eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ✨خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏ فرستند ✨اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ✨بر او درود فرستيد و به فرمانش ✨بخوبى گردن نهيد۰۰ ✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 📚سوره مبارکه الأحزاب ✍آیه ۵۶
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ 💌نامه یک دختر به امام رضا💌 یک دختری بود؛ که شغل باباش رفتگر شهرداری بود؛دختره با هزاران آرزو وامید می خواست ؛مثل همه زندگی کند؛ میخواست شوهری با آبرو با کلاس داشته باشد؛به خاطر شغل باباش که رفتگر بود کسی در این خانه را نمی زد؛یه روز دلش شکست یه نامه ای به امام رضا نوشت ؛تو نامه اش نوشته بود:« السلام علیک یا غریب الغربا السلام علیک یا معین الضعفاءوالفقرا،السلام علیک یا امام رضا یا امام رضا دلم خیلی پره ؛منم جوانم آرزو دارم ؛امید دارم؛به خاطر اینکه شغل بابام رفتگر شهرداری هست؛ کسی در این خانه رو نمی زند؛وكسي به خواستگاري من نمياد؛یا امام رضا نمی دانم چه کار کنم؛یا امام رضا؛امیدم و نا امید نکن؛یا امام رضا قلب و دلم رو نشکن؛یا امام رضا قربانت برم.................» حرفای دلش رو نوشت ؛گریه هاش رو کرد؛ دلش رو خالی کرد؛آدرس خانه را تو نامه نوشت ؛اومد حرم امام رضا نامه را داخل ضریح انداخت؛چند ماهي گذشت؛ خانواده ای از تهران برا زیارت آمده بودند مشهد ؛پدر خانواده چشم درد بود؛ دکترها گفته بودند که باید عمل کند؛احتمال اینکه بیناییش را از دست بدهد؛ خیلی بود؛چند روز آنجا ماندند؛ پسر خانواده رفت پیش یکی از خادمهای حرم ؛گفت:بابام مریض هست؛ شاید چشماش رو از دست بدهذ ؛خواهش میکنم ؛روزی که ضریح را غبار آلود می کنید ؛من یه کم غبار داخل ضريح رامی خواهم برا ی شفای چشمای بابام؛بهش گفتند :چنان روزی ضریح رو غبار گیری میکنیم ؛بیا بهت میدیم؛بعد از مدتی پسره آمد مشهد به خادمهای حرم گفت: اآمدم برا گرفتن غبار داخل ضریح؛خادمها از تو ضریح همان نامه را برداشتند؛ یه کم غبار داخلش ریختند؛ آن رو بسته بندی کردند؛ به پسره دادند؛پسره بسته را گرفت.آورد تهران برا باباش وقتی بسته رو باز کرد ؛نامه رو دید ؛دید یه نامه دختر به امام رضاست؛الهی قربانت برم یا امام رضا ،الهی من فدات.بشوم؛الهی قربان آن غریبیت بشوم؛گریه امانش رو بریده بود مامانش بهش گفت :چی شده پسرم؛گفت:مامان امام رضا بهم نامه داده؛امام رضا برام یه همسفر پیدا کرده؛امام رضا برام همسر پیدا کرده ؛مادر می خواهم بریم مشهد به همان آدرسی که تو این نامه نوشته؛من دختری را که امام رضا بهم معرفی کرده رو میخواهم؛غبار را به باباش داد به چشماش بماله؛بعد یه مدتی چشمای باباش خوب شدند؛ همگی آمدند پا بوس امام رضا ؛زیارت کردند؛ بعدش رفتند به همان آدرس؛در زدند؛به بهانه پرسيدن يك آدرس ؛گفتند ما غریبیم؛می شود بیاييم داخل؛ صاحب خانه راهشان داد؛یه مدتی نشستند نا خود آگاه چشمانشان گریان شد؛رفتند: ما اآمديم خواستگاری قضیه رو بهشان گفتند؛پسره دختر را به عقد خودش درآورد؛یك جشن مفصل براش گرفت وبا خودش به تهران برد؛ای امام رضا می شودهیه کارت دعوت هم به ما بدهی؟یا امام رضا می شود دل مارا هم رضا رضاییی کنی یا امام رضا ؛یارئوف و یا رحیم می شود مشکلات مارا هم حل کنی؟دل منم شکسته؛ قلب منم شکسته؛ میشه مرحم زخمهای دل منم باشی؟نمی دانم کسانی الان دارند می خوانند چه آرزویی دارند؟ نمی دانم تو دلتون چی میگذره؟نمی دانم دلت الان هواش رو کرده؟نمی دانم تا حالا راحت باهاش حرف زدید یا نه؟نمی دانم تا حالا از ش کمک خواستید یانه؟این رو میدوانم هر که برودهدست خالی بر نمی گردد؛الهی قربانت بروم؛یا امام رضا چه قدر حرف ناگفتنی دارید که باهاش بزنید؟ می خوام بهتون بگويم ؛ای برادرم؛ای خواهرم یکی هست که اگر صداش بزنید جوابتونرا میدهد؟چه قدر ازش کمکی خواستید وانجام نداده؟میخواهم نتیجه ای که میگیرید؛ ازخواندن این داستان رو برام تو نظراتون برام بفرستید ممنون می شوم؛ چیزی که اعتقاد دارم را برايتان می نویسم؛1-هرکسی بار اولش باشد برو مشهد؛ حرم امام رضا هر آرزویی کند بر آورده می شود؛پس مواظب آرزو هاتون باشید 2-هرکسی بعداز ازدواجش اولین سفرش رو مشهدمقدس و زیارت امام رضا قرار بدهد ؛بدون آن که ؛آن زوج بفهمند؛ امام رضا هدیه بهشان میدهد؛وآن این هست؛ که زودی صاحب خانه اشان می کند؛ و امکانات فراهم کردن خانه اشان را جور می کند؛ اینهای رو که گفتم یه حقیقته به یکی از همکارام زمانی که ازدواج کرد ؛گفتم رفت مشهد واومد ؛طولی نکشید زمینی خرید و صاحب خانه شد؛ وبااینکه خودش می گفت دستم خالی بوده؛ بعد مدتی هدیه ای برام گرفت و بوسیدم گفت :تو آن روز این طور بهم گفتی و من عمل کردم منم حالا هر زوجی را می بینم بهشان می گويم وازتو تشکر می کنم؛منم از همه کسانی که زحمت کشیدند نوشته هام رو خواندند؛می خواهم اگر مشکلی دارن برن پیش امام رضا واگر تازه ازدواج کردند یا قرارهست؛ ازدواج کنند؛ حتما اولی سفرشان؛ را زیارت امام رضا قرار بدهند؛ ممنونم ازهمه شما موفق ومؤيد و خوشبخت باشید 👤حجت الاسلام قرائتی http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرارکنیم💙 من به خدا چشم می‌دوزم و هدایت او رامی‌طلبم و توانگر می‌شوم. من از نظم الهی سرشارم من اکنون در نظم متعالی قرار دارم. خداوندا سپاسگزارم❣ @tafakornab 👆
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـ‌هـداءِ والصِّـدیقیــن💠 ✒️ 🍁در حدود سے چهل سال پیش جوان شڪستہ بندـے در قم نقل ڪرد ڪه روزـے زن مُحَجَّبِه اـے به درِ مغازه ـے من آمد و اظهار داشت ڪه استخوان پایم از جا در رفتہ و مے خواهم آن را جا بیندازـے ، ولے در بازار نمے شود. 🍁چون مے ترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مےدهے به منزل برویم. قبول ڪردم و به دنبال آن زن روانہ شدم ، تا این ڪه به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجّه شدم ڪه قصد دیگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مےڪرد ڪه در صورت مخالفت، به جوان هاـے بیرون منزل خبر مےدهم تا بہ خدمتت برسند! 🍁بہ او گفتم: سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مے دهم، دست بردار. 🍁فایده نداشت، پیوستہ اصرار مےنمود و تهدید مےڪرد. از سوـے دیگر، آن زن آن قدر به من نزدیڪ بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونہ اى ڪه گویا بین من و دعا حایل و مانعے ایجاد شده بود... 🍁سرانجام، به حسب ظاهر به خواستہ ـے او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت نمودم و او را به گونه اى از خود دور کردم و براى تهیّہ ى چیزى فرستادم. 🍁در این هنگام دیدم حال دعا پیدا ڪرده ام. فورا به امام رضا ـ علیه السّلام ـ متوسّل شدم ڪه اگر عنایتى نفرمایے و مرا نجات ندهے و این بلا را رفع نڪنے، دست از شغلم بر مے دارم. 🍁مے گوید در همین اثنا دیدم سقف دالان شڪافتہ شد و پیرزنے از سقف به زیر آمد! 🍁فهمیدم توسّلم مستجاب شد. در این حین زن صاحب خانہ هم آمد، به پیر زن گفت: چه مے خواهے و براـے چه آمده اـے؟ 🍁گفت: در این همسایگے نزدیڪ شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارـے پارچہ ببرم، گفت: از ڪجا آمده اـے؟ 🍁گفت: از درِ خانہ، با این ڪه من دیدم از سقف خانه وارد شد! در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به سمت درِ منزل پا بہ فرار گذاشتم. زن بہ دنبالم آمد و گفت: ڪجا مےروـے؟! 🍁گفتم: مےروم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بستہ ام. گفتم: آرـے! به همین دلیل ڪه پیرزن از آن وارد خانہ شد! به سرعت به سوـے در رفتم و از خانہ و از دست او نجات یافتم. 🍁وقتے مطلّع شد ڪه فرار مےڪنم، از پشت سر یڪ فحش به من داد و آب دهان بہ رویم انداخت، ڪه در آن حال براى من از حلوا شیرین تر بود...! 🖋📚منبـع : آیت اللـہ بـ‌هجت «رحمة اللـہ» http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آموزشی ✅آیا ما عاشق خدا هستیم؟ ⁉علت اصلی اضطرابها و افسردگی های مان چیست؟ 👤 استاد محمد شجاعی 👌بسیار عالی
بهلول با چوبی بلند بر قبرهای گورستانی می زد. پرسیدند: چرا چنین می کنی؟ گفت: صاحب این قبر دروغگوست، چون تا وقتی در دنیا بود، دائم می گفت: باغِ من، خانۀ من، زمینِ من و ... ولی حالا همه را گذاشته و رفته است و هیچیک از آنها مال او نیست. برای رسیدن به آرامش حقیقی، باید به این باور برسیم که همۀ ما در این دنیا فقط امانتداریم. ♡• •♡ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕قضاوت و پیش‌داوری درباره یک شخص، مشخص نمی‌کند او کیست؛ مشخص می‌کند شما کیستید... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
اولياءالله 🍀صاحب اولاد شد مرحوم نقل مى کند: مردى خراسانى بین مکه و مدینه در زبده به امام (ع ) برخورد و عرضه داشت : 🔶 فدایت شوم ، من تاکنون فرزنددار نشده ام چه کنم ؟ 💎آن حضرت فرمود: هرگاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى ، آیه لا_اله_الا_انت_سبحانک_انى_کنت_من_الظالمین را تا سه آیه بخوان ، ان شاء الله فرزنددار خواهى شد. اجابت دعا امام (ع ) فرمود: عجب دارم از کسى که غم زده است ، چطور این دعا را نمى خواند: 🌺چرا که خدا وند به دنبال آن مى فرماید: فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین (ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این گونه مؤ منان را نجات دهیم ) نجات از بیمارى (ص ) فرمود: هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن (بهبود نیافت ) و مرد ، به او داده مى شود و اگر بهبودى یافت ، خوب شده در حالى که تمام 🔥گناهانش آمرزیده شده است . 💎 (ص ) فرمود: آیا به شما خبر دهم از دعایى که هر گاه گرفتارى و غم پیش آید آن دعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟ 🔶 گفتند: آرى ، اى رسول خدا. 💎 حضرت فرمود: دعاى که طعمه ماهى شد. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕همواره این قانون جهان هستی را بدان، که هر هدفی را تو باور کنی جستجو کنی و به آن عشق بورزی آن هدف هم تو را جستجو می کند و به سوی تو می آید ... در نهایت شما به هم می رسید. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
در کتاب ریشه های تاریخی امثال و حکم در مورد ضرب المثل آش معاویه را می خورد پشت سر علی (ع) نماز می خواند آمده است: «ریشه تاریخی این مثل، بدین شرح است: عبدالرحمن بن صخرازدی معروف به «ابوهُریره» از فقیرترین اصحاب پیامبر (ص) و از عشیره «سلیم بن فهم» بود. نامش به عهد جاهلیت «عبدقیس» یا «عبد شمس» بود و به سال «غزوه خیبر» که مسلمان شد، نامش به «عبدالرحمن» تبدیل شد. گویند در خلافت «عمر بن خطاب» ولایت بحرین را داشت. به روزگار عثمان، قضای مکه به او محول گردید. و به زمان معاویه چند روزی والی مدینه شد. مشهور است که ابوهریره در محاربات صفین حاضر و ناظر بود ولی در جنگ شرکت نداشت. کارش این بود که موقع صرف طعام نزد معاویه می رفت و در کنار سفره چرب و نرمش می نشست؛ هنگام نماز و صلوه در پشت سر علی (ع) نماز می خواند. ولی هنگام مصاف از معرکه جنگ دور می شد و در گوشه ای مبارزه دلاوران را تماشا می کرد. وقتی علت این سه حالت را از او سؤال کردند در پاسخ گفت: نماز در پشت سر علی (ع) کامل ترین نماز است و غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕فقط خداست كه ... میشود با دهان بسته صدایش كرد... میشود با پای شكسته هم به سراغش رفت... تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد... تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند... وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید... وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود... و تنها سلطانیست كه ... دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه كردن...! 🕊همیشه و همه جا... @shamimrezvan ღگشا👆👆
‍ ‍ 🍃🍂عدالت و لطف خدا 🍃🍂 🙍زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل❓ 🗣داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. 🗣سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ 🙍زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم . 🚪هنوز سخن زن تمام نشده بود که ... در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى. 🙍🗣حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است @tafakornab @shamimrezvan
1ق.چ پودر یا 2ق زنجبیل رنده شده تازه را درون آب جوش بریزید و 5 دقیقه با حرارت ملایم دم کرده سپس با 🍯 شیرین کرده و میل کنید... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ♥️گاهی باید بزرگترین گناه کسی را به کوچکی دلش ببخشید... 💜اما نباید بزرگی دل کسی را به خاطر یک اشتباه کوچک فراموش کرد....! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 🌟 ️خدایا به دوستان و عزیزانم   فردایی بهتر لبخند روی لب شادی در دل استجابت در دعا و آرامش درقلبشان  عطا بفرما آمیـــن یا رَبَّ لطف خداوند نصیب حال تون باد. 🌟شب پاییزیتون 🌟آروم و در پناه خدا @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــ❤️ــداوندا بنام تو که زیباترین نامهاست🌹﷽🌹 روزمان را آغاز میکنیم روزی که با نام و یاد تو باشد سراسر شادی است سراسر عشق ومهربانی❤️ و سراسر خیر و برکت است الهی به امیـد تو🌹 ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺✨روزمان راشروع ومعطر و پُر برکت کنیم 🌺✨به ذکر صلوات بر حضرت محمد(ص) و 🌺✨خاندان پاک و مطهرش ✨ 🌺الّلهُمَّ ✨🌺صلّ ✨ 🌺علْی ✨ 🌺محَمَّد ✨ 🌺وآلَ ✨ 🌺محَمَّدٍ ✨ 🌺وعَجِّل ✨🌺 فرَجَهُم ‎‌‌‌‌‌‌‌
☝️۰۰۰ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢٠ مهر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.۴۴ ☀️طلوع آفتاب: ٦.٠٨ 🌝اذان ظهر: ١١.۵١ 🌑غروب آفتاب: ١٧.٣۴ 🌖اذان مغرب: ١٧.۵٢ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٩
۰۰۰۰۰ یـاذالجـلال والا کرام... یکشنبـه ... صدمرتبه... 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید 📚جمال الاسبوع۵۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُبُّ الْحُسیْـن مرحمٺ دسٺ فاطمہ‌ سٺ خوشبخٺ آن دلـے ڪه فقط مبتلاے توسٺ ❣ السلام علی الحُسیْن ✨ ❣وعلی علی بن الحُسیْن✨ ❣ و علی اولاد الحُسیْن ✨ ❣وعلی اصحاب الحُسیْن✨
🌾 خواص سمنو 🌾 ✨تقویت مو ها و شاداب کننده پوست ✨مفید برای بیماران تیرویید پرکار ✨مقوی حافظه ✨چاق کننده و رفع لاغری ✨درمان کننده هزال یا لاغری کلیه ها ✨خونساز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸یکشنبه پاییزیتون 💜عالی و بینظیر 🌸ان شاءالله امروز 💜برای تک تک دوستانم 🌸همون روزی بشه که 💜آرزوشـو دارند 🌸پراز خیر و برکت 💜پراز دلخوشی 🌸پراز موفقیت و 💜پراز محبت خدا در زندگی 🌸روزتـون زیبـا و درپناه خـدا 💜امین یا رب العالمین ‎‌‌
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و یکم ✍ بخش چهارم 🌺تصوری که از ایرج داشتم تو ذهنم خراب شده بود ، احساس بدی که دلم نمی خواست باورش کنم …. قیافه ی اون وقتی منو می کشید بالا و حالت عصبانیتی که نمی تونست کنترل کنه …. منو یاد علیرضا خان می انداخت وقتی داشت عمه رو می زد و من نمی خواستم زنی باشم که تو سری بخوره و تحت سلطه ی یک نفر دیگه باشه ، باید آزاد باشم تا بتونم به هدف هایی که تو زندگیم داشتم برسم اون در واقعا می خواست منو مهار کنه ، رفت و آمدم و بر خوردم با دیگران رو تحت کنترل خودش بگیره و این خواست من نبود ….. این اولین باری نبود که من جایی می رفتم و اون اخماشو تو هم می کرد و من ناخود آگاه از بیرون رفتن ترسیده بودم …… روی تخت دراز کشیدم و مدتی گریه کردم و به همون حال خوابم برد ….. خواب مامانم رو دیدم دستشو گذاشته بود روی سرم و نوازشم می کرد و بهم دلداری می داد …. همون جا توی خواب هم به گریه افتادم و از خواب پریدم …و دیدم یکی می زنه به در ….. فکر کردم ایرج ترجیح دادم فعلا باهاش روبرو نشم تا بیشتر فکر کنم… می ترسیدم حرفی بزنم که بعدا نتونم انجامش بدم چون خیلی دوستش داشتم ….. 🌺ولی صدای حمیرا رو شنیدم که گفت : رویا منم باز کن کارت دارم باز کن دیگه … چشممو باز کردم اتاق تاریک بود … در و باز کردم و بعد چراغ رو روشن کردم … اومد تو و گفت : بسه دیگه بیا بریم بیرون………. شام حاضره تازه تلویزیون هم یک برنامه ی خوب داره با هم تماشا کنیم و شام بخوریم …. اون اهل نصیحت نبود ولی این جوری می خواست منو سر حال بیاره …. گفتم باشه عزیزم میام …. 🌺نگاهی به من کرد و گفت وای مرسی گفتم حالا یک ساعت باید ناز تو رو بکشم حوصله هم ندارم ….. همیشه می دونستم تو محشری زود باش بیا …. گفتم: چشم تو برو بزار نماز بخونم میام ….. حمیرا رفت لباس عوض کردم و رفتم تا وضو بگیرم ایرج تو راهرو وایساده بود ….. دیدمش ولی نگاهش نکردم …. اومد جلو و گفت : غلطی کردم که خودمم توش موندم راهی هست که منو ببخشی ؟ حالم خیلی بده رویا …حرفی نزدم و رفتم تو دستشویی … 🌺وقتی برگشتم هنوز اونجا وایساده بود …. نه اون حرفی زد نه من … رفتم اتاقو در رو قفل کردم و وایستادم به نماز … خیلی هم دلم گرفته بود برای همین مدتی طول کشید …. و بعد یک شونه به موهام کشیدم و رفتم پایین …. حمیرا یک سینی که توش شام خودش و منو گذاشته بود آورده بود جلوی تلویزیون با اینکه حوصله نداشتم پیشش نشستم و خیلی زود به هوای درس رفتم بالا بدون اینکه نه ایرج رو ببینم نه عمه رو …… واقعا به خاطر کارای اخیر درسم مونده بود ، این بود که نشستم سر درس در حالیکه دنیایی که برای خودم ساخته بودم خراب شده بود و نمی دونستم با وضعیت موجود چیکار کنم … دیگه داشتم به این جور زندگی عادت می کردم که به هر چی دل می بستم یک طوری ازم گرفته می شد شاید هم چون اعتقاد پیدا کرده بودم این طوری می شد ……. 🌺ساعت نزدیک یازده بود که یکی زد به در پرسیدم کیه ؟ عمه بود گفت : باز کن باهات کار دارم … سریع در و باز کردم و عمه اومد تو …. با هم نشستیم … نگاهی به من کرد و گفت : اولین بارش بود بزار به جای اون همه که دوستت داره ببخشش خودش خیلی پشیمونه …. اگر دوستش داری فراموش کن …. ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🔅 : 🍃 بهترين چيزى كه مردم به واسطه آن ، دل هاى دوستانشان را به دست مى آورند و كينه ها را از دل هاى دشمنانشان مى زدايند ، اين است كه در هنگام برخورد با آنان ، خوش رو ، در غيابشان جوياى احوالشان ، و در حضورشان گشاده رو باشند . 📚 تحف العقول : ص ۲۱۸ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎 : 🍃هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد ، خداوند عزّ و جلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد 📚ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 49