هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی روزم را با نام تو آغاز میکنم
در انتظار رحمتت نشستہ ام
بدهی ڪریمی
ندهی حڪیمی
بخوانی شاکرم
بـرانی صابـرم
الهی به امید تو
برای شروع یک روز عالی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🍒داستان واقعی آموزنده🍒
تحت عنوان👈 #همسایه_خاله
قسمت سوم
تا اون روز تلفن خونمون زنگ زد گوشی وبرداشتم سامان بود
عزیز ترین عزیزی که داشتم
گفت که خدمتم وتقسیم شدیم به امید خدا فردا برمیگردم شهرستان برای مرخصی منم داشتم از آمدن سامان از خوشحالی دق میکردم بلند شدم دستی به سرو روم کشیدم که فردا قراره سامان بیاد صبح روز بعدتو راه مدرسه بودم که سامان ودیدم به همدیگه سلام کردیم وگفت امروز مدرسه نرو کمی باهم بگردیم منم ازخدام بود اون روز وازمدرسه بدون اجازه غیبت کردم وتا ظهرباهم بودیم وقتی برگشتم خونه انگار به زندان میرم آخه باید از سامان دور می شدم سامان که چی مثل بت همدیگه رامی پرستیدیم آنقدرشیفته هم بودیم که نگو چند روز گذشت قرارهای من وسامان ادامه داشت تا سامان برگشت سربازی ومنم اون روز راهی مدرسه شدم باهزاردروغ وکلک غیبت یک هفته ایم ودرست کردم ورفتم سرکلاس ولی درکل درسم استراحت وخواب وزندگیم شده بود سامان خیلی دوستش داشتم دوسال سربازی وباهزاردردسر ومشقت گذشت من شدم ۱۷سال سامانم ۲۱ سال اون آقای شده بود برای خودش منم خانمی زیبا وخوب اون روزها یادمه خواستگارزیاد داشتم ولی خانوادم مخالفت میکردند منم خوشحال بودم که من وبه هرکس نمیدن من مال سامانم وبس ...
قرارهای دور را دور باسامان داشتیم بهم قول ازدواج دادو منم روقولش حساب کردم چند ماهی گذشت روزی مادر سامان سرزده اومد برای اجازه . خواستگاریم دیگه داشتم سکته میکردم ازخوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم مادرمم بامادرش حرف زد وشمارش و گرفت که بهتون خبر میدم شب که پدرم اومد خونه مادر م موضوع و بهش گفت وشرایط خانواده سامان وشرح داد پدرمم گفت هنوز زوده برای ازدواج ولی بگو بیان تا ببینیم سمیه چی میگه اختیار افتاد دست من وبایک.. بله ...گفتن کارم حل بود .روزبعد مادرم زنگ زد به شماره مادر سامان گوشی وبرداشتن گفتن اشتباست مادرم چند بار گرفت بازم گفتن اشتباست
ادامه دارد ⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
پنجشنبه است
همان روزے ڪه
اموات میایند به آسمان
میایند به سمت نزدیکانشان
دستشان ازدنیاڪوتاه است
ومحتاج یادڪردن ماهستند
🌹بافاتحه وصلوات روحشان راشاد کنیم🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
همدیگر رادور میزنیم
تا زود به مقصد برسیم....
غافل از اینکه
زمین گرداست و
باز به هم می رسیم...!!
💫اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
دراین شب
تو رابه مهربانیت قسم
دلهای گرفته را،شاد
دستهای نیازمندرا،
بی نیازفرما
وقلبی نورانی،تنی سالم
خیالی راحت وزندگی آرام
نصیب دوستانم بگردان
#شبتون_بخیر
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
چونڪه صبح
آمد وچشمم باز شد
خلقـتم بـاخـالقم همـراز شد
غرق رحمت
میشودآنروز ڪه
صبحش بانام"تو"آغــاز شد
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم🌺
🍀الهی به امیدتو🍀
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
سلام🌹به شانزدهمین روز رمضان خوش آمدید
نمازوروزه هاتون قبول درگاه حق🌹
امروزچهارچیـزبرایتـان آرزومیکنـم :❣
١-نگاه خدا
٢-سلامــتی
٣-آرامــــش
٤-شــــادی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍒داستان واقعی آموزنده🍒
تحت عنوان #همسایه_خاله
قسمت چهارم
مادرم اون روز همون شماره را چند بارگرفت اما میگفتن اشتباست ماپسری به اسم سامان نداریم دیگه داشتم سکته میکردم دنیا دور سرم می چرخید ازعصبانیت آرام وقرارنداشتم مادرمم گفت توچرا عصبانی هستی شاید مادرش شماره را اشتباه داده سوادکافی نداشت که .منم فقط نگاش میکردم تا اینکه جرقه ای به کله ام زد که ای کاش اینطور نمیشد بلند شدم راهی خونه خاله ام شدم رسیدم خونشون نرفتم داخل مستقیم در خونه سامان وزدم آخه نمیدونم یادتون باشه یانه. گفتم سامان همسایه خاله ام اینا بودن رفتم در زدم دختری جواب داد منم گفتم یک لحظه تشریف بیارید بیرون اونم آمدن جلو در گفتم اینجا خونه سامانه . اونم گفت نه ما سامان نداریم گفتم حتما ازاینجا رفتن دختره گفت کی ازاینجا رفته گفتم خونه سامان اونم باتمسخر گفت تا یادم باشه ۲۷ساله اینجا خونه ماست منم گفتم پس چطور سامان ونمیشناسی اون هم قسم خورد که ما سامان نداریم دوتا برادردارم که یکشون محسنه ویکی شونم علیرضا منم گفتم ببخشید اشتباه اومدم ازاونجا دور شدم ورفتم ولی وسط راه پشیمان شدم و دوباره برگشتم ودرو زدم اینبار زنی جواب داد بازم اونو کشیدم بیرون گفتم سامان کواونم باتعجب گفت دختر خانم ما سامان نداریم واسه چی میخوای. منم گفتم باهم همکلا سی هستیم به دروغگفتم اومدم برای جزوه کتابها م که امانتی بهش دادم اون خانم گفت ما همچین پسری نداریم دوتا داریم یکیشون تازه ازسربازی برگشته که درس نمیخونه یکیشونم کلاس دوم راهنمایی درس میخونه منم گفتم پس اون پسره که سربازه اسمش چیه اونم گفت محسن ومیگی اون که تازه ازسربازی اومده درس نمیخونه من گفتم اسمش محسنه اونم گفت
ادامه دادارد⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
✨مودب باش وقتی
قدرتمندی
💫صادق باش وقتی
که فقيری
💫ساده باش وقتی
ثروتمندی
💫سکوت کن وقتی که
خشمگینی
💫وبدان الماس ازتراش
✨وانسان ازتلاش میدرخشد !
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_شبانه
مهم نیست
که قفلهادست کیست
مهم اینست
که کلیدها دست خداست
دراین شب زیبای زمستانی ازته دل..
دعامیکنیم شاه کلیدتمام قفلها را
ازخداوندهدیه بگیرید...
#شب_بخیر
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❁﷽❁☆الهی به امیدتو☆
هرصبح که بانام توآغازشود
درسینه نزول رحمت احرازشود،
یارب توگواهی که زیک بسم الله،
صدره به محمدوعلی بازشود
#سلام_روزتون_پرازبرکت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh