eitaa logo
شهدا
370 دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
61 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
💠زندگی نامه شهید محمد هادی ذوالفقاری💠 محمد هادی ذوالقاری در ۱۳ بهمن سال ۱۳۶۷ به دنیا آمد،او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد. وقتی به تقویم نگاه می ادازیم او درست مصادف با شهادت امام هادی (علیه السلام ) به دنیا آمد و بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند؛ عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامراء به شهادت رسید. 💠دوران تحصیل شهید محمد هادی ذوالفقاری💠 در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شد و خادمی مسجد را تحویل داد. دوران راهنمایی را در مدرسه ی توپچی درس خواند.همان موقع کلاس های ورزش های رزمی می رفت و به فوتبال خیلی علاقه داشت. سیکلش را که گرفت،برای ادامه ی تحصیل راهی دبیرستان شهدا گردید.اما از همان سال های اولیه ی دبیرستان،زمزمه ی ترک تحصیل را کوک کرد! محمد هادی پس از پایان خدمت، چندین کار مختلف مثل کار کردن در فلافل فروشی را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد؛زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود. جانبازی شهید هادی ذوالفقاری در سال۸۸ در جریان فتنه ۸۸ و اغتشاشات صورت گرفته ، برای دفاع از کشور حضور جدی داشت،یکی از دوستان شهید ، ماجرا حضور ایشان در اغتشاشات سال ۸۸ را این‌گونه روایت می کند: بارها برای مقابله با فتنه گران که در سال ۸۸ به خیابان ها آمده بودند به همراه شهید به محل اغتشاشات رفتیم . شهید ذوالفقاری ازآن‌هایی که بگوید باید به من موتور و امکانات و کلاه ایمنی و ضربه گیر بدهند تا بروم و از کشور دفاع کنم نبود ،دل شیر داشت و در شرایطی که برخی می ترسیدند موتورهایشان به آتش کشیده شود و جا زدند با موتور شخصی خود به میدان آمد. در یکی از تجمعات آشوب گران که برای مقابله با تخریب اموال عمومی و جلوگیری از اغتشاش آنان حضور یافتیم ، درگیری به اوج خود رسید و فتنه گران موتور ما را محاصره کردند و سنگ خیلی بزرگی را به صورت شهید هادی ذوالفقاری کوبیدند.اگر قصد اغتشاش گران مقابله با ما بود ، قطعا سنگ را به سینه و یا پاهای ما نشانه می رفتند ، اما سنگ را به سمت صورت شهید نشانه رفتند و سنگ به زیر چشم شهید برخورد کرد و آن‌چنان دردی به شهید وارد کرد که به دور خود می پیچید و در حال غش کردن بود که او را به بیمارستان منتقل کردیم . شدت این سنگ به حدی بود که صورت شهید پر از خون شد و گونه ایشان شکافته شد و تا مدت ها ، وقتی شهید لبخند می زد ، جای این زخم بر گونه ایشان به خوبی قابل دیدن بود. آن جا هم به دنبال این نبود که پیگیر بحث جانبازی شود یا جار بزند که من در راه دفاع از کشور آسیب دیده ام ، با هزینه شخصی اش ، موضوع معاینه ودرمان خود را پیگیری کرد؛آن ضربه آن قدر محکم بود که بخش هایی از صورت شهید ، چندین روز بی حس بود. یکی از علت هایی هم در اعلامیه ایشان نوشته شده جانباز شهید همین مجروحیت ایشان در فتنه ۸۸ است. 🍀خصوصیات اخلاقی 🌷 ارادت زیاد شهید ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی باعث شده بود در خلق و خو شبیه اوباشد؛اورا در زندگی الگوی خود قرار داد. از بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان (چه در ایران و چه در عراق)بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد. این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت می دادند. ایشان مداحی می کردند و اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت؛هادی انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. هنگامی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. او جوان فعال، کاری،پرتلاش اما بدون ادعایی بود. هادی بسیار شوخ طبع و خنده رو و در عین حال زرنگ و قوی بود. ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
شهدا
شهید محمد حسین محمد خانی ۱- محمدحسین از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش می‌گرفت و بالا و پایین می‌پرید و می‌خواند. کافی بود نوحه یا مداحی‌ای را از جایی بشنود، آن‌قدر آن را تکرار می‌کرد که همه‌اش را حفظ می‌شد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچه‌های هیئتی باید ولایت‌پذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی می‌کرد افراد را طوری تربیت کند که ولایت‌پذیر باشد. ۲- محمدحسین بچة پرتکاپویی بود و یک لحظه آرام و قرار نداشت. بازی او در دوران بچگی «جبهه‌بازی» بود. همیشه در حال سنگر ساختن با بالش بود. سنگرش که درست می‌شد، چفیه‌ای را که بابایش از جبهه آورده بود، می‌انداخت گردنش و می‌رفت توی سنگر و شروع می‌کرد به تیراندازی به سمت دشمن فرضی!» ۳- شهید محمدخانی از جمله کسانی بود که باور داشت؛ عالم یک دوقطبی حق و باطل است و چیزی بین این دو وجود ندارد. لذا همیشه دنبال یافتن تکلیف خود بود و زندگی‌اش را بر تکلیف‌محوری بنا کرده بود. وقتی تکلیف را تشخیص می‌داد، می‌گفت باید انجامش بدهم. ولو اینکه به خاطر انجام آن تحقیر یا دچار مضیقه مالی بشوم. کسی نبود که بنشیند حساب کند و بگوید اگر مقدماتش فراهم است این کار را انجام می‌دهم. می‌گفت اگر این کار باید انجام بشود، مقدماتش را باید فراهم کنیم. یک برنامه اگر پول می‌خواهد، جور کنیم. اگر نیروی انسانی می‌خواهد، باید جور کنیم. اگر مکان می‌خواهد باید جور کنیم. ۴- محمدحسین سر نترسی داشت. هم در کار و عمل به وظیفه و هم در رفتارهای عادی‌اش. دل و جرات او را هیچ کدام از رفقایش نداشتند. یک سال که قرار بود درباره واقعه ۵ اردیبهشت و افتضاح آمریکایی‌ها در صحرای طبس برنامه‌ای با بسیج برگزار کند، سراغ یکی از بزرگان رفتندتا مشورت کنند. ایشان به آن ها گفته بود:« روی شهید منتظرقائم تمرکز کنید. وقتی روی این شهید کار کنید، باید سراغ بنی صدر هم بروید. سراغ بنی صدر هم که بروید، پای برخی سیاسیون کشور هم به ماجرا باز می‌شود. البته در این صورت احتمال دارد برای شما دردسر درست کنند و بلایی سرتان بیاورند.» محمدحسین تصمیم بر اجرای برنامه گرفت و مراسم «انتقام ابابیل» برگزار شد. شاید اگر کس دیگری مسئول بود، با توجه به این توصیفات جرات برگزاری آن برنامه را نداشت... ۵- محمدحسین جزو بچه‌هایی بود که خیلی راحت در دل همه جا باز می‌کرد؛او سعی می‌کرد در همه کارها پیشقدم باشد.