eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 : 🔹 «سودى كه شما از آنچه بخشيده ايد مى بريد بيشتر از سودِ كسى است كه با خواهش از شما چيزى به او مى رسد» . 📚 غرر الحكم : ح ٣٨٣٤ ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔹 «هركه گوش به گفته سخنگويى دهد، در واقع او را پرستيده است. اگر [آن سخنگو] از خدا بگويد، خدا را پرستيده و اگر از شيطان بگويد، شيطان را پرستيده است» . 📚 گزیده تحف العقول، ص ٦٣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‼️تمام خواندن نماز مسافر 🔷س 4294: اگر مسافری كه نمازش است در اثر فراموشی، نماز را کامل بخواند و بعداً متوجه شود چه وظیفه ای دارد؟ ✅ج: اگر فراموش كند که نمازش، شكسته است و تمام بخواند، اگر متوجه شد، باید نماز را دوباره بخواند و اگر پس از وقت به یاد آورد، قضای نماز واجب نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ(۵) ✨خورشید و ماه با حسابی منظم و دقیق روانند(۵) 📚سوره مبارکه الرحمن ✍آیه۵ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی زیبا و آموزنده از مردی که صاحب گسترده‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای در جهان است پرسیدند : «راز موفقیت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت : زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر می‌دیدم، هیچ راهی به جز گدایی کردن نمی‌شناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافه‌ای مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت : به جای گدایی کردن بیا با هم معامله‌ای کنیم. پرسیدم : چه معامله‌ای؟ گفت : ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند می‌خرم. گفتم : عجب حرفی می‌زنید آقا ، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟ بیست پوند چطور است؟ شوخی می کنید؟ بر عکس، کاملا جدی می گویم. جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم. او هم‌چنان قیمت را بالا می‌برد تا به هزار پوند رسید. گفتم : اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معامله‌ی احمقانه راضی نخواهم شد. گفت : اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند می‌ارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه می‌گویی؟ لابد همه‌ی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟ گفتم : بله، درست فهیمیده‌اید. گفت : عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی می‌کنی. از خودت خجالت نمی‌کشی؟ گفتۀ او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمده‌ام. اما این بار مرد ثروتنمدی بودم که ثروت خود را از معجزه‌ی تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازه‌ای را آغاز کنم.... ✍ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍹اگردچاراضطراب یاافسردگی هستید"چای زعفران"بنوشید ! 👈🏻شادی آور 👈🏻ضد آلزایمر 👈🏻پیشگیری از سرطان 👈🏻تسکین دردهای شکمی 👈🏻ضداضطراب وافسردگی 👈🏻پیشگیری ازفشارخون بالا
✨﷽✨ ✨ 🌱زندگی را می گویم: اگر بخواهی از آن لذت ببری، همه چیزش لذت بردنی است و اگر بخواهی از آن رنج ببری همه چیزش رنج بردنی است، کلید لذت و رنج دست توست ! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻اخلاق 🍂(ابوعلى بن سينا) هنوز به سن بيست سال نرسيده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبيعى و رياضى و دينى زمان خود سرآمد عصر شد. روزى به مجلس درس (ابو على بن مسكويه )، دانشمند معروف آن زمان ، حاضر شد. با كمال غرور گردويى را به جلو ابن مسكويه افكند و گفت مساحت سطح اين را تعيين كن . 🌾ابن مسكويه جزوهايى از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارة الاعراق )، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت :(تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم ، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجترى از من به تعيين مساحت سطح اين گردو). بوعلى از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت (1). 📚داستان راستان جلد 1 و 2 1- تاريخ علوم عقلى در اسلام ، ص 211. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
حکایت👌👇 مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!» مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟» مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!» مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ *تفاوت* جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ گفت: خودم را می بینم ! عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی ! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند : شیشه اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن : وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند. اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ *نان کسی را آجر نکن* ✍سال‌ها پیش مردی  در شهری نانوا بود. او فردی متّقی، پرهیزگار، قانع و شاکر بود. در محلّه‌‌ای که آنها  زندگی میکردند، یک مغازۀ مرغ‌فروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی پسر آن مرد، به پدرش گفت: «دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازۀ پرفروشی است.» مرد گفت: «پسرم! هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش.  دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی‌ رساندن زیاد است.» 🔥اما وسوسه درون پسر را پر کرده بود و حاضر نبود از خواستۀ خود کوتاه بیاید.   مرد برای تلنگر به پسرش، او را به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیوارۀ داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. 🌘مرد گفت: «پسرم! دیدی؟ یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید و باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود؛ و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. پسرم! هرگز نانِ خود را روی نانِ کس دیگری نزن، که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجارۀ بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
حکایت ! آورده اند که عقابی بود. بر بچه گوسفند حمله آورد و او را به چنگال صید کرده، در ربود. کلاغی که شوق تقلید داشت، این احوال را دید. خواست که زور خود بر گوسفندی بیازماید، و لیکن پنجه اش در پشم گوسفند چنان اسیر ماند که بیچاره خود را از آن خلاص دادن نتوانست. شبان آمد و او را اسیر یافته، بگرفت و به خانه برد تا از بهر بازیچه به فرزندان خود دهد. چون فرزندان شبان کلاغ را دیدند، از پدر خود پرسیدند که این پرنده چه نام دارد؟ راعی گفت این پرنده ای است که پیش از یک ساعت خود را عقاب تصور کرده بود، اکنون خوب دانسته باشد که کلاغ بیشه است حماقت پیشه. (خلاصه): آدمی را باید که در کاری که مافوقِ استطاعت (توانایی) او باشد قدم ننهد و اگر نهد، هم از سرانجام آن نومید گردد و هم مصدر تضحیک ابنای روزگار. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها  کلمه ای که می‌تواند تمام دردهای  انسان را یکجا تسکین دهد همین کلمه است او با شماست و همه چیز را می‌بیند. تمام اشک ها، سختی ها، تحمل کردن‌ها و صبوری هایت را می‌بیند و روزی برایت تمام تلخی ها را جبران می‌کند. و کامت را به اندازه بزرگی خودش شیرین می‌کند. صبور باش و فراموش نکن او همین جاست کنار تو سکوت می‌کند تا درد تو را بزرگ کند و رشد دهد اما به این معنی نیست که تو را فراموش کرده و نمی‌بیند. شک نکن در اوج سختی هم در آغوش او هستی♥️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕خودت باش به اعتبار هیچ شانه اے اشک نریز به اعتبار هر اشکے شانه نباش آدمے به خودی خود نمی افتد... اگـــر بیفتد!!!! ازهمان سمتے میوفتد که تکیه کرده است.... تنها تکیه گاه امن خداست @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 💙 سلام روز زیباتون بخیر سه شنبه تون معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 💙 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💙 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💎در پناه لطف حق تعالی و عنایت اهل بیت علیهم السلام عاقبت بخیر باشید ان شالله 💎سه شنبه تون پر خیر و برکت💎 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شنبه ها✨ به همراه نسیم جمکرانت🕌 دلم پر می کشد تا مقصد گلدسته هایت 🕌 بیا یابن الحسن ، ای زندگی ساز با یک یا علی گفتنت می‌شود آن عشق آغاز💚 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 💚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙جانم اباعبدالله ارباب خوبم 💙آقا جان از راه دور سلام ای شه کرببلا السلام علیک ای به غم مبتلا السلام علیک داده جان تشنه لب درکنارفرات یاامام حسین السلام علیک ▪ صلی اللهُ عَلیکَ یااباعَبداللَّه 🕌 🤲 💙‌ السلام علیک یا 💙 اباعبدالله الحسین(ع) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 و هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم! میگوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم! میفرماید: همانگونه که آیات من برای تو آمد، و تو آنها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش میشوی! طه۱۲۴-۱۲۶ 💥 : اگه زندگیت سخت شده، احتمال این رو بده که فاصلت با خدا زیاد شده، برگرد! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌰انجیر یک داروست ! رطوبت بدن را از بین میبرد، استخوان ها را محکم کرده، مو را بر بدن میرویاند و بهترین میوه برای رفع یبوست و پاکسازی روده است. ✅بهترین زمان مصرف انجیر بعد از گذشت نیم ساعت بعداز صبحانه. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂ســـ😊ــلام ✋سه شنبه تون زیبا 🍁به سه شنبه هجدهم 🍂مهرماه خوش آمدید ☕ 😊 🍁روزتون پر از عشق و محبت💞 🍂پر از موفقيت وسرافرازی 🍁پر از صلح وسازش 🍂پر از دوستی ومهربانی 🍁پر از دلخوشى 🍂و پراز خبرهای خوب 🍁 🍂دلتون گرم به عشق به خــــدا💖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ❓‌کنیم؟ 🔹حق الناس ها به چهار دسته تقسیم می شوند: 🔸 حق الناس مالی 🔸حق الناس جانی 🔸 حق الناس آبرویی 🔸 حق الناس اضلالی و گمراه کردنی 🔹 نسبت به حق الناس مالی باید آنچه را که به گردن دارد نسبت به آن شخص پرداخت کند و پس بدهد و اگر او را نمی شناخت باید از طرف او رد مظالم و صدقه بدهد. 🔹️ نسبت به مورد دوم هم باید به آن شخص مراجعه کند و اگر به جسم او صدمه ای زده از او حلالیت بطلبد و یا دیه آن را بدهد و یا قصاص شود. 🔹 نسبت به مورد سوم هم اگر آبروی شخصی را مثلا با غیبت کردن ریخته است باید اگر به او مراجعه کند مفسده ای ندارد و دعوا نمی شود و او ناراحت نمی شود باید به او بگوید و حلالیت بطلبد و اگر مفسده دارد باید از طرف او و به نیت او استغفار کند و کارهای خوبی انجام دهد و تا جایی که می تواند از اثر این آبرویی که ریخته شده است کم کند. ⚫️ و در مورد اضلالی هم باید تلاش کندک کسانی را که گمراه کرده است به راه برگرداند و کار اشتباه خود را جبران کند. 🔹️ به ترتیبی که بیان شده آسان ترین نوع حق الناس؛ مالی هست و سخت ترین نوع آن حق الناس اضلالی و گمراه کردن دیگران است که از همه بد تر است و متاسفانه به این مورد در فضای مجازی با شبهاتی که هست خیلی ها را گمراه می کنند. 🔹 در هر صورت شخصی که حق الناس به گردن دارد باید تمام تلاش خود را انجام دهد که آنها را رفع و حل کند و آنجایی را که نتوانست با خیرات زیادی که انجام می دهد ان شاء الله خداوند رضایت آنها را خواهد گرفت. 👤 استاد محمدی شاهرودی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🌺 خانم سمیه حیدری،اولین بانوی مدال‌آور در رقابت‌های جهانی در رشته‌ی جودو: موقع اهدای جوایز مسابقات آسیایی کره جنوبی، مسئولان تشریفات کره جنوبی به من گفتندگرمکن بپوش و روی سکو برو.گفتم چادرم را بیاورید؛من با چادر روی سکو می‌روم. گفتند نه باید گرمکن بپوشیدکه من گفتم اصلا برای من مهم نیست روی سکو بروم یا نروم؛ مهم اینست که با چادر روی سکو بروم.۲۰ دقیقه‌ای طول کشید و در نهایت چون همه منتظر بودند و نگران که چه اتفاقی افتاده،گفتند که هر چی می‌خواهد به او بدهید که سریع برود روی سکو. البته در نهایت چادرم را آوردند و من با چادر رفتم روی سکو.👏وقتی از سکو پایین آمدم و رفتیم هتل،متوجه شدم در هتل جلسه‌ای تشکیل شده و دبیر کمیته ملی المپیک به مسئولین فدراسیون جودو اعتراض کردند که چرا فلانی با چادر روی سکو رفته است! مگر با چادر مسابقه داده! برای ج.ا.ایران خیلی بد شده است! اینکار به ضرر ما شده است! بعد در اتاق را زدند و گفتند که اینکار شما، برای ما خیلی بد شده است و فدراسیون جودو را زیر سؤال بردید!چرا این کار را کردید؟ من آن موقع خیلی ناراحت شدم و فقط به حضرت زینب(سلام الله علیها) گفتم من فقط بخاطر خودت و به عشق خودت با چادر رفتم روی سکو. تا اینکه از دفتر حضرت آقا با من تماس گرفتند و پیغام ایشان را به من رساندند. و من اینقدر هیجان زده شدم که از خوشحالی زیر سِرُم رفتم.اصلا باورم نمی‌شد. بعد از آن به دیدار آقا رفتم و ایشان گفتند: خیلی کار خوبی کردید که با چادر روی سکو رفتید. باعث مملکت ایران هستید. من سجده شکر به جا آوردم که شما با چادر رفتید روی سکو.
در زمان جنگهای روس و ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار که شکست لشکر ایران نزدیک شد یکی از دراویش بنام "حاج میرزا محمد اخباری" نزد شاه رفت و متعهد شد که تا چهل روز سر سردار روسی بنام "اشپختر"را تحویل دهد. و همزمان پیشگوئی کرد که ممکن است بر سر این کار سر خود را نیز از دست بدهد. به همین منظور در زاویه حرم شاه عبدالعظیم به چله نشست و در روز موعود خبر کشته شدن سردار روسی را به اطلاع شاه رسانیدند و چون خبری از سر نشد شاه او را احضار و پرسید: پس سر چه شد؟ درویش گفت: اسب آورنده در گودالی افتاده و دستش شکسته است او مقصر نمیباشد. که همینطور هم شده بود و چون سر برسید درویش با سرعت راه عتبات (‌عراق ) را پیش گرفت. از آن طرف اطرافیان شاه به او گفتند که میرزا محمد اخباری همانطور که از راه دور سردار روسی را کشت شما را هم میتواند از میان بردارد و شاه را وادار نمودند تا کسی را به عتبات فرستاده و وی را تلف بکند. این ضرب المثل « مگر سر را آوردی» تا اوایل دهه ۲۰ در بین مردم معمول بوده و به کسانی میگفتند که ادعای انجام کاری شاق و بزرگ میکردند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
آدم باش نه حاکم آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد، و او را بسیار ملامت کرد، و بگفت: بی سبب عمرم را به پای تربیت تو هدر کردم ،... فرزند افسوس که ادم شدنت را امیدی نیست..... پسر رنجید و ترک پدر کرد، و در پی مال و منال و سلطنت چند سالی کوشید وتحمل رنج کرد.... عاقبت پسر به سلطنت رسید و روزی، پدر را طلبید ، تا جاه وجلال و بزرگی خود، را به رخ او بکشد، ... چون پدر به دستگاه پسر وارد شد ، پسر از سر غرور روی بدو کرد و بگفت : اینک جایگاه مرا ببین ، یاد ار که روزی بگفتی، هر گز ادم نشوم، اینک من حاکم شهر شدم.... پدر بی تفاوت روی برگرداند و بگفت: من نگفتم که تو حاکم نشوی من بگفتم که تو آدم نشوی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
راننده کامیونی وارد رستوران شد. دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند. بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد. راننده به او چیزی نگفت. دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد. وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد، ولی باز هم ساکت ماند. دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت: چه آدم بی خاصیتی بود، نه غذا خوردن بلد بود، نه حرف زدن و نه دعوا ! رستورانچی جواب داد: از همه بد تر رانندگی بلد نبود، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!  @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان