eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
1️⃣ دیگه سیگار نفروش! 🔸🔶اگر را داشتن رو میخواهی بسم الله... 💠 امیرالمؤمنین عليه السلام: 🌺 بهترين زندگى را كسى دارد، كه مردم در زندگى او خوب زندگى كنند.🌺 إنَّ أحسَنَ النّاسِ عَيشا مَن حَسُنَ عَيشُ النّاسِ في عَيشِهِ 📗غررالحكم حدیث 3636 ➿➰➿➰➿➰➿➰ 🔅 : 🔸 عَلَيكَ بِلُزومِ الحَلالِ، وحُسنِ البِرِّ بِالعِيالِ، وذِكرِ اللّهِ في كُلِّ حالٍ . 🔹 « بر تو باد ملازمت حلال، و نيكى كردن به خانواده، و به ياد خدا بودن در همه حال !» 📚 غرر الحكم : ح ٦١٣١ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا در صورت بیماری، می توان نمازهای قضا را نشسته خواند؟ پاسخ استاد محمدی ❇️لینک کانال 👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ✨وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾ ✨اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى ✨را كه پيش از شما بوده‏ اند آفريده است ✨پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد (۲۱) 📚 سوره مبارکه البقرة ✍ آیه ۲۱ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟» ذغال فروش گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در دیدی؟» ذغال‌فروش حاضر جواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا نرفتم!» داستان ها و مطالب آموزنده جذاب را در 💞
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🍀حکایت پند آموز 🍀 ❇️ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻼﻩ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺍﺯ ﺟﻨﮕﻠﻲ ﻣﻲ ﮔﺬﺷﺖ. ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺯﻳﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﺪﺗﻲ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﺪ. ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪ. ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﺎﻻﻱ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩ. ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﻴﺮﺩ. ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭ ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻪ ﻓﻜﺮﺵ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﻛﻼﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﻛﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻄﺮﻑ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﻬﺮ ﺷﺪ. ﺳﺎﻝ ﻫﺎﻱ ﺑﻌﺪ ﻧﻮﻩ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻛﻼﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺪ. ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺿﻌﻲ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﻨﺪ. ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺭﺧﺘﻲ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻀﻴﻪ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪﻥ ﺳﺮﺵ ﻛﺮﺩ. ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭ ﻛﻼﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻧﻬﺎﻳﺘﺎ ﻛﻼﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭﻟﻲ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ. ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺍﻣﺪ ﻭ ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻲ ﻣﺤﻜﻤﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺍﺭﻱ.» ﺷﺮﺡ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﮔﺮ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﭘﻴﺶ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻓﻜﺮ ﺣﻔﻆ ﻭﺿﻊ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻳﻢ. ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﻳﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺳﻜﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆👆
👈 🌴به خبر رسید معاویه تصمیم دارد با لشکر مجهز به سرزمین های اسلامی حمله کند. علی علیه السلام برای سرکوبی دشمنان از کوفه بیرون آمد و با سپاه مجهز به سوی صفین حرکت کردند در سر راه به شهر مدائن (پایتخت پادشاهان ساسانی) رسیدند و وارد کاخ کسری شدند. 🌴حضرت پس از ادای نماز با گروهی از یارانش مشغول گشت ویرانه های کاخ انوشیروان شدند و به هر قسمت کاخ که می رسیدند کارهایی را که در آنجا انجام شده بود به یارانش توضیح می دادند به طوری که باعث تعجب اصحاب می شد و عاقبت یکی از آنان گفت: یا امیرالمؤمنین! آنچنان وضع کاخ را توضیح می دهید گویا شما مدتها اینجا زندگی کرده اید! 🌴در آن لحظات که ویرانه های کاخها و تالارها را تماشا می کرند، ناگاه علی علیه السلام جمجمه ای پوسیده را در گوشه خرابه دید، به یکی از یارانش فرمود: او را برداشته همراه من بیا! سپس علی علیه السلام بر ایوان کاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتی آوردند و مقداری آب در طشت ریختند فرمود: آن را در طشت بگذارید. جمجمه را در میان طشت گذاشتند. 🌴آنگاه علی علیه السلام خطاب به جمجمه فرمود: ای جمجمه! تو را قسم می دهم! بگو من کیستم تو کیستی؟ جمجمه با بیان رسا گفت: تو امیرالمؤمنین، سرور جانشینان و رهبر پرهیزگاران هستی و من بنده ای از بندگان خدا هستم. 🌴علی علیه السلام پرسید: حالت چگونه است؟ جواب داد: یا امیر المومنین! من پادشاه عادل بودم، نسبت به زیردستان مهر و محبت داشتم، راضی نبودم کسی در حکومت من ستم ببیند. ولی در دین مجوسی (آتش پرست) به سر می بردم. هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد کاخ من شکافی برداشت. آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذیرم ولی زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و اسلام باز داشت و اکنون پشیمانم. 🌴ای کاش که من هم ایمان می آوردم و اینک از بهشت محروم هستم و در عین حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم. وای به حالم! اگر ایمان می آوردم من هم با تو بودم. ای امیرالمؤمنین و ای بزرگ خاندان پیغمبر! سخنان جمجمه پوسیده انوشیروان به قدری دل سوز بود که همه حاضران تحت تأثیر قرار گرفته با صدای بلند گریستند. 📚 بحار ج 41، ص 24 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💢فواید مصرف متعادل زعفران 🔺ضدافسردگی قوی 🔺مسکن طبیعی 🔺تنظیم اشتها 🔺ضد آسم 🔺ضدسرفه 🔺ضدکلسترول 🔺ضد بی‌خوابی 🔺پیشگیری از آلزایمر @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱حکایت روزى بهلول از مجلس درس استادی گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه او مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى استاد پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى استاد رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود او و شاگردانش از عقب بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند بهلول پرسيد از طرف من بشما چه ستمى شده است ؟ استاد گفت كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است بهلول پرسيد آيا ميتوانى آن درد را نشان بدهى او جواب داد مگر درد را مى توان نشان داد بهلول گفت اگر بحقيقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر مگر تو از خاك آفريده نشده اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا بعقيده تو من ترا نيازرده ام از اينها گذشته مگر تو در مسجد نميگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست پس از اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست . استاد فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و او را مرخص نمود. 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ هفت راه مبارزه با افسردگی و ناراحتی: ◽ کمتر شک کنید ،بیشتر احساس کنید ◽کمتر اخم کنید ،بیشتر بخندید ◽کمتر حرف بزنید ،بیشتر گوش بدید ◽بیشتر قبول کنید ،کمتر قضاوت کنید ◽کمتر بگید ،بیشتر عمل کنید ◽کمتر شکایت کنید ،کمتر بترسید ◽بیشتر دوست بدارید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند:  ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی ,ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.  ملا قبول کرد,شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت:  من برنده... شدم و باید به من سور دهید.گفتند:  ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت:  نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.دوستان گفتند:  همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.  ملا قبول کردو گفت:  فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملا ,انگار نهاری در کار نیست.ملا گفت:  چرا ولی هنوز آماده نشده,دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.ملا گفت:آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند:  ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .ملا گقت:  چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.  نکته:با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☔️دعا میکنم ♥️در این شب زیبا ☔️همه غرق در شادی ♥️و باران اجابت شوید ☔️آن گونه که فقط ♥️خدا باشد و یک چــتر ☔️عشق وآرامش 🌹شبتون بخیر و پر از بهترینها🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
ازبهترین های ایتا اینجاس👇👇 ذڪرهاےگرـღـگشا همه حاجات مهم وختم هفتگی خانه دارشدن ومادر همه ذکرها برای درمان تمام امراض درعکس کانال سنجاق شده http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 مـتـن هــایے از جنس آگاهی وداستانهای زیبا وآموزنده eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 عجیب اما واقعی عجایبی که هیچ جا ندیده اید اینجاس عجایب و دیدنیها و شگفتیهای جهان http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213 راز زندگی زناشویی عالی اینجاس همسرداری عاشقانه http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 مفاتیح همراه واسرار نماز وذکر روزانه وتعقیبات نماز وتقویم نجومی http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 دلتنگ ڪــღــربــلایی بیا اینجا کربلایی شو http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc https://eitaa.com/joinchat/1066860566C7019303c3b ღــب_شــفا👆به ما بپیوندید👆