🌷🌷🌷
#داستان_کوتاه_آموزنده
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱ و ۴۵ بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود .دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم .این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
در همه حال به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. حق الناس گناهی است که بخشیده نمی شود.
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
دزدی فقط این نیست
از دیوار مردم بالا بری!
دروغ بگی صداقت، رو دزدیدی
بدی کنی خوبی ،رو دزدیدی
تهمت بزنی آبرو، رو دزدیدی
خیانت کنی عشق ،رو دزدیدی!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#هشتادوچهار
گفتم : آی پارا برام هیچ کس مهم نیست . تو خونواده ی من رو می شناسی . غیر از آیناز محاله پدر و مادرم به این وصلت رضایت بدن . رضایت دادن و ندادن اونا برای من که پسرشون هستم مهم نیست . برای تو هم نباید مهم باشه .من به فرد مستقل و عاقلم و می دونم تو برام بهترینی . از هر لحاظ امتحانت رو پس دادی . من نمیخوام برم دختر یکی از اون خانهای قجری رو بگیرم که خودش قادر نیست آب دماغش رو بگیره. این خوشی رو ، این خوشبختی رو ازم نگیر . بذار کنارت باشم و بذار ازت آروم بشم . باش و بذار زندگی کنم . اونطور که آرزو دارم بذار زندگی کنم . قبول کن آی پارا! دستم رو بردم و سرش رو آوردم بالا. صورتش گلگون شده بود . بکارت روح این دختر داشت دیوانم می کرد . مشخص بود تنها مردی که تو زندگیش اینطور برای زمزمه ی عاشقانه سر داده منم . برای اولین بودن تو زندگیش به خودم می بالیدم . چشمام از روی چشما و صورت گل انداختش سر خورد و رسید به لبهای کودکانه ی سرخش. لبهایی که بی کمک سفید آب ، سرخاب ، به حد کافی وسوسه کننده بود . حق داشتم ؟ نداشتم ؟ نمی دونم!!! ولی می خواستم . می خواستم که ببوسمش . خودداری و دور از دسترس بودن ، آی پارا ، كل وجودش ناز بودن و همه ی تنم نیاز بودن ، وادارم کرد بی هیچ موقعیت سنجی و بی هوا ببوسمش. بوسه ای کوتاه و بغایت شیرین رو لبش زدم . دختر بینوا نزدیک بود غش کنه بس که خجالت کشید . اما زبانه های عشقم که حالا با نیاز جسمانیم هم نوا شده بودن ، نه تنها با این شهد شیرین راضی نشدن بلکه فکر تکرار دوباره ی این حس شیرین قوی از قبل تو مغزم رژه می رفت . سکوتش من رو جری تر و مصمم تر کرد تا دوباره بهش نزدیک بشم . تا خواستم ببوسمش ، دستش رو گذاشت رو لبم وسرش رو عقب برد و گفت : نه تایماز!!! این اولین بار بود که اسمم رو بی هیچ پسوند و پیشوندی از دهنش می شنیدم و شیرینیش اگه چه بیشتر از اون بوسه نبود اما کمتر هم نبود . سریع بلند شد و گفت : فکر کردین من کیم ؟ چون پدر و مادر بالا سرم نیست، می تونید بهم نزدیک بشین ؟ همین ...همین بوسه ...یه جور تعرض بود . اون وقت فرق شما با اون اجبی نجس چیه ؟ من که تو خلسه ی اون بوسه و گفتن اسمم از طرف آی پارا مونده بودم با این عکس العملش به خودم اومدم و فهمیدم در برابر این شیر غرنده که خیلی به اعتقاداتش پایبنده ، زیاده روی کردم . بلند شدم و گفتم : من معذرت میخوام . نمی خواستم حس بدی رو بهت القا کنم. من تو رو برای همسریم می خوام و می خوام تاج سرم باشی . واسه دلمشغولی نمی خوامت . دیدی که اول گفتم بریم عقد کنیم. ازم دلخور نباش آی پارا. قبول کن من خیلی وقته دارم تحمل می کنم . اما دیگه چقدر ؟ مگه از سنگم ؟ پاش بیفته از خیلی ها مردترم اما به خاطر نجابتت ، به خاطر حفظ غرورت پا پیش نذاشتم که خودت هم من رو بخوای . شاید چیزی نمیگی ، شاید حرف عاشقانه ای مبنی بر خواستنت به زبون نمی یاری ، اما بعضی وقتها گویا ترین جمله ها پیش حرف نگاه ، کم میارن . نگاهت میگه به من بیمیل نیستی . پس بردار این فاصله رو. بذار حست کنم . گفت : باشه میریم عقد می کنیم . اما با حضور آیناز . گفتم : آخه چطوری ؟ گفت : برو بیارش. برو بهش بگو چه قصدی داری . بیارش . وقتی اومد و گفت ؛ راضیه ! همسرت میشم . با عجز گفتم : وسط سال تحصیلیه . به چه بهانه ای بیارمش . رضایت اون برات بیشتر از خواستن من مهمه ؟ دلم ازش گرفت . اون بیشتر به حرف اطرافیان و رضایت اونا فکر می کرد تا دل تیکه پاره ی من . منی که با فراری دادنش ، همه ی پل های پشت و سرم رو خراب کرده بودم . منی که به خاطرش حاضر بودم جون بدم . حالا رضایت خواهرم براش مهمتر از خواستن من بود . غرورم رو صد تیکه شده دیدم و بیشتر از این خرد شدنش رو صلاح ندونستم و از اتاقش بیرون رفتم. از خونه زدم بیرون و به صفورا خانوم هم گفتم که برای شام منتظرم نمون. برای اطمینان از عمل بعدی ویکتوریا و آلن و همینطور برگردوندن اون عتيقه ها تو سفارت و نظمیه هم کار داشتم . می ترسیدم اینا برن قضیه رو یه جور دیگه بروز بدن . خوشبختانه اونا اونقدر عاقل بودن که حرفی از اون صندوق ها اونجا نزن. ظاهرا اصلا به سفارت مراجعه نکرده بودن و تو هتل اقامت داشتن. رفتم نظمیه و جریان صندوق ها رو گفتم . قرار شد فرداش مامور بیاد اونا رو با خودش ببره. نمیدونستم میخوان چیکار کن. راستش برام مهم هم نبود . شاید با گرفتن چند غاز رشوه دوباره بدن دست کسایی مثل آلن . واقعیتش خودم اونقدر درگیری داشتم که دیگه وقت واسه اینکارا نداشته باشم . مهم این بود که این دو تا جونور از من و اعتمادم واسه ضربه زدن به این مملکت استفاده نکنن. حالا اگه جور دیگه خواستن اینکار رو بکنن. اونقدری توان نداشتم که بتونم جلوشون رو بگیرم .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
خدایا امشب
برای همه دوستان و عزیزانم
قلبی نورانی
ضمیری آروم
لبی خندان
خوابی آرام و
رستگاری عنایت بفرما
دلتون مالامال از امید
شبتون قشنگ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
دلتنگ حرمی ؟ دلت میخواد بری کربلا؟
دنبال جایی میگردی بوی کربلا بگیری ؟
میخوای حرم به شکل انلاین ببینی ؟
حتما یه سر اینجا بزن ضرر نمیکنی
دِلتَنٖگِڪَღـَرْبَلآیِیِ بیا گلچینی از بهترین مولودیهای روز اینجاس👇
#روزانه_۴۰_ثانیه_فیلم_ازحرم
دلتنگ کربلایی بیا اینجا حرم ببین
بهترین نوحه ها در دلتنگ حرم
زود جوین شو تا پاک نشده👇
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از بنرها
اینجا دنیای عجایب است
با ما باشید با عجیب غریب های جهان
http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213
#عجایب_چهارگوشه_جهان🌍👆به مابپیوندید
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#ذکر_روزانه_وتعقیبات_نماز👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها❣
فرمودی: بندهای که بانام من آغاز كرد
بر من است كه كارهايش را به انجام
رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم
مهربان خدایم
امروز را
آغاز میکنیم با نام زیبای تو
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸
✨الهی به امیدتو✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌸باران🌧 هر لحظہ
✨بہ یاد #چشمهایت می بارد
🌸خورشید در آرزوے روے #تو
✨طلوع می کند
🌸و دریا با #رویای نورانیِ
✨نوازش تو موج🌊 می زند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
برای سلامتی آقا۵صلوات
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
✨وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تدبر
✨وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ
✨ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا
✨حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿۵۸﴾
✨و آنان كه در راه خدا مهاجرت كرده اند
✨و آنگاه كشته شده يا مرده اند قطعا
✨خداوند به آنان رزقى نيكو مى بخشد
✨و راستى اين خداست كه بهترين
✨روزى دهندگان است (۵۸)
📚سوره مبارکه الحج
✍آیه۵٨
#شهیدسردارسلیمانی
#یک_جهان_منتقمت_خواهدبود
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#خدایاشهادت_را_روزی_ماکن
#ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨یا ارحم الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره
تین توحید فلق ناس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅مصرف #شاهدانه هنگام صبح و در وعده صبحانه، باعث احساس سیری طولانی طی روز در شما خواهد شد
👈شاهدانه برای شکمی که مدام به قاروقور میافتد، فوقالعاده است.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
♥️با عشق زندگی
به بن بست نمیرسد
هر آن معجزهای اتفاق مياُفتد
به شرطی که دلت 🌹
به خدا گرم باشد♥️
سه شنبه تون گلباران🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ماقطره نا چیز به دریا هستیم
دربحث جنون شهره دنیاهستیم
برسنگ قبورشیعیان بنویسید
ماجیره خورحضرت زهراهستیم
🏴دهه فاطمیه تسلیت🏴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🦋در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:
🌷این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
🌷به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد
و می خواهد از شوق بال در آورد.
این است "رسم رفاقت..."
در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم...♥️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم🌷
امروز ساحل دلم را به خدای مهربان میسپارم و میدانم زیباترین و امنترین قایق را برایم میفرستد او همواره بر من آگاه و بیناست
خدایا سپاسگزارم❣
┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
پادشاهى هنگام بازگشت به قصر سربازی را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى ميداد. از او پرسید: سردت نیست؟ نگهبان گفت: چرا اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم...
پادشاه گفت: من الان داخل قصر مىروم و مىگویم یکى از لباسهاى گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعدهاش را فراموش کرد...
صبح روز بعد جسد سرمازده سرباز را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مىکردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پا درآورد ...!!!
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅فوقالعاده زیباست حتما ببینید👌
یک روزهایی هم هست که از همان ابتدایِ صبحش حالِ آدم ، بی دلیل ، خوب است ...
آدم دلش می خواهد ؛ بی هوا بخندد و شاد باشد ، ببخشد و بی خیال باشد ، مهربان باشد و عاشقی کند !
من این روزها را دوست دارم ...
روزهایی که از همان اولش ، همه چیز خوب است !
☃حال دلتون خوب خوب☃
❄️قــلبــتون پــر از آرامش❄️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
#قسمت_چهل_و_سوم:✍ قول شرف
.
💐تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من ….
– هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ … پرستار کودک شدی؟ … .
💐و همه زدن زیر خنده … یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من … .
– اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ … .
– امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالم برگردونمش … تمام تیکه هاش، سر هم …
💐همه دوباره خندیدن … باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … .
از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین… می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید … .
💐– اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این ۶۰ تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن …
💐– منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم …
سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه
✍ادامه دارد..
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
📝 #فرار_از_جهنم📝
#قسمت_چهل_و_چهارم: ✍مسیر آتش
💐مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی بود که قبلا پیش شون بودم … .
اونجا هم اوضاع و احوالش فرق چندانی با جای قبلی نداشت… چشم هاش می لرزید … اگر یه تلنگر بهش می زدی گریه اش در میومد … جایی بودیم که اگر کسی سرمون رو هم می برید یه نفرم نبود به دادمون برسه …
💐تنها چیزی که توی محاسبتم درست از آب در نیومد … درگیری توی مسیر برگشت بود … .
درگیری مسلحانه بود … با سرعت، دنده عقب گرفتم … توی همون حالت ویراژ می دادم و سر ماشین رو توی یه حرکت چرخوندم اما از بد بیاری … همزمان یکی از ماشین هاشون از تقاطع چرخید سمت ما و ماشین بین ماشین ها قفل شد … .
💐اسلحه رو کشیدم و از ماشین پریدم پایین … شوکه شده بود و کپ کرده بود … سریع چرخیدم سمتش … در ماشین رو باز کردم و کشیدمش بیرون … پشت گردنش رو گرفتم … سرش رو کشیدم پایین و حائلش شدم تیر نخوره … سریع از بین ماشین ها ردش کردم و دور شدیم …
💐از شوک که در اومد، تمام شب رو بالا میاورد … براش داروی ضد تهوع خریدم … روی تخت متل ولو شده بود …روی تخت دیگه نشسته بودم و نگاهش می کردم … مراقب بودم حالش بدتر نشه … حالش افتضاح بود … خیس عرق شده بود … دستم رو بردم سمت پیشونیش با عصبانیت زدش کنار … نیم خیز شد سمتم …
💐توی چشم هام زل زد و بریده بریده گفت … چرا با من اینطوری می کنی؟ … .
یهو کنترلش رو از دست داد و حمله کرد سمت من … .
ادامه دارد..
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #امام_سجاد_علیه_السلام :
🔸 كَفُّ الأَذى مِن كَمالِ العَقلِ ، وفيهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً وآجِلاً .
🔹 آزار نرساندن ، از كمال خِرَد است و در دنيا و آخرت ، مايه راحتى تن .
📚 الكافي: ج ۱ ص ۲۰ ح ۱۲
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
✅هرگاه كسى از دختر شما خواستگارى كرد و ديندارى و امانتدارى او را پسنديديد، به او همسر دهيد كه اگر چنين نكنيد؛ فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پديد آيد!
💎"امام باقر (ع)"
📚میزان الحکمه ج ۹ ص۱۳۴
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امام صادق علیه السلام فرمودند:
✅هنگامی که کسی را دوست میداری،
اوراازاین محبت آگاه کن،
زیرااین کار،
دوستی بین شمارامحکم ترمیکند🍃🌺
📚کافی ج۲ص۶۴۴
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی 😣 #قهر_کردن 😣
✅ آیا می دانید:
🔸یکی از کارهای حرام در اسلام ، قهر كردن دو مؤمن از يكديگر از روى ناراحتى و كدورت است و بر حسب آنچه در روايات آمده است در فرض قهر نيز - حتى اگر موجّه باشد - جايز نيست بيش از سه روز به درازا بكشد و مستحب است هر كدام از آنان در برقرارى ارتباط و آشتى پيش قدم شود.
🔺#تبصره 🔰
قهر كردن با معصيت كارانى كه بر گناه خود اصرار مى ورزند در راستاى نهى از منكر جايز است.بنابر اين، اگر انجام دهندهء منكر با قهر كردن از او، از ارتكاب منكر دست بردارد به همان بسنده میشود.
🔺#تذکر 🔰
عبادات قهر کننده (مثل نماز و روزه) باطل نیست و اعمال او از نظر شرعی صحیح است.
---------
📚 منبع: فرهنگ فقه آیت اله هاشمی شاهرودی ج 6-ص 698. استفتائات آیت اله بهجت مسائل متفرقه نماز و (1) صراط النجاة 3/ 301 ؛ وسائل الشيعة 12/ 260.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #امام_سجاد_علیه_السلام :
🔸 كَفُّ الأَذى مِن كَمالِ العَقلِ ، وفيهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً وآجِلاً .
🔹 آزار نرساندن ، از كمال خِرَد است و در دنيا و آخرت ، مايه راحتى تن .
📚 الكافي: ج ۱ ص ۲۰ ح ۱۲
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
✅هرگاه كسى از دختر شما خواستگارى كرد و ديندارى و امانتدارى او را پسنديديد، به او همسر دهيد كه اگر چنين نكنيد؛ فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پديد آيد!
💎"امام باقر (ع)"
📚میزان الحکمه ج ۹ ص۱۳۴
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امام صادق علیه السلام فرمودند:
✅هنگامی که کسی را دوست میداری،
اوراازاین محبت آگاه کن،
زیرااین کار،
دوستی بین شمارامحکم ترمیکند🍃🌺
📚کافی ج۲ص۶۴۴
داستانک
✍دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
💥از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆