eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یااباصالح المهدی💚 دلم آشفتـــــه و غم بی امان است که غم ازدوری😔 صاحب زمان است سه شنبه شب شور و حالم فرق دارد دلم مهمــــــان💚 صحن جمکران است🕌 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج✨🙏 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه باحضرت عشق❤️ خدایا🤲 🍀سپاس برای ✨تمام شبهای زیبا 🍀و غروب‌هایی که دیدم ✨برای شکیبایی و 🍀صبری که اجازه داد‌ ✨لحظه‌های بزرگ اندوه را 🍀تحمل کنم ✨زیرا زندگی با وجود 🍀همه غمها باز هم زیباست! هیچ‌وقت نگران آینده‌ی ✨ ناشناخته‌ات نباش✨ وقتی خدای شناخته شده‌ای داری✨ شبتون آروم و در پناه خداوند ❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
اینجا دنیای عجایب است صحنه هایی که تا حالا ندیده اید اژدهای عجیب با ما باشید با عجیب غریب های جهان http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213 🌍👆به مابپیوندید
🍂بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🍁باتوکل به اسم اعظمت 🍂میگشایيم دفتر امروزمان را 🍁باشد که در پایان روز 🍂مُهر تایید بندگی زینت 🍁بخش دفترمان باشد 🍂الهی به امید تو 📣کانالی که حالتان را خوب میکند😍☟☟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh کانالی خاص برای افراد خاص✌️
🧡 💛 💖 وسط جاذبه ی این همه رنگ نوڪرٺ تا به ابد رنگ شماسٺ بی خیال همه ی مردم شهر دلم آقا به خدا تنگ شماسٺ 🌼تعجیل درفرج صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
یـاحـــی یـا قیــوم... چهارشنبه... صدمرتبه.. 🌺 چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود ۴شنبہ ✍هرڪس این نماز را روز 4 شنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد 4 رکعتست درهر رکعت بعد از حمد 1 توحید و1 قدر 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ١٦ مهر ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.۴١ ☀️طلوع آفتاب: ٦.٠۴ 🌝اذان ظهر: ١١.۵٢ 🌑غروب آفتاب: ١٧.٣٩ 🌖اذان مغرب: ١٧.۵٧ 🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٠ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🧡سلام به حسین 💛سلام به گنبدطلاش 🧡سلام به عاشقان اربعین 💛سلام به همه عزاداران 🧡سلام من به کربلا 💛به قبرشش گوشه حسین 🧡سلام به تمام دوستان 💛روزتان حسین پسند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻خواص شگفت‌انگیز میوه خوشرنگ پاییز «خرمالو» ◽خرمالو حافظ سلامت دستگاه گوارشه ◽محافظ چشم‌هاست ◽ضد خستگی و انرژی‌زاست ◽دستگاه ایمنی بدن رو تقویت می‌کنه ◽برای قلب مفیده ◽به کاهش کلسترول خون کمک می‌کنه ◽مانع بروز و رشد برخی سرطان‌هاست ◽با پیری زودهنگام پوست مقابله می‌کنه 🔹️جالبه بدونین عصاره برگ‌های خرمالو هم کلی خاصیت داره مثلا ضد پُرفشاری خونه و با دیابت مقابله می‌کنه. 🔹یه نکته اگه دیابت دارین و یا رژیم‌ کاهش وزن گرفتین تو مصرف این میوه‌ پاییزی زیاده‌روی نکنین. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چهارشنبه تون پر از گـل 🍂امروز از خدا میخواهم 🌸هر آنچه بـهترین 🍂هست براتون رقم بزند 🌸روزی فـراوان 🍂دلی خـوش 🌸و شادیهای بی پایان 🍂آمین یا رب العالمین 🤲 🌸در پناه خـــــدا باشید💖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "‌‌ "بر اساس داستان واقعی و نهم ✍ بخش پنجم 🌺ساعت اول با دکتر جمالی کلاس داشتم …. بعد از کلاس به من گفت : خانم سرمدی شما بمونین باهاتون کار دارم …. شهره ازم پرسید منم بمونم ؟ گفتم نه لازم نیست تو برو … دکتر به من گفت: من اینو باید به تو بگم…..تا بدونی به این سادگی نیست …. اولا باید مادر یا پدرشون بیاد و در جریان قرار بگیره این طوری من دستم بسته اس …..دوما بیماری حمیرا خانم الان تنها ترس از تجاور نیست اون یک بیماری جدی دیگه هم داره و اون توهمی هست که تو این سالها پیدا کرده … من بین حرفاش ضد و نغیض زیاد دیدم اون درست و غلط رو با هم قاطی می کنه …. اینو شما باید بدونی که معالجه ی اون یک کم طولانیه …. شما تا حالا متوجه نشدین که چیزی بگه که تصور خودش بوده ؟ 🌺گفتم : چرا خوب ما به حساب اینکه حالش بد شده میذاشتیم …. گفت : اونی که شما گفتین با این مریضی فرق داره …. یادتون نره اول باید مادر و پدرشو در جریان بزارین و بعد هم خیلی تقویتش بکنین نیروی بدنی تو این بیماری خیلی اثر داره ……. حرف منو و دکتر یک کم طول کشید …می دونستم که ایرج منتظرم با اینکه نگفته بود مطمئن بودم ….. تمام راه رو دویدم وقتی دم در رسیدم ایرج رو دیدم که داشت با شهره حرف می زد… شهره پشتش به من بود … با اشاره گفتم موهاشو بکِشم ؟ خندید و سرشو تکون داد …. 🌺منم تا رسیدم بهش موهاشو گرفتم تو دستمو کشیدم پایین تا اونجا که ممکن بود …یک دفعه از جا پرید و داد زد آخ ..آخ …چیکار می کنی ؟ گفتم : مگه ما دوست نیستیم خوب شوخی کردم …. و رفتم سوار ماشین شدم و اونو که حیرون اون وسط وایستاده بود بدون خداحافظی ترک کردم …. ایرج هم سوار شد و بلند بلند خندید ریسه می رفت …. نمی تونست از شدت خنده …. حرف بزنه هی می خواست بگه باز می خندید و ریسه می رفت …. می گفت باورم نمیشد این کار و بکنی …. گفتم اینو بدون من هر کاری رو که میگم می کنم ….. 🌺گفت : اون استادِ خوش تیپ باهات تنهایی چیکار داشت … چشمامو گرد کردم و با تعجب گفتم واقعا ؟ شهره اینو گفت ؟ (و خندم گرفت …)خیلی احمقه … کدوم خوش تیپ من یکی میشناسم اونم کنارمه دکتر جمالی برای یک پروژه می خواست حرف بزنه باید گروه گروه بشیم می خواست سر پرست یک گروه من باشم …..ایرج با شک گفت : این که تنهایی لازم نبود ….گفتم ایرج تو رو خدا ، به من اعتماد داری؟ … من کاری نمی کنم که بر خلاف میل تو باشه …. گفت : تا ابد ؟ گفتم : تا ابد حتی اون دنیا ….. پرسید اون دنیا چی ؟ گفتم : بر خلاف میل تو رفتار نمی کنم ….. گفت : نه اینو نگو؛؛ تو تا الان به من نگفتی منو دوست داری اینو بگو …… گفتم: پر رو خجالت بکش داری منو وادار می کنی احساساتی بشم ؟ خودت می دونی بعدا که زنت شدم بهت میگم ….. 🌺گفت : بعدا که زنم شدی چی بهم میگی ؟…با اعتراض گفتم : ایرج ؟ اصلا فکر نمی کردم تو این جوری باشی ..یک کارایی می کنی که اصلا بهت نمیاد تو خیلی سنگین و با وقاری خودتو نگه دار … گفت : آخه میشه آدم اینقدر عاشق باشه و با وقار هم باشه … من اصلا خودمو فراموش کردم یک وقتا یادم میره خودمم هستم همش تو فکر اینم ببینم تو چی می خوای؟ کجا میری؟ ..کی میای؟ چی می خوری ؟ چی فکر می کنی ؟…… خندم گرفت و گفتم: پس بگو خسته شدی از دستم ؟… گفت: نه به خدا قسم شیرین ترین لحظات عمرم رو می گذرونم… رویا باور کن نمی دونم چیکار کرده بودم که پاداشم تو شدی ؟ من که از خوشحالی و عشق اون داغ شده بودم با خجالت گفتم : منم همین طور مثل توام ……. 🌺گفت : داشپورت رو باز کن …..( باز کردم یک بسته توش بود بر داشتم ) فردا عیده می خوام همین امشب با هم نامزد کنیم فعلا من و تو بدونیم … ولی طول نمی کشه ……درشو باز کردم دو تا حلقه توش بود تو خیابون پهلوی زیر سایه یک درخت نگه داشت ….حلقه رو ازم گرفت … بعد آهسته نگاه عاشقانه ای به من کرد و دست منو گرفت و خودش اونو کرد تو انگشتم و گفت : ما الان بهم قول میدیم که تو هر شرایطی کنار هم بمونیم و هرگز باعث ناراحتی و آزار هم نشیم تا آخر عمر …قول میدی؟ 🌺حلقه ی اونو برداشتم و کردم توی انگشتش و گفتم : قول میدم تو هر شرایطی باهات بمونم تا آخر عمرم …… بعد دست منو گرفت و محکم فشار داد و زیر لب گفت : خیلی دوستت دارم رویا ……. من دستمو کشیدم و از خجالت برگشتم طرف پنجره و گفتم بریم خونه عمه منتظر میشه …. گفت : مامان نگران نمیشه چون با هم رفتیم حلقه خریدیم خانم ……انگار خدا دنیا رو به من داده بود … از این که بدون خبر عمه این کارو می کردم وجدانم ناراحت بود. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
💎 #‏امام_موسی_کاظم_علیه_السلام : می‌فرمایند: خیر برسان و سخن نیک بگو و سست راى و فرمان‏بر هر کس مباش... 📚 (الاختصاص صفحه 343) ➿〰➿〰➿〰➿〰 🔅 : 🔸 صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ عَلَيهِ التَّوسِعَةُ عَلى عِيالِهِ . 🔹« برخوردار از نعمت، بايد خانواده اش را در رفاه قرار بدهد .» 📚 الكافي : ج ٤ ص ١١ ح ٥ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 💎 : 🔺سه چیزاست که بنده رابه رضوان خدامی رساند؛ 🔹زیادی استغفار، 🔸نرم خویی 🔹وصدقه بسیاردادن 📔مسندالامام الجواد ص131 〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿ 🔅 : 🔸 مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ و رَأيَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَكَ . 🔹 هر كه تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورْد ، تو نيز تمامت طاعت خود را برايش فرآهم آور . 📚 تحف العقول، ص483 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی ✍ بخش اول 🌺ایرج گفت : حالا از این حلقه خوشت اومد ؟ این فقط برای اینه که بدونم دیگه تو زن منی …. انشالله با هم میریم و حلقه می خریم ….. گفتم برای من فرق نمی کنه اینو که دوست دارم ولی هر چی بود دوست داشتم چون تو بهم دادی …… گفت : تو رو خدا تو دانشگاه دستت کن تا همه بدونن که نامزد داری ….. گفتم معلومه که میگم به همه میگم خوبه ؟ نزدیک خونه حلقه ها رو در آوردیم و رفتیم تو عمه منتظر بود ، تا چشمش به من افتاد منو بغل کرد و به سینه فشار داد و آهسته در گوشم گفت مبارک باشه انشالله برات مراسم رسمی می گیرم بزار ببینیم چی میشه ؟ 🌺ایرج عجله داشت حالا بین خودمون بمونه ….. گفتم نمی دونی عمه برام چیکار کردی ازت ممنونم که برام مادری می کنین ….. یکی زد تو پشتمو گفت برو ببینم دختر؛ حرف زیادی نزن …… گفتم حمیرا کو ؟ گفت : داره اتاقشو مرتب می کنه … با عجله قبل از اینکه ایرج بیاد تو … رفتم بالا …. چند دقیقه بعد صدای ایرج رو شنیدم که داشت با تلفن حرف می زد …. از حرفاش فهمیدم که تورج داره میاد … می خواستم این بار اونقدر عادی باهاش رفتار کنم که دیگه متوجه بشه هیچ امیدی نیست….. 🌺منتظر بودم تا ببینم ایرج کی میاد بالا ، شاید احمقانه به نظر بیاد ولی دلم می خواست بازم ببینمش هر چند که تازه ازش جدا شده بودم…… ولی باز صدای زنگ تلفن اومد ایرج دوباره گوشی رو برداشت… با کسی خوش و بش می کرد و می گفت : خوب معلومه دیگه یادی از ما نمی کنین ..چرا تشریف نمیارین خونه ی ما…….. نه خواهش می کنم چه زحمتی ؟ شما بهترین دوست رویا هستین … دلم فرو ریخت و فکر کردم داره با شهره حرف می زنه از اتاق پریدم بیرون که دیدم ایرج داره اصرار می کنه ؛؛که بیا اینجا رویا خوشحال میشه ما هم همینطور … فهمیدم که میناست ….. ایرج منو دید و گفت : رویا جان گوشی رو بردار مینا خانمه … 🌺عمه گفت بگو بیاد شام پیش ما …رفتم تو اتاق و گوشی رو برداشتم و بالافاصله گفتم : مینا برام حلقه خرید تو رو خدا بیا می خوام باهات حرف بزنم …. گفت: راست میگی تو رو خدا چقدر خوشحال شدم خوب برام تعریف کن ببینم چطوری بهت داد ؟ گفتم : پشت تلفن نمیشه بیا اینجا … تو رو خدا بیا ….. گفت : ولی من اونجا رو بلد نیستم …. گفتم اسماعیل رو می فرستم دنبالت شب پیش من بمون به مامانت هم بگو ،، اگر می خوای من بهش بگم و ازش اجازه بگیرم …گفت نه دیگه لازم نیست خودم به مامان میگم ….حالا تا ببینم اگر معذب نبودم می مونم آخه من تا حالا اونجا نیومدم الانم می ترسم بیام ….باور کن از عمه ات می ترسم. 🌺گفتم واقعا ؟ اون که خیلی مهربونه …بیا تو رو خدا باید باهات حرف بزنم ……نمی دونی چقدر خوشحالم … رفتم پایین و به ایرج گفتم اسماعیل کاری نداره بره مینا رو بیاره … گفت : اسماعیل رفته دنبال بابا من خودم میرم … گفتم ای وای نه تو رو خدا زنگ می زنم میگم خودش بیاد تو روزه ای باید بخوابی …. گفت: خانم لوسم نکن از الان ، توقع من زود میره بالا …. نگران نباش باید برم دنبال تورج مینا رو هم میارم بهش بگو حاضر باشه اول میرم دنبال اون …… وقتی می خواست بره به من گفت : توام بیا با هم بریم گفتم عمه گناه داره؛ می خوام افطاری درست کنم …. گفت: خوب منم گناه دارم ……. گفتم : شما برو من منتظرتم …. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
‼️نماز خواندن روی فرش نجس 🔷س 5416: اگر قسمتی از شود و ما نمی دانیم کدام قسمت است، خواندن روی این فرش صحیح است؟ ✅ج: اشکال ندارد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ✨يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ ✨وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۱۲﴾ ✨كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست ✨براى هر كس كه بخواهد روزى را گشاده ✨يا تنگ مى‏ گرداند اوست كه ✨بر هر چيزى داناست (۱۲) 📚سوره مبارکه الشورى ✍آیه ۱۲ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 📔حکایت آموزنده ✍روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!» در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟» هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.» حکایت خیلی از آدماست که فقط بلدند خوب حرف بزنند! ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💕در یک خانه و خانواده چهار چیز باید باشد: 👛محبت 👛حرمت 👛مشورت 👛مدیریت جایی که محبت هست دو چیز وجود ندارد: یکی قدرت طلبی و دیگری دشمنی. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌐 سه بیت، سه نگاه، سه برداشت؛ 💠 حضرت موسی خطاب به خداوند در کوه طور می‌فرماید:‌ اَرَنی: خود را به من نشان بده خداوند می‌فرمايد: لن ترانی: هرگز مرا نخواهی دید 1️⃣ برداشت حضرت سعدی: چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی" 2️⃣ برداشت حضرت حافظ: چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی" 3️⃣ برداشت حضرت مولانا: ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی سه بیت، سه نگاه، سه برداشت مثل سعدی، عاقلانه مثل حافظ، عاشقانه مثل مولانا، عارفانه ◀️ نتيجه به تعداد افراد نگاه متفاوت، تفسير متفاوت، و عملكردهای متفاوت وجود دارد، هرگز بدی و خوبی بجز در نگاه ما وجود ندارد، من و تو با دستهای خود دنيايمان را به هر رنگ بخواهيم ترسيم می‌كنيم. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🍂🍃اجازه نده دنیا ۵ چیز را ازتو بگیرد: ١ـ لحظہ پاڪ بودنت باخدا ٢ـ نیڪے بہ والدین ٣ـ محبت بہ خانواده‌ات ۴ـ احسان ونیڪے بہ اطرافیانت ۵ـ اخلاص در ڪردارت @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
استِر می‌پرسد: چرا مردم غمگینند؟ پیرمرد جواب می‌دهد: "ساده است. مردم اسیرِ سرگذشتِ شخصیشان‌اند. همه اعتقاد دارند هدفِ این زندگی، پیروی از یک برنامه است. کسی از خودش نمی‌پرسد که آیا این برنامه‌ی خودِاوست یا شخصِ دیگری آن را برایش ریخته. تجربه کسب می‌کنند، خاطره می‌اندوزند، مال جمع می‌کنند و نظراتِ دیگران را بر دوش می‌کشند، که سنگین‌تر از حدِ توانِ آنهاست. بنابراین رویاهای خودشان را از یاد می‌برند." «منشا بسیاری از افسردگی‌ها این است که بسیاری از مردم هدف خود را پیدا نکرده‌اند، بلکه فقط به دنبال آن چیزی رفته‌اند که جامعه در ذهن‌شان گذاشته است.» @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
حواسمان باشد به ڪوتاهے زندگی، به آسانے می‌گذرد... بیاییم مهربان باشیم و آرامش به یڪدیگر هدیه دهیم 💖 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
┄┄┅┅🍃✿❀💜❀🍃✿┅┅┄┄ داستان آموزنده مردی ثروتمند بود که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچـگاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: " ارباب، آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از بدنیا آمدن شما ، جهان را اداره می کرد؟ " او پاسخ داد: "بله" خدمتکار پرسید: .... "آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید هم ، آن را همچنان اداره می کند؟" ارباب دوباره پاسخ داد: "بله" خدمتکار گفت: "پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این دنیا هستید او آن را اداره کند ... " @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ حکمت خداوند⇩ ✍حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند ! 💥خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) 💎پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود 📚ولو بسط الله الرزق لعباده في الارض شوري : ۲۷ ‎‌‌‌‎ ‌‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ @tafakornab @shamimrezvan
☕️چاى را با کشمش بخورید 🍇اين انتي اكسيدان قوي شما را از پوکى استخوان در امان نگه داشته، حافظه را تقویت ، استرس را کاهش، سستی بدن را رفع، دهان را خوشبو و گرفتگی عضلانی را بهبود میبخشد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ ﺣﺘﯽﺍﮔﺮﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻗﺪﺭﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍﻧﺪﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh