[ تائب ]
- به مذاقش خوش نمیومد . . یه خورده سخت بود بفهمه زده جاده خاکی.
- دید همه چی داره
خوب پیش میره . . .
[ هوا برش داشت ]
[ تائب ]
-
- گهی نالم، گهی گِریَم، گهی سوزم، گهی میرم
زمانه بی توام گر زنده دارد، این چنین دارد!
[ تائب ]
- دید همه چی داره خوب پیش میره . . . [ هوا برش داشت ]
- میگفت منکه همه چیم داره
خوب پیش میره . .
پس حتما راهم درسته.
[ زهی خیال باطل ]
[ تائب ]
- میگفت منکه همه چیم داره خوب پیش میره . . پس حتما راهم درسته. [ زهی خیال باطل ]
درگیر ظاهر بود و از نیت دور.
[ چشم دلشو بسته بود ]
[ تائب ]
-
- بعدِ طُ آنچه سیاه است ،
روزگار علیست-ع
- بعدِ طُ آنچه سفید است ،
گیسوی حسن-ع