eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 فردریک کبیر می خواست در رقابت با ورسای قصری بسازد . در کار ساخت قصر وقفه افتاد . علت را پرسید . گفتند در گوشه ای از زمین ، آسیابی است که صاحبش نمی فروشد . فردریک شخصا به سراغ اسیابان رفت و علت را پرسید . آسیابان گفت اینجا موروثی است و من نه آن قدر متمولم که به آن احتیاج نداشته باشم و نه آن قدر فقیر که به پولش نیازمند باشم پس نمی فروشم ! فردریک با پرخاش گفت : « تو می دانی با چه کسی حرف می زنی !؟ من اینجا را از تو می گیرم ! » آسیابان لبخندی زد و گفت : « نمی توانی چون هنوز در برلین قاضی هست ! » فردریک آن لحظه به یاد نصایح « ولتر » افتاد که به او گفته بود : " " چون مردمت از هر جا رانده شوند به دستگاه عدالت پناه می برند و وقتی آنجا را نیز گوش به فرمان تو ببینند دیگر به بیگانه پناه می برند و بدین ترتیب است که پای بیگانه به کشورت برای همیشه باز می شود ........ 👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
💎 فردریک کبیر می خواست در رقابت با ورسای قصری بسازد . در کار ساخت قصر وقفه افتاد . علت را پرسید . گفتند در گوشه ای از زمین ، آسیابی است که صاحبش نمی فروشد . فردریک شخصا به سراغ اسیابان رفت و علت را پرسید . آسیابان گفت اینجا موروثی است و من نه آن قدر متمولم که به آن احتیاج نداشته باشم و نه آن قدر فقیر که به پولش نیازمند باشم پس نمی فروشم ! فردریک با پرخاش گفت : « تو می دانی با چه کسی حرف می زنی !؟ من اینجا را از تو می گیرم ! » آسیابان لبخندی زد و گفت : « نمی توانی چون هنوز در برلین قاضی هست ! » فردریک آن لحظه به یاد نصایح « ولتر » افتاد که به او گفته بود : " " چون مردمت از هر جا رانده شوند به دستگاه عدالت پناه می برند و وقتی آنجا را نیز گوش به فرمان تو ببینند دیگر به بیگانه پناه می برند و بدین ترتیب است که پای بیگانه به کشورت برای همیشه باز می شود ........ 👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
💎 فردریک کبیر می خواست در رقابت با ورسای قصری بسازد . در کار ساخت قصر وقفه افتاد . علت را پرسید . گفتند در گوشه ای از زمین ، آسیابی است که صاحبش نمی فروشد . فردریک شخصا به سراغ اسیابان رفت و علت را پرسید . آسیابان گفت اینجا موروثی است و من نه آن قدر متمولم که به آن احتیاج نداشته باشم و نه آن قدر فقیر که به پولش نیازمند باشم پس نمی فروشم ! فردریک با پرخاش گفت : « تو می دانی با چه کسی حرف می زنی !؟ من اینجا را از تو می گیرم ! » آسیابان لبخندی زد و گفت : « نمی توانی چون هنوز در برلین قاضی هست ! » فردریک آن لحظه به یاد نصایح « ولتر » افتاد که به او گفته بود : " " چون مردمت از هر جا رانده شوند به دستگاه عدالت پناه می برند و وقتی آنجا را نیز گوش به فرمان تو ببینند دیگر به بیگانه پناه می برند و بدین ترتیب است که پای بیگانه به کشورت برای همیشه باز می شود ........ 👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727