"عجیب ترین شهدا"
شهید حمید عرب نژاد= شهیدی که نشانی قبر خود را داد.😍😭
----------------------------------------------
شهید سید مرتضی دادگر درمزاری=شهیدی که قرض های یک نفر را داد🙂🌱
---------------------------------------------
شهید محمدرضا شفیعی=شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و بعد ۱۶سال سالم به خانھ بازگشت.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید محمود رضا ساعاتیان=شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید محمدرضا حقیقی=شهیدے که درقبر خندید.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید عباس صابری=شهدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید سید مجتبی علمدار=شهیدی کھ روز تولدش شهید شد.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید سید مهدی غزالی=شهیدی که هر هفته مادرش را سرقبر صدا میزند.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید علیرضا حقیقت=شهیدی که لحظه خاک سپاریش خندید.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید هادی ثنایی مقدم =شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید علی رخشانی=شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید سید احمد پلارک=شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید علیاکبر دهقان=شهیدی که سر بی تنش سخن گفت.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز=شهیدی که باوجود اینکه بدنش به استخواڹ تبدیل شده بود اما پاهایش دروݧ پوتین سالم بود.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید مهدی خندان=شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید حاج اکبر صادقی=شهیدی که به حرمت مادرش درقبر خندید🙂🌱
---------------------------------------------
شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲رفسنجان=شهیدی که درشب عملیات به تڪ تڪ اعضای گردان👥 گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد:{شهادٺ،اسارٺ،زنده ماندڹ}ودر وصیت خود نوشت📜 :ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در آن دنیا شفاعت میکنم تو هستی زیرا که مرا به این درجه رساندی}
#شهیدانه
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
سردار شهید بابامحمد رستمی رهورد
نام پدر: قربان
محل تولد: مشهد
تاریخ تولد: 09/11/1325
ناریخ شهادت: 17/10/1359
محل شهادت: سبزوار
مسؤلیت: فرمانده عملیات
عضویت: كادر
گلزار :حرم مطهر امام رضا
نوجوانی و جوانی
گوینده: حیدر جوانشیر
خانواده ما و عمویم در یك حیاط در روستا زندگى مىكردیم. روابط بین من، بابارستمى و پسر عموى دیگرم خیلى صمیمى بود. عمویم معمولاً مریض بود و بابامحمد با هر زحمتى بود امورات زندگى خانوادهاش را مىچرخاند. بعد از مدتى مادرش دار فانى را وداع گفت و سرپرستى پسر عمویم را عملا مادرم عهده دار شد. بعد از چندى پدر بابامحمد -عمویم- به درگز مهاجرت كرد و پسر عمویم هم به دنبال پدرش رفت. خانواده ما هم پس از مدتى به روستاى دیگرى بنام اینچه شهباز مهاجرت كرد و پدرم و برادرم و من در املاك دامادمان مشغول به كار شدیم. پس از چندى تصمیم گرفتیم بابامحمد را هم نزد خودمان بیاوریم و لذا برادرم به درگز رفت و پس از 2-3 روز پسرعمویم را نزد ما آورد. یك روز مادرم به نزد صاحب كارمان رفته و تقاضاى مقدارى گندم كرده بود كه جواب رد شنیده بود. بعد از چندى بابامحمد از این موضوع مطلع شده بود و خیلى ناراحت شده بود و گفته بود: چطور ما چهار نفر براى این بابا مشغول به كاریم، آیا ارزش بیست من - 60 کیلو - گندم را نداریم؟ این آدم خوبى نیست، باید این موضوع را بین اهالى مطرح كنیم تا این آدم را بهتر بشناسند. چرا دارد زورگویى مىكند؟ همین مطلب باعث شد كه بابامحمد روستا را رها كرده و به شهر مهاجرت نماید.
خاطرات مبارزاتی، نظامی
گوینده: حیدر جوانشیر
بابامحمد مىگفت: در كردستان شب امنیت نداریم. ضد انقلاب از ارتفاعات و تپههاى مجاور مراكز و مقرهاى وابسته به سپاه را مورد هجوم و حمله قرار مىدهد. یك بار او گفت: یك شب با تاریك شدن هوا به اتفاق 2 نفر دیگر از مقر سپاه خارج شدیم. در حومه شهر كنار سایه دیوارى ماشین را پارك كرده و مخفى شدیم. لحظاتى گذشت. یك دستگاه خودرو جیپ به ما نزدیك شد و با فاصله نه چندان دورى نگه داشت. دو نفر سرنشین از آن پیاده شدند. خوشبختانه در خلاف جهت ما به سمت ارتفاع رفته و روى تپه نزدیك ما نشستند. بعد از مقدارى صحبت دیدم به سمت خودروشان آمده و آر پى جىها را از داخل جیپ بیرون آورده و روى ارتفاع به سمت شهر مستقر كردند. تیراندازى را شروع كرده و تمام كردند. به سمت خودروشان حركت كردند تا از منطقه خارج شوند. قبل از آنكه آنها سوار شوند به سمتشان تیراندازى كردیم. یكى درجا هلاك شد و دیگرى را زخمى دستگیر كرده و به مقر سپاه بردیم. بازجوئىهایى كه كردیم به ما اطلاعات مفیدى داد. مشخص شد كه گروههاى خراب كار چند نفرند؟ از كجا تیراندازى مىكنند و... نتیجه این حركت از جهت امنیتى خیلى مثبت بود.
عشق به جهاد
گوینده: یک پسر
برادر رستمى چهل روز قبل از شهادتش خانمش وضع حمل مىكند. موقعى كه ایشان جهت خبرگیرى از خانواده به مشهد مىآید فرزند ایشان مریض و حالت كبودى مىگیرد. خانمش مىگوید كه بچه را بردار به دكتر ببریم. در همان لحظه هم ایشان قصد برگشت به منطقه را دارد و یكى از برادرها به نام سرگرد معدنى به دنبال ایشان مىآید. ایشان مىگوید: صدتا از این بچهها فداى یكى از آن بسیجی هایى كه آنجا منتظر من هستند. من باید بروم كار دارم. بعد دست سرگرد معدنى را مىگیرد، و مىگوید: بلند شو برویم. این خانم مىخواهد ما را از راه به در كند، برویم كه كار داریم و بلند مىشوند خداحافظى مىكند كه سه یا چهار ساعت بعد ماشین چپ و به شهادت مىرسد
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
فرازهایی از وصیت نامه شهید حسین بواس
خدا میداند که چقدر این ذکر «اللهم اجعلنا من الذابین عن حرم سیده زینب(سلام اللّه علیها)» را گفتیم تا خدا این توفیق را به ما بدهد تا جزء مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم.
الحمدللّه خدا بر سر ما منّت نهاد تا جزء مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم و اینک در این سرزمین هستیم.
واقعاً لذّت دارد تا ما هم از آن همه سختی که خاندان نبوت متحمّل شدند را به قدر ذرّه ای بچشیم و در این راه قدم برداریم. الحمدللّه
همسر و فرزند عزیزم، مرا ببخشید اگر در حقّتان کوتاهی کردم. هردوی شما را دوست دارم و به شما عشق میورزم. امیدوارم که در مسیر حق ثابت قدم باشید.
آقا محمّدجواد: مواظب مادرت باش؛ چراکه او بهترین مادر دنیاست. ان شاءاللّه که در مسیر قرآن و ولایت باشی.
خدایا نمیدانم کی، کجا و چگونه مرا خواهی برد؟ ولی از تو میخواهم زمان مرگم، مرا در راه حفظ و نگهداری از دینت ببری.
خدایا! این بنده کوچک و خطاکارت را با همه این بدی ها و ناتوانیم بپذیر و بر سرم منت گذار و شهادت راهت را نصیب من بگردان
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلاس_اخلاق 📺
آیت الله مجتهدی تهرانی ره
قلب ما آدم ها، مثل آهن زنگ میزنه. با این سه عمل زنگ قلب هاتون رو پاک کنید.
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
🔴 دعای ندبه
بگوچندجمعه گذشتی زخوابت
چه اندازه درندبه هایادیاری؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را
ویاچون بقیه..توسرباریاری؟؟
اللهمعجللولیکالفرج
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
#تلاوت_روز_قرآن
تلاوت قرآن صفحه424
قرآن کریم به نیابت از شهید غلام ریاحی
هدیه به امام زمان (عج) به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور
صفحه 424
سوره احزاب
آیه 44 تا 50
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
⭕️برای اشتباهاتی که ممکن بود انجام بدهد مجازات در نظر گرفته بود و در یک دفتر آن ها را یادداشت کرده بود.
🔹غیبت معذرت خواهی نسبت به فرد غیبت شده...
🔸واریز مبلغی پول به حساب ۱۰۰ حضرت امام ره...
🔹چند صبح اقامه ی نماز صبح در مسجد جامع...
#شهید_ناصر_فولادی...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#حزب_بعث_یکی_از_چهرههای_کریه_تاریخ!
🌷در اردوگاه ۱۱ تکریت یکی از صحنههایی که بچهها را بسیار تحت تأثیر قرار داد و چهرهی خونخوار و کریه حزب بعث را بیش از پیش نمایان ساخت، شکنجه و قتل یک نوجوان بسیجی پانزده ساله بود. بعثیها ابتدا اسرا را به صف کردند. بعد نوجوان بسیجی را با ضرب و شتم به وسط محوطه اردوگاه آوردند درحالیکه سر و صورت او غرق در خون شده بود. بعد آب جوش روی بدنش پاشیدند و او را به زور روی خرده شیشه و نک غلتاندند و آنقدر....
🌷و آنقدر این شکنجه ادامه پیدا کرد تا اینکه در صورت آن بسیجی معصوم حالت عروج به ملکوت اعلی هویدا شد. سرانجام، آن رزمنده به لقاء الله پیوست و صفحهی ننگین و دهشتزای دیگری بر پروندهی سیاه خونخواران بعثی افزوده شد. بعد از این عمل جنایتکارانه، پیکر مطهر شهید نوجوان را روی سیم خاردار انداختند و به گلوله بستند تا چنین وانمود کنند که وی در حین فرار کشته شده است.
#راوی: آزاده سرافراز کریم
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
❌❌ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●