M gh:
#کوفه_اسارت
#روضه
#زینب
عیسی شدی که این همه بالا ببینمت
بالای دست مردم دنیا ببینمت
بعد از گذشت چند شب از روز رفتنت
راضی نمیشود دلم حالا ببینمت
اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسین
وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟
امروز که شلوغی مردم امان نداد
کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت
شب ها چه دیر می گذرد ای حسین من
ای کاش زود صبح شود تا ببینمت
حالا هلال تو سر نیزه طلوع کرد
تا ما "رایت، الا جمیلا" ببینمت
گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند
چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت
تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود
انصاف نیست بین گذرها ببینمت
فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت
علی اکبر لطیفیان
#شعر
#روضه
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم، گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو، جان در فغان، دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است، من چه کشیدم
دو چشم خود بگشا و سوال کن که بگویم
زخیمه تا سر جسم تو، من چگونه رسیدم
ز اشک دیده، لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم
نه تیغ شمر مرا می کشد، نه نیزه ی خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان
صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم
سزد به غربت من، هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب، موی سفیدم
کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خون بهات خریدم
بگو به نظم جهان سوز میثم این سخن از من
که دست از همه شستم، رضای دوست خریدم
سازگار
نخل 1، ص 227
#شعر
#روضه
قابل نبوده ام که کند دعوتم کسی
مولا کریم بود که بی دعوت آمدم
هر کس گرفت دست توسل به دامنی
من دست خود به دامن آل عبا زدم
با این همه صفات نمک ناشناسیم
عمری کنار سفره ی آل محمدم
اینان مرا که جز تنی آلوده نیستم
تبدیل می کنند به روح مجردم
دریا حریف نیست که پاکم کند مگر
مولا به خاک کوی خود از لطف شویدم
کریم آقا،کریم آقا،کریم آقا
کریم آقا،کریم آقا،کریم آقا
مست مستم از،جام اباالفضل
عشق من باشد،نام اباالفضل
یا ابوفاضل،یا ابوفاضل
یا ابوفاضل،یا ابوفاضل
خورده ام جام ولای عباس
بر لبم باشد ثنای عباس
مرغ دل شد آشنای عباس
می نشیند بر بام اباالفضل
منو با عشق تو آفریدند
به تنم از روح تو دمیدند
روی قلبم عکس تو کشیدند
که چنین گشتم رام اباالفضل
یا ابوفاضل،یا ابوفاضل
یا ابوفاضل،یا ابوفاضل
✅💎https://eitaa.com/tablighonarmandaneh
#شعر
#روضه
عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسین
تا برات کربلایم را کند امضاء حسین
هم دلم را برده با خود در کنار قتلگاه
هم دو چشمم را کند از اشک و خون دریا حسین
از سنین کودکی پوشیده ام رخت سیاه
ریختم اشک و زدم بر سینه گفتم یا حسین
با همین پرونده ی سنگین و این بار گناه
میخرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسین
غم مخور گر روز محشر گم شدی در بین خلق
هر کجا باشیم ما را میکند پیدا حسین
من که از روز ولادت کربلایی بوده ام
دوست دارم وقت مردن هم بمیرم با حسین
کعبه و رکن و مقام و زمزم من کربلاست
از درون خویشتم پرواز کردم تا حسین
«بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا»
«در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
#شعر
#روضه
به زخم زخم تنت گریه می کنم هر شب
برای پیرهنت گریه می کنم هر شب
شبیهِ سرخیِ خورشیدِ آسمانِ غروب
به دست و پا زدنت گریه می کنم هر شب
به خشکی لب مثل کویرت آقا جان
به خشکی دهنت گریه می کنم هر شب
به پیکری که سه شب روی ریگ صحرا ماند
به جسم بی کفنت گریه می کنم هر شب
به لحظه ای که تنت را گذاشت بین حصیر
به بوریا شدنت گریه می کنم هر شب
اگر شود ز دو دیده دوباره خون جاری
به زخم زخم تنت گریه می کنم هر شب
وحید محمدی