#خاطرات_شهدا 🪴 اگر مستمندی را میدید؛ هرچه داشت می بخشید فکر نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن نیاز داشته باشد. گاهی یک روز کلی با نیسانش کار می کرد اما روز بعد پول بنزینش را از من می گرفت! ته و توی کارش را که در می آوردی می فهمیدی کل پولش را بخشیده است... #شهید_مجید_قربانخانی🌷 ‎‎‌‌‎‎#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای

کاندیداهای #انتخابات در دوران دفاع مقدس

خاطرات شهید سر قبر شهید تورجی زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست... راوی : همسر شهید پاسدار مدافع حـرم شهید#مسلم_خیزاب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای

آمد به خط فاطمیون سر بزند کھ شب شد ، گفتیم لابد میرود یک جایـے دور از هیاهوی رزمنده‌ها استراحت کند ، کفش هایش را گذاشت زیر سرش گوشه اتاق دراز کشید، خودمان خجالت کشیدیم اتاق را خلوت کردیم کھ چند ساعت استراحت کند :)🌱 #شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانے #سرباز #امام_زمان #لبیک_یاخامنه_ای

او می‌فهمد (: اگر از ته دل با او صحبت کنید #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج

#لذت_مناجات چه لذتی از همنشینی با معبود میبرند، انسان هایی که مجاهد نیستند؟! مگر نه اینکه هدایت را بعد از جهاد قرار داده اند؟ پس دنبال چه معجزه ای در شب قدر هستند، انسان هایی که طعم جهاد را نچشیده اند؟! شب قدر را برای مجاهدان آفریده اند؛ تا با صیغل روح و جسم و بواسطه ی اتصال به ملکوتِ مجاهدان عالم خلقت علیهم السلام، گشایشی در مسیرِ جهادشان طلب کنند. شب قدرِ عصر خمینی، شب قدریست متفاوت شب قدر رزمندگان است در مسیر تحقق بزرگترین آرمان بشریت. آن هایی دیده میشوند که به لباس جهاد مزین شده اند. با آن ها کار دارند؛ در واقع آن ها هستند که به کار می آیند؛ معجزه ی شب قدر برای آنان رقم میخورد؛ برای مجاهدانِ فی سبیل الله پی نوشت: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ [ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺧﺸﻨﻮﺩﻱ] ﻣﺎ [ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻝ ] ﻛﻮﺷﻴﺪﻧﺪ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ [ ﺭﺍﻩ ﺭﺷﺪ ، ﺳﻌﺎﺩﺕ ، ﻛﻤﺎﻝ ، ﻛﺮﺍﻣﺖ ، ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﻣﻘﺎم ﻗﺮﺏ ] ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ; ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ .(عنکبوت ٦٩) #شبهای_قدر_کربلای_پنج به یاد شهیدان #همسفر_من 🇮🇷🌷

میـگم‌قبول‌دارۍ!! هیچڪس‌نمیتونـہ‌مثـلخـدا اینقـدر‌ زیبا و‌آروم‌ آدمـو‌ببخشـہ؟ تـازه‌به‌روت‌ھم‌نمیـاره. . . ڪہ‌گاھـۍڪۍبودۍو‌چـۍشـد!! هیچوقـت‌ا‌‌ز توبـہ نتـرس... 😉

پیغامی از طرف خدا: نه این که بخوام ته داستان رو لو بدم بی‌مزه بشه‌ها، نه!! ولی تهش همه چی درست میشه! من درستش میکنم...

‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️ ⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓ 🗣اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀 ⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔 💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد.🚌 🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾 🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی؛ 🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣 خستہ . . .🖤 💔انگار فقط آمده بود گریه کند ـ ـ . دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭 رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃 وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. . .🦋 زیر لب چیزی می گفت انگار‼️ 🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜 چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با 👓صدای زنی بیدار شد. . .💤 👋خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی،🤗 👀مردم می خوان زیارت کنن‼️ دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕 به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد. ـ ـ اما . .🤔 اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️ دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃 انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . .🙂 احساس امنیت میکرد . .💚 🌤با خود گفت: مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه!  . .😇 🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند. . .🧐 ♨️اما اینطور نبود!❣ ☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃 😍دید #چادر امامزاده را سر جایش نگذاشته است ... #تلنگر...

#تلنگر بعضی‌ وقتا خدا رو فراموش‌ می‌کنی، میرے سمت‌ بندھ‌ خدا.! بعد فکر‌ می‌کنی‌ این‌ بندھ‌ خدا چقدر خوبہ‌، فکر‌ می‌کنی‌ همیشہ‌ هست! حتی‌ گاهی‌ از نماز خدا می‌زنی‌ می‌رسی‌ بہ‌ بنده خدا((: بعد یهو‌ همون‌ بنده‌ خدا‌ تنهات‌ میزاره... الان‌ نہ‌ خدا رو داری‌ نہ‌ بندھ‌‌ خدا! ولی‌ نہ‌ خدا خیلی‌ مهربون‌ تر از این حرفا هست‌ فقط‌می‌خواست بهت‌ بگہ‌ دیدی‌رفت‌!؟ دیدی‌ بندھ خدا مثل‌ خدا نیست‌ از خدات‌ زدی‌ رفتی سرا‌‌غ‌ بندھ‌ فکر کردی‌ همیشہ‌ هست!!