eitaa logo
شهدا
387 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
34 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 جدید 🎶 روایتی ناب امّا بغض‌آلود از آخرین لحظه‌های شهادت سردار شهید اسلام شهید حسن ابروزن، فرمانده دلاور گردان ۱۵۹ قیس‌بن‌مسهر لشکر ۳۲ انصارالحسین (علیه‌السلام) 🎙 با روایت حاج رحم‌خدا مولوی 🖤 امشب شب شهادت این شهید عزیز در سال ۱۳۶۵ و عملیات کربلای۵ است.
. ✍این روزها بیشتر باید این جمله ی شهید چمران رو با خودمون تکرار کنیم : 🔸خدایا ! هدایتم کن ! زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است...🍁 🌿
همسرش‌میگفت: توی‌ وصیت‌ نامہ‌اش‌ برایم‌ نوشته‌بود: اگر‌ بهشت‌ نصیبم‌ شد🍃 منتظرت‌ میمانم‌ باهم‌ برویم(: "همینقدرعاشقانہ"🦋 شهید اسماعیل دقایقی🥀 @tafahos5
⇜عزتت ⇜شرفت ⇜شجاعتت بر‌تمامی‌نقشه‌‌های‌ .‌ آنها‌تو‌را‌ شهیدکردند اما‌ به‌زانویت‌درآورند چقدر‌این‌قصه‌آشناست . . . 💔
خیلی امام رضایی❤️ بود مے ﮔـفتم عارفم‌ از خوزستان تامشهد و با این شرایط سخت و دوری راه اینهمـہ تلاش و برنامـہ ریزے مے ڪـنے واسـہ زیارت؟! قبلا سالی یکبار میرفتی.. الان سالی چندبار میری میگفت نه فقط هرررسال...بلکه هررر فصل... و اگرهم براتم رو ندن هرررماه میرم... اینقدر میرم تا مرادم رو بدن😔 گفتم حاجت روا باشی امیدم❤️ براتت چیه؟! از دعایی که کردم خیلی خوشش اومد با خوشحالی و ذوق بغلم کرد و محکم پیشانی مو بوسید و گفت ممنونم مامان جونم😍 برات من شهادته...💔 و در آخر هم به آرزوش رسید🕊 شهید_عارف_کاید_خورده ☘☘☘ @tafahos5
‍ ▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»🥀 آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»🌙 یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند.🥀 دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.»🥀 یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.✨ یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد.🥀 همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.🥀 شهید مدافع حرم ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
وقتی آن شب فراموش نشدنی هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری راکه مبلغی ناچیز (2500تومان) شده بود نپذیرفت و توضیح میخواست گفتم: شما نخست وزیری! شخصیت‌هایی از داخل و خارج به دیدنتان می‌آیند، لابد این مقدار اصلاح و هزینه به مصلحت بود، وانگهی هر چند انقلاب شده و شکل حکومت و شیوه خدمت تغییر یافته اما ضرورت زمان نمیشناسد، شهید رجایی که فکر میکرد شاید مقصودش را خوب درک نکرده ام با نگاهی نگران و نافذ گفت: من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت با کفش راه بروم اما باشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند، من اگر بخواهم فارغ از دنیای محرومان جامعه با این وسایل و امکانات رفاهی زمامداری کنم سخت اشتباه کرده ام، نه برادر! من با محرومیت انس و عادت دارم دوستدارم وقتی شب سر به بستر میگذارم نباشند محرومانی که من از حال آنها غفلت کرده باشم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●