eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی شاه عباس کبیر گفت: خدا را شکر! همه در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط هستند که سرشان مانده. شاه بلافاصله دستور داد تا ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد و کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد. تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد. تنبل ها از سرتاسر را در آن جای گرفتند و زندگیشان از تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد ؛ شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست. شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا بگیرند. شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت. مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود. سرانجام شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند. شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!😂😂😂 داستان ها و مطالب آموزنده جذاب را در 💞 💞 دنبال کنید @tafakornab @shamimrezvan
✨﷽✨ ✨ همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم … خودبینی ، دیدن خود نیست ، خودبینی ،،،، ندیدن دیگران است ... هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 💫 به حق این وقتهای نورانی و شبهای ماه مبارک رمضان تمام مریضهاراشفا تمام قلب هاراجلا تمام مشکلات راحل تمام دعاهارا مستجاب وتمام خانه هاراغرق درشادے و سرور کن ✨🌙 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خداوند نیکوسرشت که او در جهان بذرنیکی بکشت خدای مهربان! صبحمان را با نام زیبای تو، آغاز می‌كنیم .. نام تو آرامش لحظه‌‌‌هايمان است، و می‌دانیم امروز بركت، شادی، و آرامشی از جنس خودت را، مهمان لحظه‌‌هايمان خواهی كرد. ❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ ❣لهی به امید تو❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر احمد و بر جمال حیدر صلوات  بر فاطمه پاک و مطهر صلوات بر مهرِ و جودِ یازده نور جلی  بر جمله شافعین محشرصلوات 🌸🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💚السلام علیک یا بقیه الله جانم فدای نام تو یا صاحب‌الزمان قربان آن مقام تو یا صاحب‌الزمان جان میدهم بخاطر یک لحظه دیدنت دل عاشقٍ سلامِ تو یا صاحب‌الزمان .... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅✿❀☆♡☆❀✿┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ 📎السلام علیک یا اباعبدالله بدون اذن توخورشیددیده وانڪند سحر بدون خیالٺ دلے دعانڪند دوباره زندگےمن نمےشودآغاز لبم سلام اگرسمٺ ڪربلانڪند «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
1_410264729336944179.mp3
3.8M
👆 به روش تحدیر باصدای"استادمُعتز آقایی" (تندخوانی حدود نیم ساعت) 🌙اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌙 @shamimrezvan👈
1_410264729336944179.mp3
3.8M
👆 به روش تحدیر باصدای"استادمُعتز آقایی" (تندخوانی حدود نیم ساعت) 🌙اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌙 @shamimrezvan👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌   ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ 🍃🍁°✨°🍃🍁°✨°صوت دعای روز هفدهم👆 1⃣7⃣ 🌾 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمال ِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته و اعمال نیك و برآور برایم حاجت‌ها و آرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر و سؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه‌هاى جهانیان است درود فرست بر محمد و آل او پاكیزگان. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 👆دوشنبه یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍ پیامبر اڪرم ص ؛ برترین چیزے که روزه دار افطارش را با آن آغاز مے کند کشمش یا چیزی شیرین است ✺ روزه باعث افت قند خونست که جهت حفظ سلامتے لازمست جبران شود 📚بحار ج ۶۲ ، ص۲۹۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨به دوشنبه✨ 🍃🌷خوش آمدین🌷🍃 🌸ان شاءالله❣ 🌸به خواسته های قلبی تون برسید و 🌸خدا مهرتایید❣ به آرزوهاتون بزنه 🌸الهی سهم امروزتان شادی 🌸سهم قلبتون مهربانی سهم چشمتون زیبایی 🌸سهم عمرتون عزت باشه روزخوبی داشته باشید😊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ ✍رمان  ۷۱ ❤️”به قلم زهرااسعدبلنددوست می خوانیم: مدتی از هم صحبتی مان میگذشت و جز چشمان غم زده ی دانیال، زبانش به رویم نمیآورد سرِ بی مو و صورتِ اسکلتی ام را و چقدر خود خوری میکرد این برادرِ از سفر رسیده. از جایش بلند شد ( یه قهوه ی خوشمزه واسه داداشِ گلت درست میکنی؟؟ یا فقط بلدی با حسرت به این کوه خوش تیپی و عضله زل بزنی؟؟ ) از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم ( نداریم.. چایی میارم..) چشمانش درشت شد از فرط تعجب (چایی؟؟ تا جاییکه یادمه وقتی بابا چایی درست میکرد از خوونه میزدی بیرون که بوش به دماغت نخوره.. حالا میخوای چایی بریزی؟؟) و او نمیدانستم چای نوستالژیِ روزهایِ پر حسامم بود.. چای شیرین شده با دستانِ آن مبارزه محجوب که طعم خدا میداد.. و این روزها عطرش مستم میکرد.. بی تفاوت چای ریختم. در همان استکانهایِ کمر باریکِ قدیمی که جهاز مادر محسوب میشد (اما حالا همه چیز برعکس شده.. عاشق عطر چای هستم و متنفر از بویِ قهوه..) و من چقدر ساده نفرت در دلم میکاشتم. متجعب دلیلش را پرسید و من سر بسته پاسخ دادم ( از چای متنفر بودم چون انگار هر چی مسلمون تو دنیا بود این نوشیدنی رو دوست داشتم.. و اون وقتها هر چیزی که اسم اسلام رو تو ذهنم زنده میکردم، تهوع آور بود..) ابرو بالا داد ( و الان چطور؟؟) نفسی عمیق کشید و سینی چای را درمقابلش رویِ میز گذاشتم ( اما اشتباه بود.. اسلام خلاصه میشه تو علی.. و علی حل میشه تو خدا.. خب من هم اون وقتها نمیدیدم.. دچار نوعی کوری فکری بودم.. اما حالا نه.. چای رو دوست دارم.. عطرش آرومم میکنه.. چون..) چه باید میگفتم؟؟ اینکه چون حسام را در ذهنم مرور میکند؟؟ زیر لب زمزمه کرد( علی.. اسمی که لرز به بدن بابا مینداخت..) نگاهم کرد ( این یعنی اینکه مثله یه شیعه علی رو دوست داری؟؟) شانه ایی بالا انداختم ( شیعه و سنی شو نمیدونم.. اما علی رو به سبک خودم دوست دارم..) سری تکان داد، اگر پدر بود حکمی جز اعلام برایم صادر نمیکرد. و دانیال فقط نگاهِ پر محبتش را به سمتم هل داد.. بدون هیچ اعتراضی.. انگار او هم مثل مادر حب امیر شیعیان را در دل داشت. از چای نوشید و لبخند زد (آفرین.. کدبانو شدیااا.. عجب چایی دم کردی.. خب نظرت در مورد قهوه چیه؟؟ یعنی دیگه نمیخوریش؟؟) استکان را زیر بینی ام گرفتم.. چطور این معجون مسلمان پسند را هیچ وقت دوست نداشتم؟؟ ( اولا که کار من نیست و پروین دم کرده دوما از حالا دیگه قهوه متنفرم، چون عطرش تمام بدبختیامو جلو چشمام ردیف میکنه و میرقصونه.. سوما نوچ.. خیلی وقته دیگه نمیخورد..) خندید ( دیوونه ایی به خداا.. خلاص..) ناگهان صدای در بلند شد. به سمت پنجره رفتم. پروین بود و مادری که زیر بغلش را گرفته بود و با خود به سمت خانه میآورد. نگران به دانیال نگاه کردم. یعنی از شرایط مادر چیزی میدانست؟؟ در کلنجار بودم تا چطور آگاهش کنم که با دو به طرف حیاط رفت.. از پشت پنجره ی باران خورده به تماشا نشستم. هنوز هم لوس و مامانی بود. بدون لحظه ایی درنگ از گردن مادر آویزان شد و غرق بوسه اش کرد. پروین با تعجب سر جایش خشک شده بود و جُم نمیخورد. و اما مادر.. مکث کرد.. مکثش در آغوش دانیال کمی طولانی شد. انتظارِعکس العملی از این زنِ اعتصاب کرده نداشتم. اما نگرانِ برادر بودم که حال مادرِ دردانه اش، دیوانه اش کند.. ولی ورق برگشت.. مادر دستانش به دورِ دانیال زنجیر شد.. بلند گریست و بوسه بارانش کرد. هم خوشحال بودم، هم ناراحت.. خوشحال از زبانِ باز شده اش.. ناراحت از زبان بسته بودنش در تمامِ مدتی که به وجودش احتیاج داشتم. شاید هم دندانِ طمع از دخترانه هایم کنده بود. چند ساعتی از ملاقات مادر و پسر میگذشت.. و جز تکرار گه گاهِ اسم دانیال و بوسیدنش تغییری در این زنِ افسرده رخ نداد.. باز هم خیره میشد و حرف نمیزد.. زبان میبست و روزه ی سکوت میگرفت.. اما وقتی خیالم راحت شد که دانیال برایم توضیح داد از همه چیز به واسطه ی حسام باخبر بوده. مدتی از آن روز میگشذت و دانیال مردانه هایش را خرج خانه میکرد . صبح به محل کار نظامی اش میرفت، و نخبه گی اش در کامپیوتر را صرفِ حفظ خاکِ مملکتش میکرد. و عصرها در خانه با شیطنتها و شوخی هایش علاوه بر من و پروین، حتی مادر را هم به وجد میآورد. با همان جوکهای بی مزه و آواز خواندنهایِ گوش خراشش.. حالا در کنار من، پروینی مهربان و بامزه قرار داشت که دانیال حتی یک ثانیه از سر به سر گذاشتنش غافل نمیشد. چه کسی میگوید نظامی گری، یعنی خشونتِ رضا خانی..؟؟ حسام همیشه میخندید.. و دانیال خوش خنده تر از سابق شده بود .. اما هنوز هم چیزی از نگرانی ام برایِ حسامِ امیر مهدی نام کم نمیشد. و به لطف تماسهایِ دانیال علاه بر خبرهایِ فاطمه خانم از پسرش، بیشتر از حالِ حسام مطلع میشدم. زمان میدووید ادامه دارد.... @tafakornab @shamimrezvan ♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
👆 : 🔅 پس اگر گفته شود : «چرا مأمور به روزه شدند؟» ، گفته مى شود : تا رنج گرسنگى و تشنگى را بشناسند و نشانى بر نياز آخرت بيابند و تا روزه دار ، خاشع ، فروتن ، شكسته ، پاداش يافته ، اميدوار به اجر الهى و عارف گردد و بر گرسنگى و تشنگى اى كه به او مى رسد ، شكيبا شود تا شايسته پاداش گردد . 📚 علل الشرايع : ص ۲۷۰ ح ۹
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️من ماه رمضان را کامل مريض بودم و احتمالاً دوره درمانم هم تا سال ديگر طول ميکشد ؟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ✨وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى ✨إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۱۶۰﴾ ✨هر كس كار نيكى بياورد ده برابر ✨آن پاداش خواهد داشت و هر كس ✨كار بدى بياورد جز مانند آن جزا ✨نيابد و بر آنان ستم نرود (۱۶۰) 📚 سوره مبارکه الأنعام ✍ آیه ۱۶۰ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 👌 💭 ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ مےکرد ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭییس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ مردم و ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ . 💭 ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ بودند که مردی را ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ مےﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، " ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ . 💭 ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ مردم ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ " ﻭ "ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ " ﺑﻮﺩ! ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ. 💭 ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ(خطاب به جنازه همسرش) ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!.... ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ ! 💭 "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ : ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !! ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔت: 💭 ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ می توﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : «ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ ! ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !! 💭 ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !! ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ: ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ . 💭 ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !! ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ . ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!... ﺧـﺪﺍﻭﻧـﺪﺍ ❣ ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ " ﺣﺴﻦﻇﻦ " ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ..... «ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ» "ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ ره @tafakornab @shamimrezvan
از عقابی پرسیدند: آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟ عقاب لبخند زد و گفت: من انسان نیستم كه با كمی به بلندی رفتن تكبر كنم! من در اوج بلندی نگاهم همیشه به زمین است. @tafakornab داستان وضرب المثل👆👆
✨﷽✨ 🌷یک داستان یک پند ✨روزي مردي خدمت عالمی رسيد و گفت: همسر من نماز نمي‌خواند. چه كار كنم؟ ✨عالم گفت: درباره فضيلت‌هاي نماز برايش بگو، بگو كه چقدر نماز بر روح انسان تاثير مثبت دارد. ✨مرد گفت: گفته‌ام، خيلي هم زياد، ولي بي‌فايده است. ✨عالم گفت: وعده‌ خدا را در مورد بهشت و نعمت‌هاي آن برايش بازگو كن. بگو كه در صورت خواندن نماز واقعي چه چيزهايي در بهشت در اختيار او خواهد بود. ✨مرد گفت: گفته‌ام! خيلي هم اغراق كرده‌ام. ولي بي‌فايده است. ✨عالم گفت: از هول و وحشت جهنم و سختي‌هايي كه در صورت نخواندن نماز به او وارد مي‌شود، برايش بگو. ✨مرد گفت: گفته‌ام، خيلي هم زياد، ولي باز هم بي‌فايده است! ✨عالم متفکرانه گفت: پس حرف حسابش چيست؟ ✨مرد پاسخ داد: هيچي! مي‌گه تو بخون تا منم بخونم!! 🌤بعضیا مثل سوزن اند واسه همه لباس میدوزن اما خود بی لباس . سوزن نباشیم! ↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
خوشبختی ات رو خودت باید با دستای خودت بسازی در جستجو اش نباش. نیست. کسی هم قرار نیست برات بیارتش. کار خودته! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
✍عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. 🌼روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. 🌼مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. 🌼وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی! ╭✹••••••••••••••••••🌼 ❤️ ╯ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
با خنده‌هایتان دیگران را نیز به شادی دچار کنید بگذارید این ویروس مقدس همه دنیا را بگیرد ... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆