°•°•°
•| #جرعہ 🍂|•
وقتایی ڪه ناراحت بودم یا اینڪه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم..
میگفت؛
•| "جااان دل هادۍ!
چیہ فاطمه؟!" |•
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب ڪه خیلی دلم گرفته بود..💔
فقط اشڪ میریختم و ناله میزدم..
دلم داشت میترڪید از بغض و دلتنگی..
> قلم و ڪاغذ برداشتم و نشستم و شروع ڪردم به نوشتن..
از دل تنگیم گفتم..
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش..😔
+نوشتم "هادۍ..
فقط یه بار..
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادۍ.."😔
▫️نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم..
بعد شهادتش بهترین خوابی بود ڪه میتونستم ازش ببینم..
دیدمش..
با محبت و عشق درست مثه اون وقتا ڪه پیشم بود داشت نگام میکرد.. صداش زدم و بهترین جوابی بود ڪه میشد بشنوم..
@tafakor_javan