هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆
#سوره_درمانی
#ثروت
💎روزپنجشنبه۲رڪعت نمازبـہ
نیت ڪسب مال وثروت بخواندوسپس《سوره یاسین》بخواندواین
عمل راتا ۳روزبه عمل آورداکمل
خواهدبود
📚گوهرشب چراغ۱۵۷/ ۲
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚هم ساقی کوثرتویی
هم هادی ورهبرتویی
💚هم شاه بحرآورتویی
هم شافع محشرتویی
💚هم نورپیغمبرتویی
هم عاشق داورتویی
💚هم حیدرصفدرتویی
شاهانه گویم یاعلی
💚عیدغدیرمبارک
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهدارویادکنیم
باذکریک صلوات ویک فاتحه
برای درگذشتگان؛
شایدهمه دلتنگیم؛
بهرپدرباشدکه نیست
یااینکه دل دلتنگ فرزندیا مادرمیشود.
🌹روحشان قرین رحمت الهی🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚جانا پر پروانه مارا بپذیر
💛عشق دل دیوانه مارا بپذیر
❤️امروز دگر رسیده پیمان غدیر
💙تبریک صمیمانه مارا بپذیر
🌹عیدتون مبارک🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌹🌺🍀🌹🌺
عرض تبریک دارم...
خدمت تمامی سادات محترم
دلتون شاد
لبتون خندون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🍀🌹🌺🍀🌹🌺🍀
مولای مــــن...
غم عشقت بیابون پرورم کرد..
هوای بخت بی بال و پرم کرد...
بمو گفتی صبوری کن صبوری...
صبوری طرفه خاکی برسرم کرد...
اَلّلـهـمَّـ عجّـل لِـوَلیِّـڪَـ الـفَـرَج..
@tafakornab
داستان ومثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
اى على!
ارواح شیعیان تو،چه درخواب وچه موقع مرگ،
به آسمان بالا میرود
وهمانگونه كه مردم به هلال ماه مینگرند،
فرشتگان ازشوقِ آنها ومشاهده منزلتشان نزد خدا،بهشان مینگرند💖
امالیصدوق📚
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان #دختری_از_روسیه
👈بر اساس سرگذشت واقعی🍒
👈 قسمت ششم
خالد می گويد: خودم را فراموش كردم و به همسرم فكر می كردم،
قيافه اش جلوی چشمانم بود. آيا او نيز همان ضربات و كتكهايی كه من خورده بودم را خورده؟ من مرد هستم و تحمل دارم. او زن است و طاقت ندارد، حتما می ميره ،يا من را رها می كنه، يا شايد از دين برگرده...
شيطان كارش را شروع كرد و افكار عجيب و غريب در سرم شروع به پرسه زدن كرد كه تو ديگر از امروز همسری نخواهی داشت...
چه بايد می كردم؟ بروم! نه، اينجا قيمت آدمها پايين است شايد با ده دلار شخصی را برای كشتن من اجير كرده باشند. پس بايد در خانه بمانم. و ماندم تا اينكه صبح شد. لباسهايم را عوض كردم و رفتم سر و گوشی آب بدهم و خانه آنها را از دور تحت نظر بگيرم.
در خانه شان بسته بود... ناگهان در باز شد و همانهايی كه مرا كتک زده بودند از خانه بيرون آمدند. فهميدم كه می خواهند سر كار بروند.
روز چهارم كه داشتم از دور خانه را می پاييدم بعد از اينكه آنها به سر كارشان رفته بودند ناگهان در خانه باز شد،
چهره همسرم را ديدم كه چپ و راست را نگاه می كرد.
خالد می گويد: در طول زندگيم صحنه ای شگفت انگيزتر و زيباتر از اين را نديده بودم فكر نكنم بهتر و زيباتر از او را اصلا ديده بودم با وجود اينكه اين چهره ای كه می ديدم سرخ و رنگين از خون بود.
سريع نزديک رفتم. به او نگاه كردم،نزديک بود بميرم آخر رنگش سرخ شده بود. روی صورتش، دستانش و پاهايش همه خون بود و فقط يک لباس ساده بدنش را پوشانده بود. ناگهان چشمم به زنجيری افتاد كه با آن پای او را بسته بودند و زنجيری كه دستانش را از پشت قفل كرده بود.
زمانی كه او را ديدم نتوانستم خودم را نگه دارم و گريه كردم.
به من گفت: خالد: اول اينكه مطمئن باش، من برهمان عهدی كه با خدا بستم پايدارم و قسم به الله كه هيچ معبود به حقی جز او نيست آنچه من كشيده ام با ذره ای از آنچه اصحاب و تابعين و بلكه انبياء و مرسلين كشيده اند برابري نمی كند.
الله اكبر چه زنی!
دوم اينكه: بين من و خانواده ام وساطت نكن.
سوم: در اتاق بمان تا زمانی كه إن شاء الله من بيايم،ولی زياد دعا كن. نماز شب بخوان و نماز زياد بخوان زيرا نماز بعد از خداوند بهترين پناهگاه برای انسان است.
خالد می گويد: رفتم و در اتاقم ماندم. يک روز... دو روز، سه روز و در آخر روز سوم،ناگهان در اتاق به صدا در آمد، يعنی چه كسی می تواند باشد؟! اولين بار است كه در اين اتاق صدای در را می شنوم. خيلی ترسيدم،يعنی چه كسی در اين نيمه شب اينجا آمده!! حتما جای من را پيدا كرده اند..
.
در اين افكار بودم كه ناگهان صدايی شنيدم كه زيباتر از آنرا نشنيده بودم، صدای همسرم بود.
در را باز كردم خودش بود.
گفت: حالا می رويم. گفتم: با اين حال؟ گفت: بله.
لباسهای ساده اي كه همراه من بود را ازساک در آورد و پوشيد و حجاب و عبای احتياطی كه با خود آورده بود را به تن كرد و سپس ما وسايلمان را برداشتيم وتاکسی گرفتيم.
به راننده گفتم: فرودگاه. كلمه فرودگاه را به زبان روسی ياد گرفته بودم. همسرم گفت: نه فرودگاه نمی رويم به فلان شهر می رويم.
👈ادامه دارد ⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان واقعی و آموزنده
بانام 👈 #سودابه 🍒
👈قسمت چهاردهم
جمعه شد ساعت حدود چهار
خونه فقط مرتب بود
یاد خواستگاری پژمان افتادم که میز پر از شیرینی شکلات و میوه بود و مامان نگران دکور کم بودن میوه شیرینی بود
اما الان فقط یه ظرف میوه که انگور و سیب و پرتقال توش بود رو میز بود
حتی بابام معلوم بود تو خرید موز هم رغبت نکرده بود
بلوز دامن مشکی پوشیدم
رفتم تو پذیرایی بابا نگام کرد
معلوم بود از انتخاب لباسم راضیه
حتما پیش خودش میگه این جلسه خواستگاری نیست
این عزای بدبخت شدن کامل دخترم هست
زنگ خونرو زدن
جای بخیه دستم تیر کشید
سهیل با کت شلوار سفید اومد
معلومه بهش سخت نگذشته
یه جعبه شیرینی دستش بود
همین از گل خبری نبود
مامانو باباش سلام کردن
از روبوسی و حالو احوال خبری نبود
همراهشون عموی بابام هم اومده بود،خوشحال بودم
چون عمو هم مرد پخته و آرومی هست هم میدونستم نمیزاره جنگ به پا بشه
همه نشستن بعد خوردن چای و یه سکوت طولانی، عمو حرف زد
خوب این جونا خام هستن و یه کار اشتباهی کردن
من مطمئنم هر دو پشیمونن
قصد هر دو هم ازدواج بوده
معلوم همدیگرو دوست دارن
عمو کلی عرق کرده بود
اونم دنبال کلمات بود
و همینطوری حرف میزد من فقط جای بخیه دستمو گرفته بودم
عمو باز گفت
حالا اقا سهیل اومدن خواستگاری انشاالله زندگی خوبی و قرار شروع کنن
بابا گفت چه زندگی
زندگی که با مرگ یکی قرار بود شروع بشه
عمو این اقا زد زیر همه چیز
دخترم خودکشی کرده
عمو سعی داشت بابارو اروم کنه
اما بابا قرمز شده بود
باز بابا گفت
مردیت به,یه چیز نیست.
یه غلطی کردید دوتایی پاش بمونید،نه اینکه بزاری بری
سهیل گفت الان که اینجام
بابام گفت چه اومدنی میمرد خوشحالتر میشدی
سهیل گفت من به سودابه گفتم صبر کنه،بابام گفت چه صبری حامله هم بشه نه
مامان رفت تو اشپزخونه
از خجالت آب شده بودم
عمو همش دست بابارو گرفته بود
به هر حال اروم شدن
عمو مجلسو دست گرفت
و قرار شد یک ماه دیگه عقد,انجام بشه
پدر سهیل بعد این همه سکوت گفت یه خونه رهن میکنه
مامان هم گفت جهاز,سودابه امادس
تعجب کردم
کی جهاز جمع کرده ؟
مهر هم بابا گفت ۳۱۴تا مثل خواهرش سمیه
خندم گرفته بود
حالا شدم مثل خواهرم
سهیل یکم خودشو جا به جا کرد
گفت به خاطر این چیزا که هول هولی شده عروسی نمیتونه بگیره
بابا گفت بهتره
مایع آبروریزی هست
فامیلا میریزن بببین این ابروریزی چه شکلی هست....
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💠💠💠﷽💠💠💠
(۴۰) #جلوی_خودش_هم_میگویم
🔴 یکی از جملات اشتباه که بین مردم رایج شده این است که جهت توجیه #غیبت_کردن و پشت سر دیگران حرف زدن میگویند:
"جلوی خودش هم میگویم"
💠 در حالیکه بنابر تعریف گناه #غیبت در روایات این توجیه نمیتواند باعث جواز گناه غیبت شود.
💠 گناه هر قدر سنگین باشد، به سنگینى #توجیه گناه نیست؛ چرا که گنهکارِ معترف به گناه، غالباً به سراغ توبه مىرود، اما اگر پاى توجیهگرى به میان آید، نه تنها راه توبه را به روى انسان مىبندد، بلکه او را در گناه راسختر و جرىتر مىسازد و گاه واقعیتها را حتى در نظر خود انسان دگرگون جلوه مىدهد.
(سایت رسمی آیتالله مکارم شیرازی)
💠 جهت مطالعه بیشتر درباره گناه کبیره #غیبت به لینک زیر مراجعه کنید👇
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3478
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#متن_شب
🌸شب در چشمان من است
⭐️به سیاهی چشمهایم نگاه کن
🌸چشم اگر فرو بندم
🌙جهانی در ظلمات
🌸فرو خواهد رفت
⭐️شبتون بنفش و آروم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh