هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸🍃
🍃🌸الهی به امیدتو🌸🍃
همین که صبح هایم با نام
تو آغاز میشود
همین که خدایم هستی کافیست❤️
دلتون پر از یاد خدا❣
و روزتون سرشار از نگاه مهربونش💖
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸برروی زمین و آسمان ها و کرات
در بین مناجات و تمام کلمات
زیبا تر از این دعا ندیده است کسی
بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلوات 🍃🌸
🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
─┅─═इई 🌸🍃🌸ईइ═─┅─
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
🌼جمعه احوال عجيبی دارد
💐هر كس از عشق نصيبی دارد
🌼در دلم حس غريبي جاري است
💐و جهان منتظر بيداري است
🌼جمعه، با نام تو آغاز شود
💐يابن ياسين همه جا ساز شود
🌼جمعه يعني غزل ناب حضور
💐جمعه ميعاد گه سبز حضور
🌼جمعه هر ثانيه اش يكسال است
💐جمعه از دلهره مالامال است...
🌼ابر چشمان همه باراني است
💐عشق در مرحله پاياني است
🌼كاش اين مرحله هم سر مي شد
💐چشم ناقابل ما تر می شد...
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🌼تُـو را مَن چَشـم دَر راهَـم...❤️
💐گُـلِ نَرگـس 🍃🌼
🌼ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج💚
#جمعه_های_انتظار 😔
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسین_جان 🌹
آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را
تاروزے مانیز ڪند ڪربوبلارا
انگارڪه فهمیده نسیمسحرے باز
صبحاسٺ ودلم لڪ زده ایوانطلا را
#صبحم_بنام_شما🌤
#سلام_اربابم❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درمکتب_امام_ره👆
🍃 #نماز_روزجمعه:
،،پس ازنمازظهرجمعه
🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت
بعد از حمد ۷ توحید بخواند
🍃 #ذکر_روزجمعه،100مرتبه
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
این ذکر بهترین داروی ،معنوی است
📚 مفاتیح الجنان
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
💟 #شیر_بادام ( مزاج معتدل)😋
✴️•⇦ بهترین معجون تقویتی برای مغز جلوگیری ازپوکی استخوان وآلزایمر
✅ مواد لازم
🔰 مغزبادام: ۱۵ عددمتوسط
🔰 آب:یک لیوان
🔰 عسل یاخرما: ۱ قاشق غذاخوری عسل یا ۲ عددخرما
✅ طرز تهیه
🔸 بادام هارامیتوانیم ازشب قبل درمقداری آب خیس کنیم و بعدپوست آن راجداکنیم و یا میتوانیم بادام هارا درآب درحال جوش بریزیم یک قل که زد ازروی حرارت برداریم بعدازولرم شدن پوستشان راجداکنیم ""بهتراست بادام هاباپوست استفاده شود"". بادام هاراباآب وعسل یاخرمادرمخلوط کن میریزیم وآماده میکنیم.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸دهم ربیع الاول🌸🍃
💖مبارک باد پیوند فرخنده💖
🎉پیامبر عظیم الشان
🎊حضرت محمد مصطفی
🎉صلوات الله علیه و آله
🎊و بزرگ بانوی مکه
🎉ام المومنین حضرت خدیجه
🎊سلام الله علیها
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سه چیز زیباست
🍀بی خبر دعایت کنند
🌸نبینی نگاهت کنند
🍀ندانی یادت کنند
🌸در این آدینه آبانماه
🌸دعاتون میکنم به خیر
🍀نگاهتون میکنم به پاکی
🌸یادتون میکنم به خوبی
🍀تقدیم به شما
🌸آدینه آبان ماهتون مبارک
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام به بینوایان انفاق کند.
پس از مرگ او، رسول خداتمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود:
سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.
لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم
می فرماید:
اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
#تزریق_انرژی_مثبت
تکرار کنیم ❤️
امروز روز شادی من است
هم اینک تمام امواج شادمانی روبه سوی من درجريان است ومن ازهر فرصتی برای تقسیم این شادبودنم استفاده میکنم
خداونداسپاسگزارم ❣
#کانالانرژیمثبت💎
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
5ca7a228547c7d6ae54539c1_4471615504837093933.mp3
13.51M
#انگیزشی امروز:
انگیزشی تو در روابط عشقی کنترل گر هستی یا سازنده؟
این فایل را گوش دهید و برای عزیزانتان ارسال کنید.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_سی_و_دوم
دو روز از زمان مسابقه گذشته بود. ما هنوز تو زنجان بودیم . خان تصمیم داشت بعد از بهبودی کامل نسترن اونجا رو ترک کنیم . من خیلی عجله داشتم برگردیم . می خواستم وقتی به اسکو رسیدیم موضوع آزادیم رو به خان بگم . می خواستم با بقیه پول هم وکیل بگیرم و اموالم رو از چنگ عموم در بیارم . عموم اموال مادریم رو هم ازم گرفته بود . چیزی که هیچ رقمه به اون ارتباطی نداشت . اما بی حقم کرده بود . می خواستم حقم رو ازش بگیرم. از عصر روز دوم حس کردم بانو باهام سرسنگین شده . طرفهای ظهر به دو ساعتی کنار نسترن بودم و از بانو دور شده بودم . هر چی که بود مربوط می شد به اون دو ساعت . خان و تایماز رو هم جز وقت غذا نمی دیدم. ظاهرا با اهالی مرد عمارت برای شکار و تفریحات مردانه می رفتند. بیشتر مهمانهایی هم که برای مسابقه اومده بودن ، فردای روز مسابقه به شهر خودشون برگشتن. دلم طاقت نیاور و از بانو پرسیدم : بانو جان چیزی شده؟ ناخوشين ؟ با غیظ نگام کرد و گفت : نه چیزی نشده . می خوام ازت یه سوالی بکنم آی پارا . بهتره راستش رو بگی . به دلم بد افتاد یعنی چی شده بود ؟ چرا خوشی های من اینقدر بی دوامن؟ گفتم : من اهل دروغ نیستم بانو . بفرمایید. گفت : این چه رازی بود که خواهر شوهرم اون شب به تو گفت و تاکید کرد من نباید بدونم ؟ البته من همه چی رو می دونم . ولی دوست دارم خودت با زبون خودت بهم بگی. لرز تمام بدنم رو فرا گرفت . زبونم قفل کرد و مثل تمام وقتهایی که عصبی می شدم ، کف دستام عرق کرد . نمی فهمیدم از کجا متوجه جریان شده. نمی دونستم همه ی جریان رو می دونه یا وانمود می کنه خبر داره و می خواد به دستی بزنه . باید خودم رو جمع می کردم . نباید اون متوجه حال داغونم می شد . با تعجب گفتم : راز ؟ گفت : ببین آی پارا بهت گفتم ، راستش رو بگو . من خودم پشت در اون اتاق لعنتی بودم و همه ی حرفاتون رو شنیدم . دروغ می گفت : مطمئنة دروغ می گفت . اگه شنیده بود تا امروز واسه فهمیدن حقیقت صبر نمی کرد . روز مسابقه اونطوری ابراز شادی نمی کرد . هر چی که بود مربوط می شد به این دو ساعتی که کنار من نبود .دایه جان همیشه می گفت : آی پارای من ھوشش زیاده . این زن من رو با خنگ هایی مثل فریبا مقایسه می کرد . آره فریبا فریبا . همینه . شاید اون چیزی گفته . از وقتی از خونه ی فخرتاج اومیدم بیرون اونطوری مثل دشمن خونی نگام می کرد . امروز هم وقتی می رفتم اتاق نسترن دیدمش که داشت می رفت سمت سرسرا. صدای خشمگین بانو رشته ی افکارم رو پاره کرد که گفت : منتظرم آی پارا. گفتم : بانو جان اگه شنیدین که چی فرمودن ، پس باید متوجه شده باشین چه خواهر شوهر خوبی دارین. بانو په لنگه ابروش رو داد بالا وگف: درست حرف بزن ببینم چی می گی ؟ گفتم : فخرتاج خانوم اومد تو اتاق و به من گفت که شما چقدر به خان علاقه دارین و نسبت به نزدیک شدن هر زنی چه پیر و چه جوان به شوهرتون حساس هستین . به من گفت که تعجب کرده که اجازه دادین دختر جوانی وارد جمع خصوصيتون بشه و ازم خواست به خاطر این اعتماد ، مواظب رفتارم باشم و حساسیت شما تحریک نکنم.
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_مهدوی
✍امام حسین (ع):
حضرت مهدى (ع) داراى غيبتى است كه گروهى در آن مرحله مُرتد مى شوند و گروهى ثابت قدم مى مانند و اظهار خشنودى مى كنند. افراد مرتد به آنها مى گويند: «اين وعده كى خواهد بود اگر راست میگویید؟»
كسى كه در زمان غيبت در مقابل اذيّت و آزار و تكذيب آنها صبور باشد، مجاهدى است كه با شمشير در كنار رسول خدا (ص) جهاد كرده است.
📚بحارالأنوار، ج 51، ص 133
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 #سرزمین_زیبای_من📝
#قسمت_هفدهم :✍ همه ما انسانیم
🌺چشم که باز کردم با همون شرایط توی بازداشتگاه بودم ... حتی دستبند رو از دستم باز نکرده بودن ... خون ابرو و پیشونیم، روی پلک و چشمم رو گرفته بود ... قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ...
🌺دستم از شدت درد می سوخت و تیر می کشید ... حتی نمی تونستم انگشت های دستم رو تکان بدم ... به زحمت اونها رو حس می کردم ... با هر تکانی تا مغز استخوانم تیر می کشید و مغزم از کار می افتاد ... .
🌺زجرآورترین و دردناک ترین لحظات زندگیم رو تجربه می کردم... هیچ فریادرسی نبود ... هیچ کسی که به داد من برسه... یا حتی دست من رو باز کنه ...
🌺یه لحظه آرزو می کردم درجا بمیرم ... و لحظه بعد می گفتم ... نه کوین ... تو باید زنده بمونی ... تو یه جنگجو و مبارزی ... نباید تسلیم بشی... هدفت رو فراموش نکن ... هدفت رو ... .
🌺دو روز توی اون شرایط بودم تا بالاخره یه آمبولانس اومد ... با خشونت تمام، من رو از بازداشتگاه در آوردن و سوار آمبولانس کردن ...
🌺سرم یه شکستگی ساده بود ... اما وضع دستم فرق می کرد ... اصلا اوضاع خوبی نبود ... آسیبش خیلی شدید بود ... باید دستم عمل می شد ... اما با کدوم پول؟ ... با کدوم بیمه؟ ... دستم در حد رسیدگی های اولیه باقی موند ...
🌺از صحنه کتک خوردن من و پلاکاردهام فیلم و عکس گرفته بودن ... این فیلم ها و عکس ها به دست خبرگزاری های محلی رسیده بود ... و من به سوژه داغ رسانه ای تبدیل شدم ... .
🌺از بیمارستان که مرخص شدم ... جنبش ها و حرکت ها تازه داشت شکل می گرفت ... بومی هایی که به اعتراض شرایط موجود ... این اتفاق و اتفاقات شبیه این به خیابون اومده بودن ... و گروهی از دانشجوها که برای اعتراض به وضع اسفبار و غیر انسانی ما با اونها همراه شدن ... همه جلوی دانشگاه جمع شده بودن ...
🌺آروم روی زمین نشسته بودن و به گردن شون پلاکارد انداخته بودن ... همه ما انسانیم و حق برابر داریم ... مانع ورود بومی ها به دانشگاه نشوید ... .
پدرم گریه می کرد ... می خواست من رو با خودش به خونه ببره اما این آخرین چیزی بود که من در اون لحظه می خواستم ... با اون وضع دستم ... در حالی که به شدت درد می کرد به اونها ملحق شدم ... .
✍ادامه دارد...
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 #سرزمین_زیبای_من📝
#قسمت_هجدهم :✍ تحقق یک رویا
🌺بالاخره موفق شدیم و دانشگاه مجبور به پذیرش من شد ... نبرد، استقامت و حرکت ما به پیروزی ختم شد ... برای من لحظات فوق العاده ای بود ... طعم شیرین پیروزی ... هر چند، چشمان پر از درد و غم پدر و مادرم، معنای دیگه ای داشت ...
🌺شهریه دانشگاه زیاد بود ... و از طرفی، من بودم و یه دست علیل ... دستم درد زیادی داشت ... به مرور حس می کردم داره خشک میشه و قدرت حرکتش رو از دست میده ... اما چه کار می تونستم بکنم؟ ... حقیقت این بود ... من دستم رو در سن 19 سالگی از دست داده بودم ... .
🌺یه عده از همسایه ها و مردم منطقه بومی نشین ما توی هزینه دانشگاه بهم کمک می کردن ... هر بار بهم نگاه می کردن می شد برق نگاه شون رو دید ... خودم هم باید برای مخارج، کار می کردم ... به سختی تونستم با اون وضع کار پیدا کنم ... جز کارگری و کار در مزرعه، اون هم با حقوق پایین تر ... کار دیگه ای برای یه بومی نبود ... اون هم با وضعی که من داشتم ...
🌺کار می کردم و درس می خوندم ... اساتید به شدت بهم سخت می گرفتن ... کوچک ترین اشتباهی که از من سر می زد به بدترین شکل ممکن جواب می گرفت ... اجازه استفاده از کتابخونه رو بهم نمی دادن ... هر چند، به مرور، سرسختی و اخلاقم ... یه بار دیگه، بقیه رو تحت تاثیر قرار داد ...
🌺 چند نفری بودن که یواشکی از کتابخونه کتاب می گرفتن ... من قدرت خرید کتاب ها رو نداشتم و چاره ای جز این کار برام نمونده بود ... اما بازم توی دانشگاه جزء نفرات برتر بودم ... قسم خورده بودم به هر قیمتی شده موفق بشم ... و ثابت کنم یه بومی، نه تنها یه انسانه و حق زندگی کردن داره ... بلکه در هوش و توانایی هم با بقیه برابری می کنه ...
🌺دوران تحصیل و امتحانات تموم شد و ما فارغ التحصیل شدیم... گام بعدی پیش روی من، حضور در دادگاه به عنوان یه وکیل کارآموز بود ... برعکس دیگران، من رو به هیچ دفتر وکالتی معرفی نکردن ... من موندم و دوره وکلای تسخیری... وکیل هایی که به ندرت برای دفاع از موکل، به خودشون زحمت می دادن ... و من باید کار رو از اونها یاد می گرفتم ...
🌺هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود ... باید برای به دست آرودن ساده ترین چیزها مبارزه می کردم ... چیزهایی که برای دیگران انجامش مثل آب خوردن بود ... برای من، رسیدن بهش مثل رویا می موند .
✍ادامه دارد....
@tafakornab
@shamimrezvan
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی آقا❌
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
👈رنگ ارغوانى چغندربه دلیل وجودترکیبى به نام بتاسیانین است
👈که خاصیت ضدسرطانى داشته و از بروزسرطانها بهخصوص سرطان کولون جلوگیرى مى کند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌴 #حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️
آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید:
« در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم.
گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم.
من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند.
سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن.
روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود.
شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم.
با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم.
این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود.
تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد.
گفتم: چطور؟
گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم.
روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم.
من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم.
نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد.
ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند:
« جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند.
جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. »
من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید.
فرمودند:
« صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. »
برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد.
ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم.
عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟
حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟
عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم.
فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند:
برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند.
در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. »
#تشرفات #ویژه_جمعه_ها
@tafakornab
@shamimrezvan
🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
✅۱۰چیز۱۰چیزدیگررامےخورد
نیکی بدی را
تکبرعلم را
توبه گناه را
دروغ رزق را
عدل ظلم را
غم عمررا
صدقه بلارا
خشم عقل را
پشیمانی سخاوت را
غیبت حسن عمل را
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺭﻭﺣﯿﻪ ﻣﺎﻥ
ﺷﺎﺩﺍﺏ تر ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ
ﺟﺰﺧﻮﺩﻣﺎﻥ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ
ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ،
شبتون آروم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#یا_حَنّانُ
💚 یا حَنّانُ یکی از نامهای خداوند است
به معنای؛
🔸پر مهر
🔸پر عطوفت
🔸مهربان و دلسوز
🔸پر شفقت
🔸 مشتاق
🔸 آنكه نسبت به چيزى عاطفه و مهربانى دارد
💚حنان کسی است که میپذیرد کسانی را که از او اعتراض میکنند
❤️به هر نام تو که می اندیشم، محبتت در قلبم بیشتر از پیش میشود.
به کدامین نام بخوانمت زیبا...
❣بسم الله الرحمن الرحیم
❤️الهی به امیدتو
شروع هفته تون پربرکت به نام خدا🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖شروع هفته ای پُر برکت با
صلوات بر حضرت محمد (ص)
و خاندان مطهرش❤️
✨💖الّلهُمَّ
✨❤️صَلِّ عَلَی
✨💖مُحَمَّدٍ
✨❤️وَآلِ مُحَمَّدٍ
✨💖وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
❤️ #سلام_امام_زمانم #روزم_بنامت
💖سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
❤ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا
💖کاش در نافله ات نام مراهم ببری
❤که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا...
💖اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ #سلام_اربابم😔✋
#یاحسیــنبــنعلـی آقــا ســلام 💚
بازم زائرت نیستم از دور سلام 😔✋
الْسَلٰامُعَلَیْکَیٰاابٰاعَبْدالّلهالْحُسَین ع💚
✨أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ🕌
سلام بر ساکنِ کربلاء⚡️
#التماس_دعا❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆 #نجات_ازدوزخ
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 18 آبان ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:08
☀️طلوع آفتاب: 06:34
🌝اذان ظهر: 11:48
🌑غروب آفتاب: 17:02
🌖اذان مغرب: 17:21
🌓نیمه شب شرعی: 23:05
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
☘️ توصیه های ساده برای سرماخوردگی!
📌 اگر دچار سرماخوردگی شدهاید توصیه میشود که مصرف سبزی به خصوص خوردن نعناع (چه به صورت خشک و چه به صورت تازه) را در کنار وعده غذایی خود قرار دهید.
📌 همچنین خوردن مویز ناشتا در اول صبح برای سرماخوردگی مفید است. و برخلاف آن لبنیات به ویژه پنیر گزینه مناسبی برای صبحانه نیستند و در طی دوران بیماری باید کمتر مصرف شود.
👇👇🏿👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آرزوی مـن
💕برای شما آغازی
🌸با شکوه در شنبہ
💕عـشق در ۱شنبہ
🌸آرامش در ۲شنبہ
💕نداشتن نگرانی
🌸دغدغه در۳شنبہ
💕موفقیت در۴شنبہ
🌸خوشبختی در۵شنبہ
💕وشادی در جمعہ میباشد
🌸تقدیم به شما خوبان
💕شروع هفته تون عااااالی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh