eitaa logo
💞🍃✍️کمی باقرآن باشیم💞🍃✍️
148 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
10هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ واعظی بر روی منبر از خدا می‌گفت؛ ولی کسی پای منبر او نمی‌رفت. روز بعد واعظ دیگری می‌رفت منبر او شلوغ بود. در حالی که هر دو دوست بودند و اهل علم. روزی واعظِ کم‌طالب به واعظِ پُر طالب گفت: راز این جمعیت شلوغ در پای منبر تو چیست؟ واعظ پر طالب دست او را گرفت و به بازار بزازان رفتند. یک پارچه‌فروشی‌ شلوغ بود و پارچه‌فروشیِ کنار او خلوت. دلیلش را پرسیدند؛ دیدند که مغازه‌ی پارچه‌فروشِ شلوغ برای خودش است ولی پارچه فروشِ خلوت فروشنده است. واعظ پر طالب گفت: من همچون آن پارچه‌فروش که برای خود می‌فروشد، سخنم را خودم خریدارم پس خدا نیز از من می‌خرد و مشتریان را به پای منبر من روانه می‌کند. ولی تو مانند آن فروشنده‌ای هستی که برای دیگری می‌فروشد، هر چند جنس او با جنس مغازه‌ی همسایه‌اش فرقی ندارد. سخنان تو مانند سخنان من است ولی تو برای کسب لذت از دیگران سخن می‌گویی نه برای کسب لذت خودت. سخنی را که می‌گویی نخست باید خودت خریدارش باشی. در هر دو مغازه جنس یکی بود و قیمت هم یکسان، ولی فروشنده‌ها متفاوت بودند و اختلاف‌نظر مشتری از نوع جنس پارچه نبود از نوع جنس فروشنده بود. ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
✍اهل معرفتی را سؤال کردند مردم در دنیا و آخرت به چه مانند؟ گفت: درنگ کنید تا بگویم. او سؤال کنندگان در زمستان به باغی برد و گفت: کدام یک از شما می توانید به من نشان دهید کدام درخت خشک شده و کدام درخت تَر است؟ 🔹گفتند: نمی دانیم. گفت: مردم در دنیا مثال باغی در زمستان هستند که کسی از ظاهرشان نمی داند کدام یک دلشان به نور خدا زنده است و کدام یک مرده؟ اما چون بهار شود و حرارت خورشید بر زمین دمَد درختان خشک از درختان زنده آشکار شود و در روز قیامت است که مردم مشخص شوند کدام یک در دنیا به نور ایمان زنده بودند و کدام یک به ظلمت شیطان مرده بودند.
✍ دوستی نقل می‌کند روزی با پسرم به روستایی دوردست برای عوض شدن روحیه‌مان سفر کردیم. به باغ یکی از دوستان رفتیم. پسرم چند سیب نارس چید که نه طعم داشت نه رنگ. گفتم پسرم، این سیب ها نارس است، خوردنی نیستند دست نزن و نچین.پسرم گفت: اگر ما این سیب‌ها را نچینیم، قسمت کس دیگری خواهند شد، نمی‌توانیم منتظر باشیم تا برسند. سکوت کردم و عصر به راه افتادیم. در روستا چند نفر دیدم که منتظر خودرویی بودند تا به شهر بروند. خواستم ترمز کنم و آنها را سوار کنم، پسرم گفت: پدرم ما مسافرکش نیستیم ترمز نکن می‌خواهم خالی برویم و حرف بزنیم. گفتم پسرم، اینها هم نعمت خدا برای ما هستند، و می‌دانی چقدر ثواب دارد که این چند نفر را به مقصد برسانیم؟ یاد‌داری سیب‌ها را می‌خوردی می‌گفتی اگر ما نخوریم کسان دیگری خواهند خورد؟ این را هم بدان در کار نیک هم اگر ما نکنیم کسان دیگری آن کار نیک را خواهند کرد، پس عجله کنیم ما انجامش دهیم و فیضی ببریم.🌹آن سیب‌ها که تو خوردی برای این دنیا بود و این مسافران سیب‌های بهشتی آن دنیای من هستند.🌹 H🌺🍃
هدایت شده از تِبیان
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً : مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. پس اينان (كسانى هستند كه) خداوند بدى هايشان را به نيكى تبديل مى كند، و خداوند آمرزنده و مهربان است. ✍عالِم صاحب نوری در مسجد از گناه و کوتاهی عمر و ضرورت برداشتن توشۀ آخرت سخن می‌گفت. پیرمردی در آن حال از هوش برفت و مجلس بهم خورد. 🔥قندآبی به آن پیرمرد خوراندند و به هوش آمد. پیرمرد گفت: ای رهنما! مرا به جای آن که به رحمت خداوند امیدوار سازی، ترسی از سوزاندن عمرم در معصیت او بر جانم انداختی که شرارۀ آن مرا از حال برد. همه سرمایه و مال و زندگی‌ام را به تاوان گناهانم باختم، ولی مرا بر آن ملالی نیست چون شاید در لحظه‌ای آن برگردد. 🥀ملالم بر آن است که سرمایۀ عمر بر باد رفته را چه کنم و چگونه آن را برگردانم که در طاعت او بار دیگر صرف‌اش نمایم؟! آیا خدایِ قادر تو بر آن هم قادر است مرا به سن جوانی‌ام دوباره برگرداند؟! 💯اهل مجلس در حیرت شدند. عالِم بابصیرت گفت: خداوند قادر و حکیم بر آن هم علاجی قرار داده است، و آن توبه است که همانا با توبه، از گناهانی که در گذشته کرده‌ای تو را به جوانی‌ات باز می‌گرداند و عمر دوباره به تو می‌بخشد؛ پس توبه از گناه، هم بازگشتِ انسان به اطاعت از اوامر او، و هم بازگشت عمر تلف شده در معصیت اوست. https://eitaa.com/tabian313