eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. 🐎اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: 👈سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. 👥اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد 💐قرآن کریم: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید.. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
                      ﷽ ضرب المثل زیرآب، در خانه های قدیمی ‌تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می‌رفت و زیرآب را باز می‌کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود. در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می‌کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار می‌شد خیلی ناراحت می‌شد چون بی آب می‌ماند. این فرد آزرده به دوستانش می‌گفت: «زیرآبم را زده اند.» @tafakornab @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام روز پنجشنبه تون بخیر  امروز برایِ شما … روزی پر از عشق و امّید … نشاط و آرامش  ... و خوشبختی آرزو میکنم … 🌸 تقدیم با بهترین آرزوها در کنار خانواده و عزیزان آخر هفته خوبی داشته باشید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌷 حکایت ✨در ســال قــحطی، در مســجدی واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد. ✨مؤمنی پای منبـــر این ســـخنان را شنید با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد. ✨وقتـی که به خــانه رسیــد و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… ✨خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت. ❄️✨در روایتـی از حضرت علــے(علیه‌السلام) آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌ بینـی می‌کند و نمی‌گـذارد. ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
مردی حکیم از گذرگاهی عبور می کرد ، دید گروهی می خواهند جوانی را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند و زنی از پی او سخت گریه می کند . پرسیدم این زن کیست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم : این بار او را ببخشید ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید . حکیم می گوید : پس از مدتی به آن ناحیه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صدای ناله شنیدم ، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه گناه بیرون کردند و مادر از فراق او ناله می زند . در زدم ، مادر در را باز کرد ، از حال جوان جویا شدم . گفت : از دنیا رفت ولی چگونه از دنیا رفتنی ؟ وقتی اجلش نزدیک شد گفت : مادر همسایگان را از مردن من آگاه مکن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش کرده اند ، دوست ندارم کنار جنازه من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدتی است خریده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحیم » نقش است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصیتش عمل کردم ، وقتی از دفنش برمی گشتم گویی شنیدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خدای کریم وارد شدم 📔تفسیر روح البیان : 1 / 337 ✍ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 السلام علی قلب زینب الصبور... 😭همراه با کاروان زینب سلام الله علیها... بما صنعوا باخیک و بکِ، أما و اللّه لنخرجنّهم ، ثمّ لنحرقنّهم، ثمّ لنذرينّهم، ثمّ لننسفنّهم في اليمّ نسفا. 😭زینب جان... بزودی و در رکاب برادر زاده ات مهدی عجل الله فرجه... در انتقام نسبت به آنچه بر تو و برادرت روا داشتند... آنها را از قبورشان بیرون میکشیم آتششان میزنیم و خاکسترشان را به دریا میریزیم... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معاشرت با (عجل الله تعالی) ❇️ ما فراموش کردیم امام زمان حاضر و ناظر به اعمال ماست... 🎙 سخنران : استاد علی اکبر رائفی پور @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۞﴾﷽﴿۞ خردمند و نابخرد✍ : هرگز با خردمند و نابخرد مجادله نکن؛ زیرا خردمند بر تو پیروز می‌گردد و نابخرد آزارت می‌رساند. 📚میزان الحکمه،ج۱۰،ص۵۰۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❇️ ✳️ ✅ سوال : وقتی شخصی از كنار درختی یا باغی می‌گذرد می‌تواند از میوه و محصول آن باغ استفاده كند یا خیر؟ 🔴 حق الماره و رهگذر در رابطه با خوردن میوه جات سه گونه است : 1⃣- نسبت به میوه هایی که در خیابان و راه های عموی است که مانعی ندارد.مگر خلاف قانون و مقررات باشد 2⃣- استفاده از میوه های باغات مردم با شرائطی حلال است : ◀️ الف: به طوری اتفاقی از کنار انها عبور کنید نه با قصد خوردن. ◀️ ب: منجر به افساد نگردد بدین معنا که شاخه ی درخت و شاخه گیاه را نشکند. ◀️ ج: به خوردن بسنده کند و چیزی از محصول را با خود نبرد. ◀️ د: باغ و زراعت فاقد دیوار و در باشد. ◀️ ه:علم یا ظن به ناخشنودی صاحب باغ نداشته باشد. 3⃣ - مواردی که شرایط فوق را ندارد حرام است . ✴️ دو نکته درباره درختان میوه 1⃣- از میوه شاخه ی درخت همسایه بدون اجازه نمی تواند استفاده نمود. 2⃣ - طلب حلالیت از مردم بخاطر چیدن یا خوردن میوه هایشان لازم است. 📖استفتاثات امام (ره)، ج 2، ص 510 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💠 آنچه از نیکی ها به تو می رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست 🔸🔶 ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ 📗 قسمتی از آیه 79 سوره نساء @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🤴پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند. غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه نمی دانست که باید چکار کند . حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم و پادشاه قبول کرد. حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند. پس چند بار دست وپا زدن گفت تا اورا بیرون آوردند. رفت در گوشه ای ساکت و آرام نشست ودیگر هیچ نگفت. پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت حکمت کار چه بود؟ گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بودو قدر در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست. قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh