هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
2_281926790090331196.mp3
2.16M
👆شرح دعای روزنوزدهم ماه مبارک رمضان
همراه بابیان احکام روزه،توسط آیت الله مجتهدی(ره)(واحدفرهنگی مبشر)(18:00)
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
#التماس_دعا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نمازرابخواندخدااورا
دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد
[۴رڪعت ودرهررڪعت
حمد،توحید،آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅خاصيتهای شگفتانگيز خوردن آب گرم موقع افطار :💧
▫️کبد را شستشو میدهد
▫️دهان را خوشبو می سازد
▫️معده را شستشو میدهد
▫️آرام کننده رگهای به هیجان آمده است
▫️حرارت معده را فرو می نشاند
+ کسانی که روزه می گیرند بهتر است هنگام افطار آب گرم بخورند تا معده شان پاکسازی شود.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖
ریخت بردامن
محراب زفرق سراو
آنچہ اندوختہ
ازخون جگرکرد على
گرچہ درهرنفسى
بود على را مـــعراج
غوطہ در خون
زدو معراج دگر کرد على
پیشاپیش ایام سوگواری
امام علی (ع) تسلیت باد🏴
❖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آغاز این هفتہ
برای شما عزیزان
بخصوص روزه داران عزیز
۷ روز پر انرژی
۷ روز با برکت
۷ روز آرامش
۷ روز سلامتی
۷ روز دلخوشی
۷ روز خوشبختی و
۷ هزار نعمت الهی آرزومندم
اولین شنبہ خردادماه
و اول هفتــــــہ تون
سرشار از الطاف الهے🍃🌺
❖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣1⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
هول برم داشت. سرم گیج رفت. خودم را باختم. فکرم رفت پیش صمد و بچه ها. پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
زن که فهمید بدجوری حرف زده و مرا حسابی ترسانده. شروع کرد به معذرت خواهی. واقعاً شوکه شده بودم. به پِت پِت افتادم و پرسیدم: «مادرم طوری شده؟! بلایی سر بچه ها آمده؟! نکند شوهرم...»
زن دستم را گرفت و گفت: «نه خانم محمدی، طوری نشده. اتفاقاً حاج آقا خودشان تماس گرفتند. گفتند قرار است توی همین هفته مشرّف شوند مکه. خواستند شما زودتر برگردید تا ایشان کارهایشان را انجام دهند.»
زن از پارچ آبی که روی میز بود برایم آب ریخت. آب را که خوردم، کمی حالم جا آمد.
فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آن وقت ها پیکان جزو بهترین ماشین ها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدیم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساک ها را از ماشین پایین آورد و بچه ها را گرفت. روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آب پاشی شده و بوی گل ها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشه بالکن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :6⃣1⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
برایمان چای ریخت و شیرینی و میوه آورد. بچه ها که از دیدنم ذوق زده شده بودند توی بغلم نشستند. صمد بین من و مادرش نشست و در گوشم گفت: «می گویند زن بلاست. الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.»
زودتر از آن چیزی که فکرش را می کردم، کارهایش درست شد و به مکه مشرّف شد. موقع رفتن ناله می کردم و اشک می ریختم و می گفتم: «بی انصاف! لااقل این یک جا مرا با خودت ببر.»
گفت: «غصه نخور. تو هم می روی. انگار قسمت ما نیست با هم باشیم.»
رفتن و آمدنش چهل روز طول کشید. تا آمد و مهمانی هایش را داد، ده روز هم گذشت. هر چه روزها می گذشت، بی تاب تر می شد. می گفت: «دیگر دارم دیوانه می شوم. پنجاه روز است از بچه ها خبر ندارم. نمی دانم در چه وضعیتی هستند. باید زودتر بروم.»
بالاخره رفت. می دانستم به این زودی ها نباید منتظرش باشم. هر چهل و پنج روز یک بار می آمد. یکی دو روز پیش ما بود و برمی گشت. تابستان گذشت. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: «صمد! این بار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری است ها!»
قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداری ام بود نیامده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
💎پيامبر خدا صلى الله عليه وآله:
كسى كه در رمضان آمرزيده نشود، در كدام ماه آمرزيده مى شود؟
مَنْ لم يُغفَرْ لَهُ في شَهرِرمضانَ ففِي أيِّ شهرٍ يُغفَرُ لَهُ؟
📚ميزان الحكمه جلد4 صفحه 521
➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام علي علیه السلام :
«المُتَّقونَ سادَةٌ ، وَالفُقهاءُ قادَةٌ ، وَالجلوس الیهم عباده.»
✅«پرهيزگاران، سروَرند و دين شناسان ، پيشوا و همنشينى ،
با آنان مايه فزونى است.»
📚امالی طوسی: ص 225 ح 392 / حکمت نامه پیامبر اعظم: ج7 ص 466
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا ﴿۲۴﴾
✨پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه
✨مرا در خردى پروردند (۲۴)
📚 سوره مبارکه الإسراء
✍آیه ۲۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احسن_القصص
✨#داستان_های_بحار_الانوار
👈مردی دست و پای بریده سخن می گوید
🌴دختر رشید هجری (صحابه خاص امیرالمؤمنین) می گوید: پدرم گفت: امیرالمؤمنین به من فرمود: ای رشید! چگونه صبر و تحمل خواهی کرد، آنگاه که پسر زن بدکاره، تو را دستگیر کرده و دستها، پاهاوزبان توراببرد؟عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! آیا عاقبت این کار رفتن به بهشت و رسیدن به رحمت الهی خواهد بود؟ فرمود: آری! تو دردنیاوآخرت بامن هستی.
🌴دختر رشید می گوید: چندروزبیشترنگذشته بود که مأمور عبیدالله بن زیاد از پی پدرم آمد. پدرم به نزد فرزند زیاد رفت. وابن زیاداورامجبورکرد ازامیرالمؤمنین تبری جوید. پدرم نپذیرفت. سپس گفت:علی به توخبرداده است که چگونه می میری؟ پدرم گفت: دوستم امیرالمؤمنین فرموده است که تومرا به برائت ازاودعوت می کنی ومن نخواهم پذیرفت و تودستها، پاها وزبان مراقطع خواهی کرد.
🌴ابن زیاد گفت: به خداسوگند! دروغ او را آشکارخواهم کرد! آنگاه دستورداد دستها و پاهایش را بریدند و زبانش را رها کردند سپس اورابسوی منزل حرکت دادند،گفتم: پدرجان! ازقطع دستها وپاهایت خیلی ناراحتی؟ گفت: نه، دخترم! فقط اندکی احساس دردمی کنم.
🌴هنگامی که پدرم را از قصر بیرون آوردند در حالی که مردم دورش را گرفته بودند گفت:کاغذوقلم بیاوریدتا ازحوادث آینده و رویدادهایی که تاروزقیامت واقع خواهد شد(که ازسرورم امیرمؤمنان شنیده ام)شماراخبر دهم. آنگاه قسمتی ازحوادث آینده رابازگو کرد. ابن زیاد ازاین جریان آگاهی یافت،کسی رافرستاد زبان او را نیز بریدند و درهمان شب به رحمت خداوندی پیوست.
📚بحارج42،ص122وج 75،ص433
@shamimrezvan
@tafakornab