🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#همسرانه
#همسران_شهداء
#همسر_شهید
#محمدرضا_مهدیزاده_طوسی
روز تولد #امام_علی_ع بود که همراه #محمدرضا و خانوادهاش به حرم #امام_رضا_ع رفتیم تا #صیغهی_عقد ما را آن جا جاری کنند. پس از انجام #عقد، به یک #زیارت دو نفره رفتیم.
اتفاقاً آن روز #شهیدی را تشییع میکردند.
روی تابوت پیچیده در #پرچم_سه_رنگ که بر دست مشایعتکنندگان پیش میرفت، یک #شکلات افتاده بود. #محمدرضا از لا به لای جمعیت خود را به تابوت رساند، #شکلات را برداشت و طرف من بازگشت.
#شکلات را #نصف کرد و به سویم گرفت و گفت :
این اولین #شیرینی ازدواجمان است. طعم #شیرین_شکلات در دهانم دوید. هنوز که هنوز است، گویی که #شیرینتر از آن #شکلات را نخوردهام!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🌹 🥀🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#همسرانه
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_قاسمی
زمانی که قرار بود ساک #شهید را بیاورند، شبی در خواب دیدم که #شهیدی بدون تابوت به منزل ما آوردهاند که با احترام روی زمین گذاشته شد .
متوجه شدم #شهید خودِ ، آقا #مهدی است .
به چهرهاش #نگاه نکردم و قلبم بسیار آرام بود که سه مرتبه #یاحسین گفتم و از خواب بیدار شدم ؛ سه روز بعد ساک #شهید را به ما تحویل دادند .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🌹 🕊🥀
30.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 جواد جان؛ خان طومان دیگه کجوئه !!!
.
🎥 #کلیپ دیدار و مصاحبه مادر #شهیدی که یک فرزندش را در دوران دفاع مقدس و فرزند دیگرش را بعنوان شهید مدافع حرم تقدیم #انقلاب کرد. ( ▪️مادر #شهیدان سید خیراله و سید جواد اسدی_ساری ؛ روستای امره _اردیبهشت ۱۴۰۲)
#خان_طومان
#سید_جواد_اسدی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🥀
وقتی نگاهت به من دوخته شده
مگر میتوان دست از پا خطا کرد؟
تو هم #شهیدی
هم #شاهدی
کمکم کن گناهی که رفاقت با تو و امام زمانم را خدشه دار میکند کنار بگذارم...
#سلام_رفیق_شهیدم
#هادی_دلها
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
#شهیدی که هیچکس را نداشت تا پیکرش را تحویل بگیرد .
🌱حتی کسی را نداشت که پیکرش را تحویل بگیرد. رفیقاش می گفتند: پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدیم که به هیچ عنوان نمیشد آنرا قطع کرد، چون اگر سیم را قطع میکردیم، سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد!
گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهید رجبعلی غلامی، 19 ساله از افغانستان که در جنگ ایران با عراق به شهادت رسید او همه خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود و هیچ کسی را در این دنیا نداشت.
حتی کسی را نداشت که پیکرش را تحویل بگیرد. رفیقاش می گفتند: پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدیم که به هیچ عنوان نمیشد آنرا قطع کرد، چون اگر سیم را قطع میکردیم، سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد!
در همین حین یک جوان به روی سیم های خاردار خوابید بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند! اون جوون همون رجبعلی بود....
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●