معرفی کتاب
بخشی از کتاب «شکارچی» خاطرات و زندگینامه شهید رشیدپور اینطور میخوانیم:
«خدایا، اگر از من راضی نشدهای مرگ مرا نرسان
ببخش که بنده گنهکارت غیر از رحمتت امیدی ندارد و تو خود میدانی که هرگز از رحمتت نومید نشدهام و نخواهم شد و به همه گفتهام: «چهقدر خدای مهربانی دارم.»
میدانی که چهقدر همسرم،پسرم و دخترم را دوست دارم
اما تو متکفل امور آنهایی و من میدانم که من وسیلهای بیش نبودم
عزیزانم را به تو میسپارم
اکنون از هر وقت دیگری خوشحالترم
آن کس که تو را شناخت
جان را چه کند؟»
و میخوانیم: به مراحل سخت کار رسیده بودیم
دیگر پهپادهای شناسایی جواب نمیدادند و فکر و جسممان به شدت در تکاپو بود
فرماندهان و گردانهای عملکننده را روی زمین و نقشه توجیه کرده بودیم
کارمان که تمام شد، خسته و داغان، به طرف حرم به راه افتادیم
دوباره دیرمان شده بود
وقتی به حرم رسیدیم، دیدیم چه شبی است!
شب تولد بیبی
به نگهبانها ناامیدانه گفتیم تا اجازه دهند داخل شویم؛ ولی جوابشان منفی بود و دلایل کافی هم داشتند؛ تولد و انفجار و بمبهای اخیر
گفتم:بیبی،من سرباز کوچک تو هستم
دو شب هم هست که به عشق زیارتت اینهمه راه رو میآیم
امشب کاری بکن تا به زیارتت بیاییم.»
۲ رزمنده مدافع ایرانی هم همراهم بودند و بهاتفاق هم رفته بودیم
جلوِ حرم در حال نجوا بودم
میگفتم: «اگه بیبی نپذیرتمون معلومه کار و نیت ما مشکلی داره»
#شهید_مصطفی_رشید_پور
#شهید_مدافع_حرم
#معرفی_کتاب
#شکارچی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●