راه را اشتباه میرویم...
http://eitaa.com/joinchat/825098246C346759229f