🌷🌷🌷
داستان کوتاه
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱ و ۴۵ بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود .دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم .این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
در همه حال به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. حق الناس گناهی است که بخشیده نمی شود.
مطالب زیبا👇
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تكرار كنیم
امروز با انديشههاي بلند براي زندگيم و اجراي تصميمات عالي بسوي عظمت پيش ميروم و ايمان دارم تابيكران هستي گامي بيش نمانده است
خدایا سپاسگزارم❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی (زندگینامه شهید سید علی حسینی)✍نویسنده : سید طاها ایمانی
#قسمت_اول:🌷مرد های عوضی🌷
🌹همیشه از پدرم متنفر بودم … مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه … آدم عصبی و بی حوصله ای بود … اما بد اخلاقیش به کنار … می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ … نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا ۱۴ سالگی بیشتر درس بخونه …
🍃دو سال بعد هم عروسش کرد … اما من، فرق داشتم … من عاشق درس خوندن بودم … بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد … می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم … مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم …
🌹چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت … یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد … به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی … شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود … یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند … دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد …
🌹 اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره … مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد … این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود … مردها همه شون عوضی هستن … هرگز ازدواج نکن … هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید … روزی که پدرم گفت … هر چی درس خوندی، کافیه …
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "
بر اساس داستان واقعی
#قسمت_دوم؛ ✍ ترک تحصیل
🍃بالاخره اون روز از راه رسید … موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پایین بود … با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت … هانیه … دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه
🌹… تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم … وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم … بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود … به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم …
🍃ولی من هنوز دبیرستان … خوابوند توی گوشم … برق از سرم پرید … هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد … – همین که من میگم … دهنت رو می بندی میگی چشم… درسم درسم … تا همین جاشم زیادی درس خوندی … از جاش بلند شد … با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت … اشک توی چشم هام حلقه زده بود …
🌹 اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم … از خونه که رفت بیرون … منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه … مادرم دنبالم دوید توی خیابون … – هانیه جان، مادر … تو رو قرآن نرو … پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه … برای هر دومون شر میشه مادر …
🍃 بیا بریم خونه … اما من گوشم بدهکار نبود .. من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم … به هیچ قیمتی
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💎امام حسن عليه السلام:
🍃آنچه را از دنيا طلبيده اى و بدان نرسيده اى، به منزله آن پندار كه هرگز به انديشه ات خطور نكرده است
اجْعَلْ ما طَلَبْتَ مِن الدُّنيا فَلَم تَظْفَرْ بهِ بمَنزِلَةِ ما لَم يَخْطُرْ بِبالِكَ
📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 68
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امام حسین علیه السلام:
🍃هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد
📚میزان الحکمه، جلد4، صفحه488
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_نودوهشت
این منم که دستور می دم. چند لحظه بعد همون مردی که منو به زود داخل ماشین کرده بود ، اومد تو و یه چراغ داد دست آسلان . اتاق کاملاً روشن شد و می شد چهره زشتش رو به خوبی دید. اومد نزدیکتر . با هر قدم اون من تو خودم مچاله می شدم . گفت : خوب عروس خانوم ، تعریف کن ببینم دیشب بهت خوش گذشته ؟ تایماز مرد قوییه ، حتماً بهت خوش گذشته. تمام شب بیرون خونت کشیک می دادم. می ترسیدم بس کوچولویی ، زیر دست تایماز دووم نیاری. قهقه ی کریهی زد که حالم بهم خورد. داشتم از ناراحتی و شرم پس می افتادم. با صدای لرزونی که به زور شنیده می شد گفتم : با من چیکار داری؟ چرا منو گرفتی ؟ گفت : طفره نمی رم . من می خوام بی آبروت کنم .همونطور که تو بی آبروم کردی. یادته خان چطور در حالی که عورتم پوشیده نبود ،بین خدمه منو گردوند و مثل سگ باهام برخورد کرد. پریدم وسط حرفش و گفتم : خودت می گی خان . مگه من اینکار رو کردم ؟ دیوانه وار خندید و گفت : تو موش کوچولو چی با خودت فکر کردی ؟ فکر می کنی نمی دونم جاسوسش کی بود ؟ اونطور که تو بی آبروم کردی ، همونطور بی آبروت می کنم . گفتم : دستت بهم بخوره خودم رو می کشم . اومد جلو و چونم رو سفت گرفت تو دستاش و فشار داد . همه ی تلاشم رو کردم که ناله نکنم . که نشکنم جلوی این نامرد. دهن بوگندوش رو آورد نزدیکتر و از پشت دندونای کلید کردش گفت : من یکی اونقدر ازت بدم می یاد که نمی خوام حتی انگشتم بهت بخوره ، دختر یوسف خان . بلند شد و همونطور که می رفت سمت در گفت : من جور دیگه ای بی حیثیتت می کنم . جوری که شوهر خودت نخوادت . در ضمن می دونم خان و بیگم خاتون هنوز نمی دونن کی عروسشون شده . دادن این خبر به اونا هم خودش عالمی داره . چند لحظه ساکت شد و بعد با خنده گفت : الان یکی تو راهه . یکی که یه زمانی بدجور چزوندیش و ترجیح دادی بری کلفتی تا زن اون بشی. مطمئناً اون بدش نمی یاد باهات یه خلوتی بکنه . اینو که گفت ، در رو بست و اتاق دوباره تو سکوت و سیاهی فرو رفت.
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتے 👆
🍣ازمکملهای طبیعی برای کاهش کمردرد امگا 3 و اسیدهای چرب است.
👈 مصرف این چربیها باعث کاهش التهاب در بدن میشود.التهاب یکی از دلایل ابتلا به کمردرد است....
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
هیچ کس در این دنیا کامل نیست!!!
اگر از آدمها به خاطر اشتباهاتشان دوری کنی
همیشه تنها خواهی ماند
پس کمتر قضاوت کن
و بیشتر عشق بورز...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخرین شب دی ماه
بالاترین
آرزویم براتون این است که
حاجت دل پاک تون
با حکمت خدا
یکی باشد
به امید فردایی بهتر
خیالتوڹ آسوده خاطرتوڹ جمع
و روزڪَارتوڹ مهرباڹ باد
#شبتون_خدایی🌙✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیه_های_قرآنی👆
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌼الهی به امیدتو🌼
🌸 اگر روز را با
🌼 نام خــــدا
🌸 و مهربانی و گذشت …
🌼 آغــاز ڪنـی
🌸 و بگذرانی قطعأ برندهای
🌼 رضایت خدا
🌸 یعنی همہ چیز
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شروع یک ماه پُربرکت ورحمت
باصلوات برحضرت محمد(ص)
وخاندان مطهرش🌹
🌹اللَّـهُمَّ 🌹
🌿 صَلِّ🌿
🌺 عَلَى🌺
🌿مُحَمَّد🌿
🌹وعلی آلِ🌹
🌿مُحَمَّد🌿
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #خرج_کردن_مال_در_راه_خدا
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 1 بهمن ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:45
☀️طلوع آفتاب: 07:13
🌝اذان ظهر: 12:15
🌑غروب آفتاب: 17:17
🌖اذان مغرب: 17:38
🌓نیمه شب شرعی: 23:31