📸 چند وقت پیش عکسی درباره «بازی کردن امام جماعت یکی از مساجد ترکیه با کودکان» پخش شد...
اصلا کاری ندارم که این عکس مربوط کدام کشور است یا مذهب شان چیست؛
فقط به این بهانه یک جمله می گویم:
🔺مسجدی که در آن خبری از کودکان و نوجوانان نباشد، یک مسجد اَبتر است و ادامه دار نیست!
🔺مسجدی هایی که نتوانند خودشان را در نسل های بعدی شان بازتولید کنند، محکوم به انزوا و اضمحلالند (البته به مرور زمان)‼️
مسجدی که بخاطر صدای بازی چندتا کودک، فورا داد و بیداد تویش راه می اندازند که: «مگر این بچه ها صاحب ندارند؟!🤬» یا اینکه «مسجد که جای بچه ها نیست!» دارد خط انتقال معارف به نسل های بعدی را قطع می کند.😞
🔥توی این اوضاع بَلبشوی #آخرالزمانی، انتقال ارزش ها و ایدئولوژی ها به نسل بعدی مان ضرورت دارد!
هر کاری یا حرکتی که منجر به دلسردی یا دلزدگی نسل جدید به دین و ارزش ها شود، مانعی جدی پیش روی خط انتقال معارف محسوب می شود!
(اگر به فکر نسل بعدی نباشیم، قافیه را باخته ایم، بدجور...)
📌البته پدرها و مادرها و حتی مسئولین برگزار کننده هم مقدمات حضور فرزندان در محافل دینی و مساجد را فراهم کنند تا هم برای بچه ها قابل استفاده باشد و هم مانع استفاده دیگران نشوند🌹
#تربیت
#خط_انتقال_معارف
https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171
📸 چند وقت پیش عکسی درباره «بازی کردن امام جماعت یکی از مساجد ترکیه با کودکان» پخش شد...
اصلا کاری ندارم که این عکس مربوط کدام کشور است یا مذهب شان چیست؛
فقط به این بهانه یک جمله می گویم:
🔺مسجدی که در آن خبری از کودکان و نوجوانان نباشد، یک مسجد اَبتر است و ادامه دار نیست!
🔺مسجدی هایی که نتوانند خودشان را در نسل های بعدی شان بازتولید کنند، محکوم به انزوا و اضمحلالند (البته به مرور زمان)‼️
مسجدی که بخاطر صدای بازی چندتا کودک، فورا داد و بیداد تویش راه می اندازند که: «مگر این بچه ها صاحب ندارند؟!🤬» یا اینکه «مسجد که جای بچه ها نیست!» دارد خط انتقال معارف به نسل های بعدی را قطع می کند.😞
🔥توی این اوضاع بَلبشوی #آخرالزمانی، انتقال ارزش ها و ایدئولوژی ها به نسل بعدی مان ضرورت دارد!
هر کاری یا حرکتی که منجر به دلسردی یا دلزدگی نسل جدید به دین و ارزش ها شود، مانعی جدی پیش روی خط انتقال معارف محسوب می شود!
(اگر به فکر نسل بعدی نباشیم، قافیه را باخته ایم، بدجور...)
📌البته پدرها و مادرها و حتی مسئولین برگزار کننده هم مقدمات حضور فرزندان در محافل دینی و مساجد را فراهم کنند تا هم برای بچه ها قابل استفاده باشد و هم مانع استفاده دیگران نشوند🌹
#تربیت
#خط_انتقال_معارف
https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171
هدایت شده از خوبان
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷بچه نذری🌷
💫🌹دکتر عزیزی
🥀🤍این مدل #تربیت را تجربه کنیم خیلی ها نتیجه گرفتند ...
هدایت شده از خوبان
🔺حدود سه چهار روز بعد از این ماجرا پدر و مادر آقا مرتضی از این موضوع باخبر شدند.
🥀🤍بعد از عملیات کربلای 4 تا زمان شهادتش من دیگر او را ندیدم. فقط دو مرتبه تلفنی با من صحبت کرد. بار دوم روز 6 بهمن ماه سال 65 بود[دو روز قبل از شهادتش] که من به او گفتم: آقا مرتضی این بار خیلی سفرت طول کشیده مگر نمی خواهید بیایید, دلمان برایتان تنگ شده است می خواهیم چهره ات را ببینیم !
🍃🌸با خنده گفت:مگر شما تلویزیون نگاه نمی کنید، همین چند روز پیش عکس مرا داخل آن انداحتند[مصاحبه ای که شهید اوینی با ایشان انجام دادند]. فعلا نمی توانم بیایم چون همین روزها یک عملیات دیگر در پیش داریم اگر سالم ماندم حتما به شما سری می زنم.
🥀🤍من در آن زمان باردار بودم و در پایان صحبت مرا قسم داد و گفت: تو را به خدا مواظب خودت باش انشاءالله بعد از تولد بچه شما را به اهواز بر می گردانم.
🍃🌸بعد از من خواست گوشی را به زینب بدهم. در آن زمان, زینب در سن و سالی نبود که بتواند حرفی بزند. هر چه آقا مرتضی بلند حرف می زد تا بلکه جوابی از زینب بشنود موفق نمی شد. طوری بلند حرف می زد که ما در فاصله حدود یک متری فریادهای او را می شنیدیم. او مرتب می گفت: آهای بابا زینب جوابم بده!
🥀🤍من گوشی را گرفتم و به آقا مرتضی گفتم: مگر سر کوه هستی که این طور داد می زنی، مگر زینب می تواند حرف بزند. گفت من دلم می خواهد صدای زینب را بشنوم خیلی دلم برایش تنگ شده است. دو ماه است که او را ندیده ام.
🍃🌸دوباره گوشی را به زینب دادم ولی باز او هیچ حرفی نزد و فقط به گوشی خیره شده بود. آخرین جمله ای که آقا مرتضی به من گفت این بود که: از شما خواهش می کنم که بچه را خوب#تربیت کنی و به خاطر خدا#صبر داشته باشی. با ما خداحافظی کرد.
🥀🤍آن شب با این جمله آقا مرتضی خوابم نبرد و مرتب این جمله آخر را در ذهنم مرور می کردم و هر چه سعی می کردم که بفهمم منظور او از این حرف چه بود متوجه نمی شدم. فردای آن روز به اتفاق زینب به روستا برگشتیم. اصلا حال و روزخوبی نداشتم حتی توان نداشتم که بتوانم کارهای خانه را انجام دهم.
🍃🌸بی اختیار البوم عکس را برداشتم و آن را ورق زدم هر عکسش را که نگاه می کردم کوهی از غم و اندوه بر دوشم سنگینی می کرد و بی اختیار اشک از چشمانم جاری می شد...
⬅️ ادامه دارد...