eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين 💥معبودي جز خدا نيست 💥پادشاه برحق آشكار ➖➖➖➖➖➖ 💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ نیت ڪسب مال وثروت بخواند‌ و سپس《سوره یاسین》بخواندواین عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است  📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آخرین پنجشنبه سال و یاد در گذشتگان 🌹 پنجشنبه آخر سال به یاد عزیزانی که چشم انتظاری شون رو نمی بینیم و صداشون رو نمی شنویم و چقدر دلتنگ بودنشون هستیم 💔 یاد همه عزیزانی که دیروز بودند و امروز نه، همه آنهایی که سالهای قبل رخت و لباس عید خریدند و امسال نه، همه آنهایی که لحظه تحویل سال صورتشون را بوسیدیم ، عید را تبریک گفتیم و امسال تنها با خواندن فاتحه ای یادشون می کنیم ... 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌹 با ذکر فاتحه و  صلوات ، روحشون را شاد کنیم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جالبه حتماببینید☝️☝️☝️ اجرای جالب عمو نوروز در فضای کرونایی را ببینید و به توصیه‌هایش گوش کنید... ارباب خودم سامبولی بلیکم ارباب خودم بزبزه قندی ویروس اومده بپا نگیری
🌹روزت مبارک ای علمدار قیام حضرت مهدی(عج) روزت مبارک ای عزیزترین جانباز وطن 🌹سایه ات مستدام باد رهبرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃____ 💖 یا ابا الفضل 💖 تو جانباز ره قرآن و دینی راحت جان علی(ع) نور دل ام البنینی ساقی لب تشنگان و سرپرست کودکانی پیشتاز لشکر اسلام چون حبل‌المتینی 💖 میلاد باسعادت حضرت عباس 💖 علیه‌السلام و روز جانباز مبارک 🍃❤️🍃____
🍃❤️🍃_______ 💖 بازی با تمام قوانین بازی است! بازی با ترس، بازی با درد، تمسخر بقاء ِ بدون شکوه و در نهایت شهامت بازی ای تلخ همراه با "صبر"!!! 💖 مردان و زنان صبور وطن! 💖 میلاد اسوه جانبازی و ادب حضرت اباالفضل العباس ع و 🍃❤️🍃______
4_5778540001805468033.mp3
5.38M
‍ 🌺 از عشق همیشه مست مستم 🌺 ولادت قمر بنی هاشم مبارک باد 🌺 حاج محمود کریمی 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌺 🌹اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ سَید الْوَصِیینَ اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ أوَّلِ الْقَومِ إسْلاماً وَأقْدَمِهِمْ إیمَاناً وَأقْوَمِهِمْ بِدِینِ اللّه وَأحْوَطِهِمْ عَلَی الاْءسْلامِ أشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءخِیک فَنِعْمَ الاْءخُ الْمُواسِی 🌹فَلَعَنَ اللّه اُمَّةً قَتَلَتْک وَلَعَنَ اللّه اُمَّةً ظلَمَتْک وَلَعَنَ اللّه اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْک الَْمحارِمَ وَانْتَهَکتْ حُرْمَةَ الاْءسلامِ فَنِعْمَ الصّابِرُ الُْمجاهِدُ الُْمحَامِی النّاصِرُ وَالاْءخُ الدّافِعُ عَنْ أخِیهِ الُْمجِیبُ اِلی طَاعَةِ رَبِّهِ الرّاغِبُ فِیما زَهِدَ فِیهِ غَیرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزِیلِ وَالثَّناء الْجَمِیلِ وَاَلْحَقَک اللّه بِدَرجَةِ آبائِک فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ، 🌹اَللّهُمَّ إنّی تَعَرّضْتُ لِزِیارَةِ أوْلِیائِک رَغْبَةً فِی ثَوابِک وَرَجاءً لِمَغْفِرَتِک وَجَزِیلِ اِحْسَانِک فَأسْألُک أنْ تُصَلّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرِینَ وأنْ تَجْعَلَ رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً وَعَیشِی بِهِمْ قَارّاً وَزِیارَتِی بِهِمْ مَقْبُولَةً وَحَیاتِی بِهِمْ طَیبَةً وأدرِجْنِی إدْراجَ الْمُکرَمِینَ واجْعَلْنِی مِمَّنْ ینْقَلِبُ مِنْ زِیارَةِ مَشَاهِدِ أحِبّائِک مُفْلِحاً مُنْجِحاً قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرَانَ الذُّنُوبِ وَسَتْرَ الْعُیوبِ وکشْفَ الْکرُوبِ اِنَّک أهْلُ التّقْوی وأهْلُ الْمَغفِرَةِ. 🌺 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 💖 🌸 روزگاری صاحب فضلی شدم 🌸 شکر الله که ابالفضلی شدم ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس نوکرت پا به جهنم نگذارد عباس تقدیم به شما عاشقان حضرت اباالفضل العباس ع در پناه لطف خدا و عنایت حضرت ابالفضل عباس باشید 🌸 دستان بریده عباس دستگیرتان 🌸 حاجت روا باشید بحق باب الحوائج 💖 🍃❤️🍃_______
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 بهار ثانیه بـه ثانیه 💖 نزدیک میشه و زمستان 💖 به پایان میرسه الهـی با نزدیک شدن بهار خوشبختی به شمانزدیک بشه و پایان زمستان سخت امسال پایان مشکلات همه باشد تنها چند روز مانده به آغاز سال ۱۴۰۰ شمسی براتون ۱۲ ماه عشق ۵۲ هفته آسایش ۳۶۵ روز خوشبختی ۸۷۶۰ساعت سلامتی آرزو دارم ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 💖 بهترینها رو در سال 💖 ۱۴۰۰ براتون آرزومندم 🍃❤️🍃____
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ 🍒 داستانی آموزنده با نام 👈 🍒 👈 قسمت هشتم کاش همان روزهایی که حسرت داشتن خرس پشمالویی که دست دوستم بود را در دل خوردم و از پدر به خاطر اینکه می خواستم یکی از شبیه همان عروسک را داشته باشم کتک خوردم؛ میمردم و چنین عاقبتی را نمی دیدم. خدایا کار من به کجاها که نرسید؟! ******************* اولین بار «ستاره» را در پارک طالقانی دیدم. او چند بار با دفتر مجله تماس گرفته بود بهش زنگ زدم و با او در پارک طالقانی قرار گذاشتم. او مختصری از زندگی اش  را پشت تلفن با صدایی لرزان برایم گفت و خدا می داند تا وقتی سرقرار بیاید دعا می کردم همه حرف هایش دروغ باشد. دعا می کردم بیاید و یا زنگ بزند و بگوید که شما را سرکار گذاشتم اما دعایم مستجاب نشد. من و ستاره در بعدازظهر یکی از روزهای آغازین خرداد ماه با هم قرار گذاشته بودیم. او سرساعت آمد. آنقدر لاغر و درهم شکسته بود که از دیدنش جا خوردم. رنگ چهره اش زرد زرد بود و وقتی کنارم راه می رفت هرآن احتمال می دادم از فرط لاغری استخوان هایش بشکند. او از زندگی اش برایم گفت. بغضی سنگین هرازگاهی گلویش را می فشرد و چهره اش را رنگ به رنگ می کرد. - می دونی حمیده، درسته که زندگی سخت و زجرآوری داشتم اما خودم هم مقصر بودم. من راهی رو که قبلا پدرم و طوفان تجربه کرده بودن رو رفتم. مسیری رو برای زندگی انتخاب کردم که هیچ راه برگشتی نداره. سرم پر از افکار مغشوشه. همه چیز منو می ترسونه. انگار که در یک بیابون تاریک راه گم کردم. به خاطر این مخدر لعنتی  کارهای غیر عادی زیادی انجام می دم. گاهی که خیلی حالم بده وقتی تو خیابون راه میرم به در و دیوار می خورم. خیلی وقتها ناخودآگاه با صدای بلند با خودم حرف می زنم. مادربزرگ هم که هنوز کما فی سابق غر می زنه و نفرین می کنه... این شیشه لعنتی همه عقل و شعورم رو ازم گرفت... ستاره همچنان می گفت و من حسم می کردم پاهایم سست شده. قلبم تند  و ناآرام می زد. نمی دانستم با چه کلمه و چه جمله ای کمی درد درون ستاره را تسکین ببخشم. اشک گونه هایم را نوازش می کرد. دختر بچه ای زیبا در حالیکه خرس پشمالوی سفید رنگی در دست داشت خنده کنان از کنارمان گذشت. ستاره مات او شده بود. با لبخندی که از شدت پژمردگی معلوم نبود لبخند است یا ته مانده یک بغض گفت: « همیشه دلم می خواست یکی از این خرسها را داشته باشم.. آن روز ستاره رفت و من آدرس خانه مادربزرگش را گرفتم. بلافاصله بعد از این که حقوقم ر ا گرفتم یک خرس سفید پشمالوی بزرگ خریدم و به سمت خانه مادربزرگ ستاره راه افتادم. دلم می خواست خوشحالش کنم. دلم می خواست با دیدن آن عروسکی که همیشه حسرت داشتنش را می خورد کمی از آن حال و هوا دربیاید و غصه هایش را شاید برای لحظاتی فراموش کند.  خانه مادربزرگ ستاره در یکی از خیابانهای دورافتاده جنوب پایتخت بود. وقتی برای لحظاتی پشت در ایستادم تا تمرکز کنم، یاد آن لحظه ای افتادم که ستاره از آنجا رفتن پدرش را تماش کرده بود. در خانه نیمه باز بود. چند ضربه کوتاه به آن در کوچک کرم قهوه ای که چهارچوبش پوسیده و هر آن احتمال داشت بیفتد، زدم. صدای بم زنی را شنیدم که با لحنی تند گفت: « کیه؟ هل بده بیا تو!» در را به آرامی هل دادم و داخل حیاط قدیمی خانه شدم. زنی مسن با همان خال گوشتی بزرگی که ستاره می گفت، روی ایوان نشسته بود. با لبخندی غمگین گفتم: « ببخشید خانم، من دوست ستاره جان هستم. اومدم ببینمشون.» زن با همان لحن تندش غرید: « برو قبرستون ببنش. الان سه روز که اونجا خوابیده. خیر ندیده چند تا بسته متادون خورده بود. خوب شد که مرد. از شرش خلاص شدم. دختر نبود که، شده بود بلای جونم!» زبانم با شنیدن این خبر بند آمد و دیگر نتوانستم جواب سوالهای طلبکارانه مادربزرگ ستاره را که می پرسید: «تو کی هستی؟ برای چی اومدی؟» را بدهم. آرام از خانه بیرون آمدم. هنوز صدای غرزدنهای مادربزرگ ستاره می آمد. همان جا، روی زمین نشستم و به دیوار سیمانی خانه مادربزرگ که آثار نم دادگی زشتش کرده بود، تکیه دادم. چهره بی روح ستاره مقابل دیدگانم بود. خرس پشمالوی سفید که داشتنش آرزوی ستاره بود را در آغوش فشردم و زار زار گریستم. قلبم انگار از درون آتش گرفته بود. دلم برای ستاره می سوخت. عمر درخشش او در آسمان چقدر کم بود. ستاره... ستاره... چقدر زود خاموش شد... 👈 پایان 👉 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما بپیوندید
💎امام على عليه السلام : از زشت ترين ستمها ، ستم كردن به مردمان بزرگوار است مِن أفحَشِ الظُّلمِ ظُلمُ الكِرامِ غررالحكم حدیث 9272 چقدر این تصویر تلخه . . . کسانی که ماسک ودستکش های خودشون یا هر گونه زباله رو روی زمین می اندازند اگه پدر خودشون هم باشه کاری می کنند که خم شه و دستکش های رها شده رو اینجوری از روی زمین جمع کنه؟؟