eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 💖 ســـــــــلام روزتون بخیر و نیکی دوشنبه خود را معطر  می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر حضرت محمد و خاندان مطهرش 🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🌹 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ امیدوارم به برکت صلوات، همگی روز ی پر خیر و برکت داشته باشیم ان شاءالله تعالی. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
در غربت عشق، آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان خشنودی قلب چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان… 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیر نمی‌شوم ز تو ! 👆 🏴 🏴به رسم ادب بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله روزمان راشروع میکنیم اَلسلامُ علی الحُـسین و علی علی بن الحُسین وَ عــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد..! خرگوشی از آن جا عبور می کرد. از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟ کلاغ حیله گرانه گفت: البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد. ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد.کلاغ خنده زنان گفت: برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی ... باید این بالا بالا ها بنشینی..! این حکایت همچنان باقیست... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
! در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند.! روزها و سالها بدین منوال گذشت تا اینکه روزی قرعه فال به نام خود خیاط افتاد و خیاط هم مرد.! یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت، از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟» همسایه به او گفت: «‌خیاط هم در کوزه افتاد.» و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره اش حرف می زده، می گویند: «خیاط در کوزه افتاد.» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست... نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است... آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند... و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است... پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست... این یکی هم حل می شود ... میگذرد و تمام میشود... غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است که درسی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری! همه مشکلات، همان عروسک پنج سالگی است...شک نکن! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
جلوگیری از چاقی تار تار یک اسید موجود در کلم باعث جلوگیری از تبدیل قند غذا به چربی اضافه در بدن میشود پس غذاهای پر کالری را با کلم میل کنید ♡•♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺دوشنبه تون آباد 🍃🌸امروز از خدا میخوام 🍃🌺به آرزوهاتون برسید 🍃🌸احوالتون خوب 🍃🌺روزی تون پربار 🍃🌸موفق و پاینده باشید و 🍃🌺ثانیه ثانیه امروز را 🍃🌸به خوشی سپری کنید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔰 🔸چگونه مزاح کنیم؟ ✍روایت دارد که امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید : « مزاح هم می‌کنی؟» آن شخص گفت: نه. حضرت فرمودند: چرا؟ حتی دستور دادند که گاهی انسان یک مزاحی هم بکند. همه اش،خشک نباشد. اما کم، زیاد مزاح کردن ، تَذْهَبُ بِبَهاءِ المُؤمِن، قیمت مومن را می برد. آبروی مومن مےرود. زیاد شوخی نکنید، اما گه گاهی عیب ندارد. ✸ پیغمبر صلےالله علیه وآله خرما مےخورد و هسته های آن را جلوی امیرالمومنین علیه السلام می گذاشت. می خواست با امیرالمومنین شوخی کند و سر به سر امیرالمومنین بگذارد. بعد حضرت صلےالله علیه وآله فرمودند: «یاعلی ، خرما خیلی خوردی!» ✸ مثل بعضی ها که پرتغال مےخورند و پوستش را آن طرف مےگذارند. حضرت صلےالله علیه وآله هم هسته های خرما را پیش امیرالمومنین علیه السلام گذاشت و فرمود: یاعلی ، خیلی خرما خوردی! امیرالمومنین علیه السلام هم بازاری بود ، جواب دادند: «یا رسول الله ، کسی خرما زیاد خورده است که خرما را با هسته های آن خورده.» چون جلوی پیغمبر صلےالله علیه وآله هسته نبود. ✸ حضرت علیه السلام فرمود: «خرما کسی خیلی خورده که آن را با هسته هایش خورده است. » شوخی مےکردند. حتما نباید آدم مثل مربای آلو اخمو باشد. ✸ یک قدری هم مزاح داشته باشید. اما حرف بیهوده نزنید. حرف لغو نزنید. آبروی کسی را نبرید. 📚منبع: ڪتاب بدیعالحکمة حکمت ۳۳ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره) @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📔 💢نصیحت شیطان 🔥شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم. ✍حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند: ۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند. ۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم. ۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم... 📚کشکول ممتاز، ص 426 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📗 💢تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند 🔰 رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!» آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود 📒کیمیای محبت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
*وای اگر مرد گدا یک شبه سلطان بشود *مثل اینست که گرگی سگ چوپان بشود *هرکجا هدهد دانا برود کنج قفس *جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود *سرزمینی که درآن قحط شود آزادی *گرچه دیوار ندارد خود زندان بشود *باغبانی که به نجار دهد باغش را *فصلهایش همه همرنگ زمستان بشود *ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش *وای از آن لحظه که هنگامه ی طوفان بشود. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📘 💠با چه کسانی مشورت کنیم؟! 🔹امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: مشورت دارای حدودی است که باید رعایت شود و اگر حدودش مراعات نشود، ضررش بیش از منفعت آن خواهد بود: ✔️۱. کسی که با او مشورت می‌کنید آدم عاقل باشد. ✔️۲. آزاد و متدین باشد. ✔️۳. رفیقِ فهمیده باشد. ✔️۴. در مورد مشورت او را آگاه کنی تا کاملا به منظورت پی ببرد. ✔️۵. پس از آگاهی بر اسرار تو، آن را پنهان کند. 🔹زیرا اگر باشد به شما می‌رساند. و اگر و باشد در نصیحت و راهنمایی شما می‌کوشد. و اگر واقعی باشد اسرار شما را پنهان خواهد نمود. و اگر درست منظورت را درک نماید، آن وقت مشورتی کامل انجام می‌پذیرد. 📚 بحار، ج ۷۵، ص ۱۰۲ و ج ۶۱، ص ۲۵۳. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نمیبینمت، کجایی؟ از خون جوانان حرم لاله دمیده💔 •┈••✾🖤✾••┈• ڪپی‌با‌ذڪرصلوات‌براے‌ظهور‌قائم 🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔅 : 🔸 «العِلمُ لِقاحُ المَعرِفَةِ .» 🔹 «دانش، بارور كننده معرفت (شناخت) است .» 📚 أعلام الدين، ص ٢٩٨ ✨💫✨💫✨💫✨💫✨ درمدت عمر ، در حفظ سلامت تن بکوشید 📖 تحف العقول ص ۲۳۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ ✨بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ ✨إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ ✨لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۹﴾ ✨او همان كسى است كه بر ✨بنده خود آيات روشنى فرو ✨مى‏ فرستد تا شما را از تاريكيها ✨به سوى نور بيرون كشاند و ✨در حقيقت ‏خدا نسبت به شما ✨سخت رئوف و مهربان است (۹) 📚سوره مبارکه الحدید ✍آیه ۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🔹 فضيل عياض شاگردان زيادى را تربيت كرد. شاگرد درس خوان و جوانش به حال افتاد. 🔹 فضيل بالاى سرش آمد، گفت: بگو: «لا اله الا الله» گفت: هم نمی گويم و هم از اين چيزى كه تو می گويى. 🔹 فضيل گفت: قرآن بياوريد تا سوره مباركه «» را بخوانم، شايد گرهش باز شود. 🌸 پيغمبر (ص) فرمود: « لكلّ شىء قلب و قلب القرآن يس » 🔹 گفت: نخوان، من از شنيدنش می كشم و مرد. استاد غرق در شگفتى شد. خيلى پی جو شد كه چه چيزى باعث شد كه اين شاگرد درس خوانده و با معرفت، هنگام مرگش به اين بلا دچار شد و بی دين مرد. 🔹 خيلى در فكر بود، تا يك شب در عالم رؤيا ديد كه روز قيامت شده است. شاگردش را ديد كه در آتش است، گفت: چه شد كه وضع تو به اينجا كشيد؟ گفت: من دچار بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت؛ ⛔ گناه اول: بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتم ببينم. ⛔ گناه دوم: من بودم ⛔ و گناه سوم من: سالى يكبار می خوردم. اگر كرده بودم، به اين بلا دچار نمی شدم. 📚 استاد انصاریان- سایت عرفان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🥒 آیا میدانستید⁉️ خیار باعث دفع سموم بدن میشود ولی بهتر است برای جلوگیری از نفخ معده بدون پوست استفاده شود! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🌹پیامبراڪرم(ص) 4چیزازگنجهای بهشت است 1⃣پنهان داشتن نداری 2⃣پنهان داشتن صدقه 3⃣پنهان داشتن مصیبت 4⃣پنهان داشتن درد 📚میزان الحڪمه ج۱۰ص۴۹۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
همه چیزو به خدا سپردم تو دلم گفتم خدایا توکل بتو، راضیم به رضای تو، خودت ازم مراقبت کن. ساعت ۳ و نیم بود که آماده شدم و کم کم راه افتادم سر قرار، به اونجا که رسیدم دیدم مردی که دوسش داشتم و تو مردی تک بود، زیبا و تمیز و خوشتیپ زودتر از من رسیده و نشسته بود رو نیمکت پارک، آروم رفتمو روی نیمکت با فاصله نشستم بوی عطرش عالی بود! بعد از سلام احوال پرسی با لبخند نگام میکرد و شروع کرد تعریف کردن از حجاب و چادرم تو دلم قنج میرفت براش، از خجالت سرخ شده بودم 🥰 ادامه داد: هدی خانوم راستش میخوام بیام خواستگاریت.. از خوشحال تو پوست خودم نمیگنجیدم، گفتم اجازه بدین با خانواده ام صحبت کنم نمیدونم بابام اجازه میداد یا نه؟ سرشو تکون داد و گفت من فردا زنگ میزنم هماهنگ کنیم برای خواستگاری، گفتم باشه و خداحافظی کردم و برگشتم خونه عمم ══❈═₪❅❅₪═❈══ @tafakornab @zendegiasheghaneh ══❈═₪❅❅₪═❈══
دو دل بودم، از عکس العمل بابام میترسیدم ولی خوب موضوع مهمی بود اول و آخر که باید میفهمید، تصمیم خودمو گرفتم! وقتی رسیدم خونه گوشیمو از تو کیفم درآوردمو شماره بابامو گرفتم، بعد از چند دقیقه جواب داد، سلام کردم که تندی گفت : سلام، سریع کارت رو بگو من باید برم. گفتم بابا علی دوباره اومده خواستگاریم بابام خیلی تعجب کرد و گفت کیییییی اومده؟😳🤯 گفتم دیروز بهم زنگ زدو قرار گذاشت بعدم ازم خواستگاری کرد، منم می‌خوام با اجازتون دوباره ازدواج کنم، لطفا بلیت بگیر با بچه ها میام خونه بعد هم علی میاد برای خواستگاری کمی سکوت کرد و جواب داد: باشه برات بلیت میگیرم و بعد بهت زنگ میزنم و ساعت پروازت رو بهت میگم، گفتم باشه و قطع کردم دلم تالاپ تلوپ میکرد بشدت انقد که صداشو واضح میشنیدم، میترسیدم بابام مخالفت کنه ولی خداروشکر چیزی نگفت.. بخیر گذشت واقعا😮‍💨 ══❈═₪❅❅₪═❈══ @tafakornab @zendegiasheghaneh ══❈═₪❅❅₪═❈══
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 📚 💞دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن" لا به لای هق هقش گفت: " اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ..." خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد". آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگی كن" او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذار اين مشت زندگی را مصرف كنم". آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند... او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما... اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. او در همان يك روز زندگی كرد... فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست!" زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد؟! ‌‎  ‎‌‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃