eitaa logo
شهدا
388 دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
34 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید ابراهیم‌ می گفت:🗣 همیشه سعی کن نماز هایت در هر شرایطی باشه:)👌💚 خدا هم تو گرفتاری های زندگی قبل از این که حرفی بزنی کارت رو ردیف می کنه. . .🖇🙂
‍ 🔸نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش🔸 ▪️رفاقت ما با تمام بچه های آن دوران، سر و کله زدن و بازی و خنده بود، مثلا چند نفر دور هم جمع می‌شدند و کلاه یک کارگری که از آنجا رد می شد را بر می داشتند و برای هم پرت می‌کردند و مردم آزاری می‌کردند. اما رفاقت با ابراهیم، الگو گرفتن و یادگیری کارهای خوب بود. او غیرمستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش می داد. حتی حرفایی می زد که سالها بعد به عمق کلامش رسیدیم. ▫️من موهای زیبایی داشتم. مرتب به آنها می‌رسیدم و مدل مو و... درست میکردم. خیلی ها حسرت موها و تیپ ظاهری من را داشتند. ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما... یکبار که پیش هم نشسته بودیم، دوباره حرف از مدل موهای من شد. برخی باحسرت به مدل جدید موهای من نگاه می‌کردند. ابراهیم جمله ای گفت که فراموش نمی‌کنم. گفت: «نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش.» شهید ابراهیم هادی ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
جمعه های دلتنگی ♡ اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفِیقَ‌ الشَّهادَةِ فِی‌سَبِیلِکَ یامولای بحقّ سیّدالشُهداء مولانا أباعبدالله الحسین ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
ولی‌یه‌چی‌بگم‌صرفا‌جهت‌اینکه‌ بهمون‌بربخوره.. برا،نیومدن‌یوسف‌زهرا‌خیلی‌کار‌ کردیم‌نگو‌نه! خب؟!🥀 چون‌همون‌گناهۍ‌کہ‌میکنیم، همون‌دعاۍ‌که‌نمیخونیم‌؛ این‌کارااومدنشونوبه‌تعویق میندازه!💔 🌿♥︎ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
"‌‌عجیب ترین شهدا" شهید حمید عرب نژاد= شهیدی که نشانی قبر خود را داد.😍😭 ---------------------------------------------- شهید سید مرتضی دادگر درمزاری=شهیدی که قرض های یک نفر را داد🙂🌱 --------------------------------------------- شهید محمدرضا شفیعی=شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و بعد ۱۶سال سالم به خانھ بازگشت.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید محمود رضا ساعاتیان=شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید محمدرضا حقیقی=شهیدے که درقبر خندید.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید عباس صابری=شهدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید سید مجتبی علمدار=شهیدی کھ روز تولدش شهید شد.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید سید مهدی غزالی=شهیدی که هر هفته مادرش را سرقبر صدا میزند.🙂🌱 --------------------------------------------- شهید علیرضا حقیقت=شهیدی که لحظه خاک سپاریش خندید.🙂🌱 --------------------------------------------- شهید هادی ثنایی مقدم =شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید علی رخشانی=شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید سید احمد پلارک=شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد.🙂🌱 --------------------------------------------- شهید علی‌اکبر دهقان=شهیدی که سر بی تنش سخن گفت.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز=شهیدی که باوجود اینکه بدنش به استخواڹ تبدیل شده بود اما پاهایش دروݧ پوتین سالم بود.🙂🌱 --------------------------------------------- شهید مهدی خندان=شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید.🙂🌱 ---------------------------------------------- شهید حاج اکبر صادقی=شهیدی که به حرمت مادرش درقبر خندید🙂🌱 --------------------------------------------- شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲رفسنجان=شهیدی که درشب عملیات به تڪ تڪ اعضای گردان👥 گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد:{شهادٺ،اسارٺ،زنده ماندڹ}ودر وصیت خود نوشت📜 :ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در آن دنیا شفاعت میکنم تو هستی زیرا که مرا به این درجه رساندی} ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
رفیـق: هروقت‌میخواستۍ‌گناهی‌ڪنی به‌این‌فکر‌کن‌که‌شبای‌قدر‌چقدر‌گریه‌کردی وبہ‌خداالتماس‌کردی‌که‌ببخشتت!🥺🤞 ببین‌لذت‌گناہ‌به‌شکستن‌قول‌وقرارات‌باخد‌ا می‌ارزه؟🧐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
معرفی شهدا🌹
سردار شهید بابامحمد رستمی ‌رهورد نام پدر: قربان محل تولد: مشهد تاریخ تولد: 09/11/1325 ناریخ شهادت: 17/10/1359 محل شهادت: سبزوار مسؤلیت: فرمانده عملیات عضویت: كادر گلزار :حرم ‌مط‌هر امام رضا نوجوانی و جوانی گوینده: حیدر جوانشیر خانواده ما و عمویم در یك حیاط در روستا زندگى مى‏كردیم. روابط بین من، بابارستمى و پسر عموى دیگرم خیلى صمیمى بود. عمویم معمولاً مریض بود و بابامحمد با هر زحمتى بود امورات زندگى خانواده‏اش را مى‏چرخاند. بعد از مدتى مادرش دار فانى را وداع گفت و سرپرستى پسر عمویم را عملا مادرم عهده دار شد. بعد از چندى پدر بابامحمد -عمویم- به درگز مهاجرت كرد و پسر عمویم هم به دنبال پدرش رفت. خانواده ما هم پس از مدتى به روستاى دیگرى بنام اینچه شهباز مهاجرت كرد و پدرم و برادرم و من در املاك دامادمان مشغول به كار شدیم. پس از چندى تصمیم گرفتیم بابامحمد را هم نزد خودمان بیاوریم و لذا برادرم به درگز رفت و پس از 2-3 روز پسرعمویم را نزد ما آورد. یك روز مادرم به نزد صاحب كارمان رفته و تقاضاى مقدارى گندم كرده بود كه جواب رد شنیده بود. بعد از چندى بابامحمد از این موضوع مطلع شده بود و خیلى ناراحت شده بود و گفته بود: چطور ما چهار نفر براى این بابا مشغول به كاریم، آیا ارزش بیست من - 60 کیلو - گندم را نداریم؟ این آدم خوبى نیست، باید این موضوع را بین اهالى مطرح كنیم تا این آدم را بهتر بشناسند. چرا دارد زورگویى مى‏كند؟ همین مطلب باعث شد كه بابامحمد روستا را رها كرده و به شهر مهاجرت نماید. خاطرات مبارزاتی، نظامی گوینده: حیدر جوانشیر بابامحمد مى‏گفت: در كردستان شب امنیت نداریم. ضد انقلاب از ارتفاعات و تپه‏هاى مجاور مراكز و مقرهاى وابسته به سپاه را مورد هجوم و حمله قرار مى‏دهد. یك بار او گفت: یك شب با تاریك شدن هوا به اتفاق 2 نفر دیگر از مقر سپاه خارج شدیم. در حومه شهر كنار سایه دیوارى ماشین را پارك كرده و مخفى شدیم. لحظاتى گذشت. یك دستگاه خودرو جیپ به ما نزدیك شد و با فاصله نه چندان دورى نگه داشت. دو نفر سرنشین از آن پیاده شدند. خوشبختانه در خلاف جهت ما به سمت ارتفاع رفته و روى تپه نزدیك ما نشستند. بعد از مقدارى صحبت دیدم به سمت خودروشان آمده و آر پى جى‏ها را از داخل جیپ بیرون آورده و روى ارتفاع به سمت شهر مستقر كردند. تیراندازى را شروع كرده و تمام كردند. به سمت خودروشان حركت كردند تا از منطقه خارج شوند. قبل از آنكه آنها سوار شوند به سمتشان تیراندازى كردیم. یكى درجا هلاك شد و دیگرى را زخمى دستگیر كرده و به مقر سپاه بردیم. بازجوئى‏هایى كه كردیم به ما اطلاعات مفیدى داد. مشخص شد كه گروه‏هاى خراب كار چند نفرند؟ از كجا تیراندازى مى‏كنند و... نتیجه این حركت از جهت امنیتى خیلى مثبت بود. عشق به جهاد گوینده: یک پسر برادر رستمى چهل روز قبل از شهادتش خانمش وضع حمل مى‏كند. موقعى كه ایشان جهت خبرگیرى از خانواده به مشهد مى‏آید فرزند ایشان مریض و حالت كبودى مى‏گیرد. خانمش مى‏گوید كه بچه را بردار به دكتر ببریم. در همان لحظه هم ایشان قصد برگشت به منطقه را دارد و یكى از برادرها به نام سرگرد معدنى به دنبال ایشان مى‏آید. ایشان مى‏گوید: صدتا از این بچه‏ها فداى یكى از آن بسیجی هایى كه آنجا منتظر من هستند. من باید بروم كار دارم. بعد دست سرگرد معدنى را مى‏گیرد، و مى‏گوید: بلند شو برویم. این خانم مى‏خواهد ما را از راه به در كند، برویم كه كار داریم و بلند مى‏شوند خداحافظى مى‏كند كه سه یا چهار ساعت بعد ماشین چپ و به شهادت مى‏رسد ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
فرازهایی از وصیت نامه شهید حسین بواس خدا می‌داند که چقدر این ذکر «اللهم اجعلنا من الذابین عن حرم سیده زینب(سلام اللّه علیها)» را گفتیم تا خدا این توفیق را به ما بدهد تا جزء مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم. الحمدللّه خدا بر سر ما منّت نهاد تا جزء مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم و اینک در این سرزمین هستیم. واقعاً لذّت دارد تا ما هم از آن همه سختی که خاندان نبوت متحمّل شدند را به قدر ذرّه ای بچشیم و در این راه قدم برداریم. الحمدللّه همسر و فرزند عزیزم، مرا ببخشید اگر در حقّتان کوتاهی کردم. هردوی شما را دوست دارم و به شما عشق می‌ورزم. امیدوارم که در مسیر حق ثابت قدم باشید. آقا محمّدجواد: مواظب مادرت باش؛ چراکه او بهترین مادر دنیاست. ان شاءاللّه که در مسیر قرآن و ولایت باشی. خدایا نمی‌دانم کی، کجا و چگونه مرا خواهی برد؟ ولی از تو می‌خواهم زمان مرگم، مرا در راه حفظ و نگهداری از دینت ببری. خدایا! این بنده کوچک و خطاکارت را با همه این بدی ها و ناتوانیم بپذیر و بر سرم منت گذار و شهادت راهت را نصیب من بگردان ❤️ ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 آیت الله مجتهدی تهرانی ره قلب ما آدم ها، مثل آهن زنگ میزنه. با این سه عمل زنگ قلب هاتون رو پاک کنید. ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
🔴 دعای ندبه بگوچندجمعه گذشتی زخوابت چه اندازه درندبه هایادیاری؟ به شانه کشیدی غم سینه اش را ویاچون بقیه..توسرباریاری؟؟ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●