🥀🖤🍂
انگار کوه بر شانههای ابالحسن علیه السلام سنگینی میکرد
که صدای برخورد زانوانش با زمین، کنار بسترزهرا سلام الله علیها، عرش را به لرزه درآورد...
لبخند زهرا سلام الله علیها چشمانِ حیدر علیه السلام را نشانه گرفت.
دست را بر زمین تکیهگاه کرد که لااقل اگر نمیتواند بایستد، بنشیند پیش پای مولایش
اماباچشمان غمبار حیدر علیه السلام مواجه شد..
که بیش ازاین شرمندهامنکن، جانِعلی!
زهرا سلام الله علیها بغض کرد.
شاید از این همه غربتِ مولایش و حیدر علیه السلام فهمید...
با دستانِ مردانهاش، سرِ زهرا سلام الله علیها را بر سینه نهاد و گفت:
سخت است که از فاطمهام بخواهم وصیت کند
اما بگو تا علی با گوشِ جان برای آخرین بار بشنود، صوت فاطمهاش را
لب به سخن گشود:
ای علی
أنا فاطمة بنت محمد
زوجنی الله منك
لاکون لك فی الدنیا و الآخرة...
خدا مرا به ازدواج تو درآورد
تا در دنیا و آخرت برای تو باشم
غسلنی و کفنی باللیل و لا تعلم احدا ..
در شب مرا غسل ده و کفن کن و هیچ کسی
‹ از کسانی که در حقم ستم روا داشتند › را خبر نکن.
سپس گفت:
و استودعك الله
تو را به خدا میسپارم...
واقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة
و سلام مرا به فرزندانم تا قیامِ قیامت برسان.
علی علیه السلام گریست
محاسنش خیسِ اشك شد
و شانههایش لرزید...
《ببین میتوانی بمانی بمان.》
✍🏻فاخر
#دلنوشته
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_(س)
🌊کانون ژرفا
دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)
🆔@tabyinikiu
🌐@Hamandishi_ikiu