🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۳۴
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
🔘 در سوم تیر ۱۳۶۸ به ایران بازگشتم. ساعت یک بامداد وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدیم. شهر تهران را سیاه پوش دیدم. به هرکس که نگاه میکردم چهره غم زده ای داشت. دلم به شدت گرفته بود و لذت در وطن بودن را احساس نمی کردم.
از این به بعد پر است از خاطرات تلخی که بعد از برگشتن از جنگ در خراسان داشتیم. هیچ وقت به ذهن ما خطور نکرده بود که اوضاع و احوال چنین خواهد شد. وقتی برگشتیم، دویست تا سیصد هزار نفر رزمنده از جان گذشته یکباره در این جامعه به امان [خلق] خدا رها شدند.
🔘 مسؤولین سپاه تهران از خود من بیش از ده مورد مدرک خواستهاند. در حالی که من ۲۳ آبان ۱۳۵۹ به جبهه رفتهام و سوم فروردین ۱۳۷۰ برگشتهام. اگر حضور در کردستان و گنبد هم حساب شود، قریب به ۱۴۰ ماه میشود.
🔘 به دلیل مجروحیت، یک سال برای من استراحت زده بودند؛ اما آقای قاآنی و حاج باقر قالیباف هیچ وقت نگذاشتند در خانه استراحت کنم. خودم هم اعتقادم این بود که در جبهه زودتر خوب میشوم. فوراً به جبهه برمیگشتم و در محل خدمتم حاضر میشدم. من، تاریخ زنده بچههای سپاه و بسیج خراسان در جبهه و جنگ هستم. با این حال، بعضی وقتها دلم میخواهد از غصه بترکد. میخواهم منفجر شوم. وقتی میخواستند مدالهای افتخار بدهند، فهمیدم اصلاً از من و شهید شریفی و شهید علیمردانی صحبتی به میان نیاوردهاند. هر چند که مدال افتخار یک نشانه بیشتر نباشد.
🔘 خجالت میکشم بگویم، اما بدانید که از سال ۱۳۶۲ با زنم هیچ فرقی ندارم؛ چشمم کور شده، گوشم کر شده، ستون فقراتم شکسته و قفسه سینهام از دو قسمت متلاشی است. مقداری از ماهیچه دستهای چپ و راستم از بین رفته است و بیش از ۱۶۰ تیر و ترکش خوردهام که هنوز تعدادی از آنها را به یادگار دارم. ترکش روی پرده مغزم هشدار همیشه من است.
خاطرات و گفتههایم به پایان رسید. باشد که آیندگان خود قضاوت کنند. به نام خداوند بخشنده مهربان، ای رسول ما، بگو من پناه.
#بابا_نظر
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
────❀─❀──❀─❀──
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78
روبیکا👇
https://rubika.ir/khaneh_shad_asemany
تبیین فقیهی👇
https://eitaa.com/tabyyn
────❀─❀──❀─❀──