💠فراموش نمیکنم یکبار زمستون خیلی سردی❄️ بود و در حال برگشت به سمت خونه بودیم. پیرمردی مشغول #گدایی بود و از سرما میلرزید. تا دیدش فورا #کاپشن گرون قیمتشو درآورد و به اون پیرمرد داد !
💠بعدم یه دسته اسکناس💴 بهش داد. پیرمرد که از خوشحالی نمیدونست چی بگه، مرتب میگفت: جوون خدا #عاقبتت_رو_بخیر_کنه.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
@tafahos5
5.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از همه دست کشيدم
که تو باشي همه ام
با تو بودن از همه
دست کشيدن دارد
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#برادر_شهیدمـ
@tafahos5
#برشی_از_خاطرات 📜
وقتی به مدرسه می رفت کمتر کسی باور می کرد که او کلاس اول باشد. توی کوچه با بچه هایی بازی می کرد که از خودش چند سال بزرگتر بودند درسش خوب بود. در دوران شش ساله دبستان(در آن زمان) مشکلی نداشت. پدرش به وضع درسی و اخلاقی او رسیدگی می کرد. صدر الدین تنها پسرش را خیلی دوست داشت.سال اول دبیرستان بود شاهرخ در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد پدر مهربان او از یک بیماری سخت، آسوده شد. اما مادرش و این پسر نوجوان را تنها گذاشت.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●