هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
نیایش شبانه باحضـــــرت عشق ❤
یا رَبَّ الحسین علیه السلام
✨به حق محمدص
✨به حق علی ع و فاطمه س
✨به حق حسین ع
✨به حق عباس ع
✨به حق ۷۲ تن شهید
✨دراین شبهای عزیز و معنوی
✨دست دوستانم را بگیر و
✨دعاهایشان رامستجاب بگردان
✨آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین
ان شاءالله بحق صاحب این
شب های عزیز همه دوستان
حاجت روا باشید
#شورتان_حسینی
#شبتون_کربلایی
#التماس_دعا❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸
🍃الهی به امید تو🍃
جز خـدا کیست💖
که در سایه مهرش باشیم
رحمت اوست
که پیوسته پناه من و توست
با توکل به اسم
اعظمت آغاز میکنیم
روزمان را كه محبت و لطفت
تمام صبح جهان را
گرم و شورآفرين كرده است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﺑﻔﺮﺳﺖ 💛
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﻝ ﺣﺴﻨﺎﺗﯽ ﺑﻔﺮﺳﺖ 💛
ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺴﻨﺎﺕ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﺣﺐ ﺣﺴﯿﻦ💛
ﮔﻔﺘﺎ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﺻﻠﻮﺍﺗﯽ ﺑﻔﺮﺳﺖ 💛
🕌اللّهُمَّ
✨🕌صَلِّ
✨✨🕌عَلَی
✨✨✨🕌مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🕌وَ آلِ
✨✨✨✨✨🕌 مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨🕌وَ عَجِّلْ
✨✨✨🕌فَرَجَهُمْ
✨✨🕌وَ اَهْلِکْ
✨🕌اَعْدَائَهُمْ
🕌اَجْمَعِین
🌸خوشا آنڪس ڪہ مهدی یار او شد
رفیق مشفق غمخوار او شد..
اگر صدها گرہ افتد بہ ڪارش
بہ دست او فرج در ڪار او شد..
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
🦋از تــو هوس #نگاه دارد دل من
🦋چشمی به درو به #راه دارد دل من
🦋تا کی به #فراق تو صبور؟ برگرد آقا
🦋 آقا به خدا گناه دارد دلِ من
#بــرگـــــرد......
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#آنچه_رانمی_دانی_بیاموز
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #جمعه ١۴ شهریور ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۵.١٢
☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٣٩
🌝اذان ظهر: ١٣.٠٣
🌑غروب آفتاب: ١٩.٢٧
🌖اذان مغرب: ١٩.۴۵
🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.٢٠
#شهادت_آیت_الله_قدوسی_و_سرتیپ_وحید_دستجردی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#گریه_کردن_به_معنای_زنده_بودن_یک_مصیبت_است۰۰۰۰
نماز روزجمعه:
،،پس ازنمازظهرجمعه
🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت
بعد از حمد ۷ توحید بخواند
🌺ذکر روزجمعه،100مرتبه
🍃اللهم صل علی محمدوآل محمد
وعجل فرجهم🍃
این ذکر بهترین داروی ،معنوی است
📚 مفاتیح الجنان
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅بهترین ساعت برای مصرف خشکبار بین صبحانه و ناهار و به عنوان میان وعده می باشد .
خانم هایی که خشکبار مصرف می کنند کمتر دچار بیماری های روحی می شوند
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدینه تون پر از لطف 🌸🍃
و محبت خدا
آرزوهاتون مستجاب
کانون گرم خانوادتون
گرم گرم
سایه بزرگترهاتون
مستدام
عزاداری ها تون قبول درگاه حق
وسعادت وخوشبختی
یارهمیشگی شما
#آمین_یا_رب_العالمین🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدینه تون پر از لطف 🌸🍃
و محبت خدا
آرزوهاتون مستجاب
کانون گرم خانوادتون
گرم گرم
سایه بزرگترهاتون
مستدام
عزاداری ها تون قبول درگاه حق
وسعادت وخوشبختی
یارهمیشگی شما
#آمین_یا_رب_العالمین🍃🌸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم
#مفاتیح_ورساله_همراه
#یاوران_نماز
لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#ذکر_روزانه_وتعقیبات_نماز👆
هم اکنون دعاوزیارت اعمال روز جمعه
وتعقیبات نماز ظهر وعصر
لطفا حمایت کنید❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_بیست و چهارم ✍ بخش اول
🌹اون روز حمیرا از خواب که بیدار شد… و خواست که بره پایین اومد تو اتاق من …
گفت : سلام درس می خونی ؟ گفتم آره پس فردا کنکوره اینم بدم راحت بشم …. گفت مگه خنکی که اینقدر زیاد می خونی هر چی باید بلد بشی شدی … دیگه فایده نداره …. گفتم شاید ولی دلم طاقت نمیاره پرسید مثل اینکه از زبان ضعیفی می خوای بهت یک جوری یاد بدم که همه رو بزنی .. می خوای ؟
گفتم از خدا می خوام ولی وقتی نمونده…… گفت : چرا چیزی که من بهت یاد میدم کلیدیه خیلی زمان نمی خواد اگر دلت می خواد بهت یاد میدم اگر می خوای پزشکی قبول بشی زبان رو باید خوب بزنی وگرنه قبول نمیشی …..
گفتم حاضرم هر وقت تو بگی …. چشماش برق زد و گفت صبر کن یک چیزی بخورم میام .. یک مرتبه برگشت و با لحن تندی گفت …..نه نمیام اینجا دلم می گیره بریم پایین سر میز نهار خوری….. همون جا بهتره کتاباتو بیار پایین ..منم زود میام …..
اون رفت و من کتاب و جزوه ها و تست های زبان رو بر داشتم و رفتم پایین …. دیدم یک ساندویج کوچیک درست کرده بود و داشت می خورد گفت بیا وقت رو از دست ندیم …. عمه اومد دیدمش که انگار داره بال در میاره از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه …….
حمیرا شروع کرد………… میل به یاد گرفتن از یک طرف این که حمیرا داره به من درس میده از طرف دیگه یاد گیری منو چند برابر کرده بود … اون هی می گفت و من یاد می گرفتم امتحان می کرد و با تعجب می گفت آفرین خیلی خوبه و اشتیاقش برای یاد دادن بیشتر می شد …. نهار خورده نخورده دوباره نشستیم ، سر درس تعجب می کردم اونم خسته نمی شد و خیلی خوب مفاهیم زبان انگیسی رو به من یاد می داد … تا غروب ……وقتی ایرج و علیرضا خان اومدن تو ما رو تو نهار خوری ندیدن ایرج در و که باز کرد گفت : چی شده؟ برای رویا اتفاقی افتاده ؟ عمه گفت : وا نه ، چه اتفاقی؟ برای چی بهت الهام شده ؟ ولی من فهمیدم که چون اون منو پشت پنجره ندیده بود و چراغ اتاق هم خاموش بود این فکر رو کرده بود ….
عمه گفت: حمیرا داره بهش زبان یاد میده …ایرج و علیرضا خان اومدن پیش ما …… فقط در یک فرصت کوچیک سرمو بلند کردم و نگاهم تو نگاهش گره خورد و تمام وجودم رو به آتیش کشید ، خیلی دوستش داشتم و با تمام وجود می پرستیدمش … و خوشحالی من این بود که اونم منو دوست داره و از این همه توجهی که به من می کرد غرق شادی می شدم….
علیرضا خان مثل عمه یواشکی خوشحالی نکرد خیلی رک و راست گفت : عالی شد از این بهتر نمیشه این منظره رو هیچوقت فراموش نمی کنم ، از این که حمیرا جان تو اینقدر خوب شدی که می تونی درس بدی خیلی خوشحالم باباجان و خم شد و اونو بوسید …..ایرج از پشت سر حمیرا ، خم شد و دستهاشو دور گردن اون حلقه کرد و سرشو بوسید ولی چیزی نگفت ولی حمیرا گفت : می دونی ایرج رویا خیلی باهوش و با استعداده اصلا به اون درس دادن کار سختی نیست …. باور کن هر چیزی رو فقط یک بار بگم یاد گرفته ….. تعجب می کنم تا حالا چرا زبان یاد نگرفتی ؟
گفتم : من باید یک چیزی رو دوست داشته باشم تا یاد بگیرم تا حالا فکر می کردم بدترین درس دنیاس ولی اونقدر تو خوب درس دادی که حالا می فهمم چقدر اشتباه کردم …. می دونم به خاطر همین زبان قبول نمیشم ….
حمیرا گفت : ده از این حرفا نزن گفتم که بهت یک جوری یادت میدم که صد در صد بزنی اگر نشد هر چی خواستی بهت میدم …
ایرج گفت پس شرط می بندیم اگر صد در صد زد رویا باید هر چی تو خواستی بهت بده …. گفتم : در هر دو صورت برنده ام ، من حاضرم…
اونشب من و حمیرا تا دیر وقت درس خوندیم و هر دو خسته رفتیم بالا در حالیکه من احساس می کردم اونچه که یاد گرفتم واقعا چشم منو به دنیای زبان انگیسی باز کرد…. و دیگه در مقابل اون احساس عجز نمی کردم ولی کاش یک کم زودتر این اتفاق افتاده بود ….
با هم رفتیم بالا حمیرا دم اتاق من کمی پا , پا , کرد .. بعد برگشت و نگاهی به من کرد…..ازش پرسیدم بالشم رو بیارم ؟ گفت : پس زود بیا …. گفتم نماز بخونم اومدم …..
وقتی رفتم تو اتاقش داشت آلبوم کوچیکی رو ورق می زد انگار منتظر بود تا اونو به من نشون بده …. من به روی خودم نیاوردم بالشم رو گذاشتم و دراز کشیدم خیلی خسته بودم ودلم می خواست بخوابم …..
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○