eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.9هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
16.6هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارتنامه امام حسن مجتبی ع اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَهَ الله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ مانده بودم بدهم دل به علی یا به حسن دیدم اصلا گره خورده دل مولا به حسن با علی محکمم و با حسن آرام ، ببین کوه دل را به علی داده و دریا به حسن شانه اش خالق کوه است تعجب نکنید تکیه داده است اگر حضرت زهرا به حسن سرّ لا حول و لا قوه الا بالله هست لا حول ولا قوه الا بحسن زنده شد مرده اگر با دم قدسی ، عیسی شک ندارم که قسم داده خدا را به حسن ذکر من هر سحر این است : الهی به حسین دم افطار خرابم که خدایا به حسن همه از اهل بهشتیم و به محشر برود هرکه از یک در و من می روم از بابِ حسن 🎊 ولادت باسعادت سفره دار مدینه، کریم اهل‌بیت، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بر امام زمان عج و بر همه منتظران مبارک‌ باد 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
💠 عنوان داستان: اثر شایعه زنی شایعه ای را در مورد همسایه اش مدام تکرار می کرد.ظرف چند روز همه ی محل موضوع را فهمیدند.شخصی که شایعه در مورد او بود،به شدت رنجید.بعدها زنی که آن شایعه را پخش کرده بود،متوجه شد که اشتباه کرده است.او خیلی ناراحت شد و نزد پیر فرزانه ای رفت و از او پرسید برای جبران اشتباهش چه باید بکند. پیر فرزانه گفت:«به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش.سر راه که به خانه من می آیی،پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.»زن با آنکه تعجب کرده بود،اما به گفته ی او عمل کرد. روز بعد پیر فرزانه گفت:«اکنون برو و تمام پرهایی را که دیروز در راه ریختی جمع کن و نزد من بیاور.» زن در همان مسیر به راه افتاد،اما به ناامیدی دید که تمام پرها ناپدید شده اند.پس از چند ساعت تلاش،با سه پر نزد پیر فرزانه بازگشت. پیرمرد گفت:«می بینی؟انداختن آنها ساده است اما جمع کردن شان غیر ممکن است.شایعه پراکنی نیز همین طور است.شایعه پراکندن آسان است،اما به محض آنکه این کار را می کنی،دیگر نمی توانی آن را جبران کنی.» ‎‎‌‌‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
📚 می‌گویند روزی حکیمی با ملانصرالدین قراری داشت تا با هم به مناظره بنشینند. هنگامی که حکیم به خانه ملا رسید او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد. تکه گچی برداشت و بر دَرِ خانه ملا نوشت: ملانصرالدین  به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت: قرار ملاقات را فراموش کرده بودم. مرا ببخشید. تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل دیدم به یاد ملاقات‌مان افتادم. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
📘 ‏تمام دانش‌آموزان سخت معتقد بودند که نظام سوسیالیستی بهترین روش برای اداره یک کشور است زیرا در آن نه فقیر و نه ثروتمندی وجود دارد و همه به‌طور برابر زندگی خواهند کرد. پروفسور پیشنهاد کرد : از این به بعد تمام نمرات به‌طور ميانگين حساب و داده می‌شود و همه یک نمره را دریافت می‌کنند. ‏به این ترتیب نه کسی ٢٠ می‌گیرد و نه کسی تجدید می‌شود. پس از امتحان اول نتایج جالب بود. میانگین نمرات ١۶ شد. درس‌خوان‌ها و پرتلاش‌های کلاس که برای امتحان خود را به‌خوبی آماده کرده بودند از نمرهٔ ١۶ بسیار ناراحت بودند و در عوض تنبل‌ها ابراز شادمانی کردند. ‏در امتحان بعدی معلوم شد آن‌ بچه درس‌خوان‌هایی که ساعت‌ها پی مطالعه و یادگیری بودند از تلاش خود کاسته و یک پله پایین‌تر آمدند و آن‌هاکه کم‌تر درس می‌خواندند تقریباً درس را رها کردند زیرا از تجدید نشدن خاطر جمع بودند. میانگین نمرات به ١٢ کاهش پیدا کرد. ‏در امتحان سوم اما همه‌چیز تغییر کرد. مشخصا خیلی‌ها درس خواندن را رها کرده بودند و آن بچه درس‌خوان‌ها آن‌قدر از دوران اوج خود فاصله گرفته بودند که حتی اگر می‌خواستند نیز دیگر قادر به کسب نمرات سابق نبودند. تمام کلاس نمرهٔ ٧ دریافت کرد. حالا همه با هم تجدید شدند. ‏همه به پرفسور اعتراض کردند و خواستند که از این به بعد همچون سابق نمرات به‌طور مجزا محاسبه شود اما پروفسور اجازه نداد و گفت : هرکس این سیستم را قبول نداشته باشد از دانشگاه اخراج می‌شود! دانش‌آموزان سکوت کردند و سپس پروفسور افزود : حالا علت شکست نظام‌های سوسیالیستی را فهمیدید؟ ‏در آخر باید گفت که بدون حمایت از کوشش‌گران و ارج نهادن استعداد‌ها، و همچنین با توزیع ناشیانه ثروت بدون برنامه‌ای برای تولید ثروت،نه رفاهی وجود خواهد داشت و نه سیستمی اجتماعی که بتواند از مستمندان حمایت و برایشان تولید اشتغال کند. در نتیجه همه قرار است که بد باشند و بد زندگی کنند. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
‎‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ عارفی را گفتند : فلانی قادر است پرواز کند ، گفت :اینکه مهم نیست ، مگس هم میپرد گفتند :فلانی را چه میگویی ؟ روی آب راه میرود ! گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند . گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟ گفت :اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی این شاهکار است ...👌🏻 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
آنکه از من به تو صد گونه سخن گوید بخدا عیب تو را نیز به من می‌گوید 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
ثروتمند زندگی کنیم ، بجای آن که ثروتمند بمیریم چارلی چاپلین تعریف می کند : با پدرم رفتم سیرك .  توی صف خرید بلیت یه زن وشوهر با چهاربچشون جلوی ما بودند كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند… وقتی به باجه بلیت فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیت ها رابهشون اعلام کرد . ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت .معلوم بود که مرد پول کافی نداشت . و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند، چه بگوید . ناگهان پدرم دست در جیبش برد و  یک اسکناس صددلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد، گفت: متشکرم آقا. مرد شریفی بود، ولی درآن لحظه برای این که پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد… بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم ندیدم ! ثروتمند زندگی کنیم ، بجای آن که ثروتمند بمیریم .... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍁 نجس_ترین_چیزها گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می‌آید که نجس‌ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند. پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند می‌بخشد. وزیر هم عازم سفر می‌شود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجس‌ترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است. عازم دیار خود می‌شود، در نزدیکی‌های شهر چوپانی را می‌بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازه‌ای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.» وزیر نشنیده شرط را می‌پذیرد چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.» وزیر آنچنان عصبانی می‌شود که می‌خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید: «تو می‌توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده‌ای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده‌ای نشنیدی من را بکش.» خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می‌کند و آن کار را انجام می‌دهد. سپس چوپان به او می گوید: ✔️کثیف‌ترین و نجس‌ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می‌کردی نجس‌ترین است بخوري!👌🏻 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
بر سر مزرعه ی سبز فلک باغبانی به مترسک می گفت : دل تو چوبین است و ندانست که زخم زبان دل چوب هم می شکند 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
‌🔻 هیچکس چهره و قیافش رو انتخاب نکرده، محل به دنیا اومدنش رو انتخاب نکرده، رنگ پوستش رو انتخاب نکرده، مدل چشم‌هاش رو انتخاب نکرده، عینکی بودن یا نبودن رو انتخاب نکرده، کوتاه و بلند بودن قدش رو انتخاب نکرده، چاقی و لاغری رو انتخاب نکرده، صداش رو انتخاب نکرده، گرایش و هویت جنسیتیش رو انتخاب نکرده. ولی کسی که بابت این چیزها کسی رو مسخره می‌کنه و آزار میده؛ شعور نداشتن رو انتخاب کرده. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
اثبات کنید خودتان مسلمانید نه اینکه اسلام کامل ترین دین است ، این مثل این است که از زیباترین خانه صحبت کنید ولی آن خانه مال شما نباشد !! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝