eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزتون رو با طبیعت زیبا آغاز کنید 💚غم و اندوه اگر هم 🌿روزی مثل باران بارید 💚یا دل شیشه‌ای‌ات 🌿از لب پنجره عشق، 💚زمین خورد و شکست 🌿با نگاهت به خدا 💚چتر شادی واکن 🌿و بگو با دل خود که 💚خــدا هست و خدا هست 🌿و خـــدا هست 💚آدینتون شاد😍 💎 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃 پسر کوچکی بعد از بازگشت به نزد خانواده اش از آنها خواست که یک عالم دین برای او حاضر کنند تا به 3سوالی که داشت جواب بدهد. بالاخره یک معلم برای ایشان پیدا کردند و بین پسربچه و عالم صحبتهای زیر رد و بدل شد؛ پسربچه: شما کی هستی؟ و آیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ دهی؟ معلم: من عبدالله، بنده ای از بندگان خدا هستم و به سوالات شما جواب خواهم داد، به امید خدا پسربچه: سه سوال دارم، سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟ اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟ سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟ سؤال سوم: اگر شیطان از آتش خلقت شده است، پس چرا در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت! معلم کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد، پسربچه گفت: برای چی زدی و چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوی؟ معلم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست. پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم. معلم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟ پسربچه: حس درد بر صورتم دارم. معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟ پسربچه: بله. معلم: پس آن را به من نشان بده. پسربچه: نمیتوانم. معلم: این جواب اول من بود.همگی به وجود خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم او را ببینیم. سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟ پسربچه: نه. معلم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟ پسربچه: نه. معلم: این قضا و قدر بود. و باز اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟ پسربچه: از گل. معلم: و صورت تو از چی؟ پسربچه: آن هم از گل معلم: چه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟ پسربچه: حس درد داشتم معلم: آفرین، پس دیدی چطور گل بر گل درد وارد میکند، این با اراده خدا انجام میشود، پس با اینکه شیطان از آتش خلق شده، اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌸 من در میدانی بیکران و سرشار از شادی و عشق هستم.زندگی‌ام زیبا و رو به کمال و شکوفایست من برای دریافت انرژی مثبت آماده هستم خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📡 ❓ مشاهده برنامه های تلویزیونی که از ماهواره دریافت می شوند، چه حکمی دارد؟ ❇️ پاسخ: 👇👇 ☑️ از آن‌جا که برنامه هایی که توسط ماهواره های غربی پخش می شوند بیشتر دربردارنده آموزش افکار گمراه کننده و تحریف حقایق و لهو و فساد هستند و غالباً مشاهده آن‌ها باعث گمراهی و فساد و ارتکاب کارهای حرام می گردد، بنا بر این دریافت و دیدن آن‌ها جایز نیست. -------------------------- 💻 پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خامنه ای leader.ir - @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ✨يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ 🌸لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ ﴿۴۹﴾ 🌸فرمانروايى مطلق آسمانها و زمين از آن خداست ✨هر چه بخواهد مى آفريند به هر كس 🌸بخواهد فرزند دختر و به هركس ✨بخواهد فرزند پسر مى دهد (۴۹) 📚 سوره مبارکه الشورى ✍آیه ۴۹ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝((دست های کثیف)) 🌸🌼سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ... - دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ... و هلش داد ... 🌼🌸حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ... یهو حالتش جدی شد ... - کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ ... و پیمان بی پروا ... 🌸🌼- تو پدرت آشغالیه ... صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه... بعد هم میاد توی خونه تون ... مادرم گفته ... هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه ... 🌼🌸احسان گریه اش گرفت ... حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت ... - پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ... 🌸🌼هنوز بچه ها توی شوک بودن ... که اونها با هم گلاویز شدن... رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب ... احسان دوباره حمله کرد سمتش ... رفتم وسط شون ... 🌼🌸پشتم رو کردم به احسان ... و پیمان رو هل دادم عقب تر ... خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ... 🌸🌼- کثیف و آشغالی ... کلماتی بود که از دهن تو در اومد ... مشکل داری برو بشین جای من ... من، جام رو باهات عوض می کنم ... بی معطلی رفتم سمت میز خودم ... 🌸🌼همه می دونستن من اهل دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم ... شوک برخورد من هم ... به شوک حرف های پیمان اضافه شد ... 🌼🌸بی توجه به همه شون ... خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان ... 🌼🌸احسان قدش از من کوتاه تر بود ... پشتم رو کردم به پیمان... 🌸🌼- تو بشین سر میز ... من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن ... پیمان که تازه به خودش اومده بود ... یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید ... - لازم نکرده تو بشینی اینجا ... ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 📝(( شرافت )) 🌼🌸توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ... - بهت گفتم برو بشین جای من ... 🌸🌼برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ... - برپا ... و همه به خودشون اومدن ... 🌼🌸بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ... 🌸🌼ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ... 🌸🌼معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ... رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ... بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ... 🌸🌼- آقا ... اونها تمرین های امروزه ... بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ... - می دونم ... 🌼🌸سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ... - میرزایی ... - بله آقا ... 🌸🌼- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ... بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ... 🌸🌼- تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت ... ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
💎امام مهدى عليه السلام : إنَّ الأرضَ لا تَخلُو مِن حُجَّةٍ إمّا ظاهِرا و إمّا مَغمُورا ؛ زمين از حجّتى آشكار يا نهان خالى نيست . 📚كمال الدّين ، ج 2 ، ص 511 . ➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ ☀️امام زمان عليه السلام: ⭕️درهاى سئوال از چيزهايى را كه براى شما مفيد نيست ببنديد و خود را در مورد دانستن چيزهاى غيرلازم به زحمت نيندازيد و درمورد تعجيل فرج زياد دعا كنيد زيرا كه موجب فرج خواهدشد. 📝بحارالانوار 53: 181. 🔽🔽 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصرتون معطر به بوے مهربانی💖 دلتون غرق عشق و محبت لبتـون خنـدون😊 زندگیتون مملو از آرامش دقیقه هاتون بی نظیر👌 و لحظاتتون شیرین و ناب🍰☕️ عصرآدینه تون بخیر وخوشی🍉🍓😊 ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌴 🔑توجه به و : 🔹در احوالات یکی از محبان و شیعیان آمده که پدر پیری داشت و بسیار به او خدمت می کرد. 🔸ایشان شب های چهارشنبه به مسجد می رفت اما پس از مدتی این کار را ترک نمود. ⭕️دلیل آن را پرسیدند، گفت چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتم در شب آخر نزدیک مغرب تنها به مسجد سهله می رفتم عرب بیابانی را دیدم سوار بر اسب که سه بار به من فرمود: 👌«از پدرت مراقبت کن.» من فهمدیم که امام زمان (ع) راضی نیستند من پدرم را بگذرام و به مسجد سهله بروم. 📝نجم الثاقب ، ص 284. ======= 🔽🔽 @tafakornab @shamimrezvan
✅ اگر کنار غذا ، لیموترش بخورید چه اتفاقی براتون میفته ؟ 👈کودکان : افزایش اشتها نسبت به مواد غذایی مفید و سالم 👈خانوم‌ها : کاهش عفونت‌های رحمی 👈آقایان : جلوگیری از تعریق زیاد بدن در تابستان 🔹مطالعات جدید دانشمندان نشان می دهد مصرف لیموترش همراه غذا نقش مهمی در درمان کم خونی دارد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ از جدال با کسی که قدردان محبت های تو نیست بپرهیز اینکه تصور کنی روزی میتوانی او را متوجه اشتباهش سازی درست مثل آب کردن کوه یخ با " ها " است .. چاره ای نیست! باران هم باشی برای کاسه های وارونه کاری نمیشه کرد استاد قمشه ای @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
#یاصاحب_الزمان_عج کدام جمعه ی موعود می زنی لبخنـــد؟ به این جهان کــه پرازقحطی تبسم شد!😔 #ایها_العزیز (روزهای چشم براهی) #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh