هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتے
#ریحان🍃
گیاهی نشاط آور است. دم کرده 50 گرم ریحان که شیرین شده باشد
پس از هر غذا برای معالجه سردردهای میگرن و سردردهای عصبی مفید است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨ #تشرفات
💠درمسیر کربلا بودم که ...
✍علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟!
در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست»
💥پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱
📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
📲ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺍﺯ سبکترین ﭼﯿﺰﻫﺎئیه ﮐﻪ
ﺩﺭﺩﻧﯿﺎ ﺣﻤﻞ میشه
⚠️ﻭﻟﯽ ﺍﺯ سنگینترین ﭼﯿﺰﻫﺎئیه ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ باید بخاطر نحوه استفاده اش پاسخگو باشیم❗️
📛 مواظب باشیم این موبایل ما را
جهنمی نکند❗️
💫اللهمَّعَجّللِوَلیکَِالفَرَج💫
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #السلام علیک یا ابا صالح المهدی
ای نگاهت دوای هـــر دردی
آرزو می كنم كه بــــــرگردی
كاش من باخبر شـــوم روزی
لحظه ای بر دلم گـــذر كردی
زنده ام من به عشـق دیدارت
بسته جانم به روی زیبـــایت
منتــــظر مانده چشم گریانم
پس كجایی؟ دلم به قربــانت
🌼 این جمعه هم بی تو گذشت
🌼 ای یار غائب از نظر مولای من!
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا🤲
امشب از تو روحی وسیع
میخواهم
آنقدر که فراموش نکنیم
این تو هستی
که دلیل تمام لبخندها
شادیها خوشی ها و
اتفاقات زیبای زندگی ما
هستی
شبتون خدایی🌙💫✨
هدایت شده از بنرها
دعایی قوی برای خرید خانه 🏡
به استناد ایه های قرآن
شما هم امتحان کنید .ان شا الله صاحبخونه بشید🙏
من که امتحان کردم جواب گرفتم😘☺️
🌸❖جهت خواندن ذکر روے
لینک
ڪلیڪ کنید👇👇همه ذکرها اینجاست بعد ورود سرچ کنید😍
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
#آیه_های_تجربه_شده_برای_خونه_دار #شدن
#آیه_های_مهر_و_محبت😍
#رزق_و_روزی 💸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💧بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ💧
💎الهی به امیدتو💎
جز خـدا کیست
که در سایه مهرش باشیم
رحمت اوست
که پیوسته پناه من و توست
با توکل به اسم
اعظمت آغاز میکنیم
روزمان را كه محبت و لطفت
تمام صبح جهان را
گرم و شورآفرين كرده است
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼آغــاز میکنم شروع هفته ای پر برکت را با
🍃🌼صلوات بر حضرت محمد (ص)
🍃🌼و خاندان پاک و مطهرش🌼🍃
🍃🌼الّلهُمَّ
🍃🌼صلّ
🍃🌼علْی
🍃🌼محَمَّد
🍃🌼وآلَ
🍃🌼محَمَّدٍ
🍃🌼وعَجِّل
🍃🌼فرَجَهُم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 #سلام_پدر_مهربانم
از قعر زمین به اوج افلاک سلام
از من به حضورحضرت یارسلام
صبح است دلم هواییت شد مولا
از جانب قلب من بر آن یار سلام
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#صبحم_به_نام_اربابم_حسین_ع
💙عالم، به عشقِ
روی تو بیدار می شود
💙هر روز، عاشقـانِ تو
بسیـارمی شود
💙وقتی،سـلام
می دَهَمت، در نگاهِ من
💙تصویرِ کربلای تو،
تکرار می شود
#السلام_علیک_یااباعبدالله_الحسین_ع
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#سه_چیزترک_آن_جایزنیست
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه ١٩ مهر ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.۴٣
☀️طلوع آفتاب: ٦.٠٧
🌝اذان ظهر: ١١.۵١
🌑غروب آفتاب: ١٧.٣۵
🌖اذان مغرب: ١٧.۵٣
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٩
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#برنامه_ریزی_وعمل(علی ع)
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتی
💎امام رضا عليه السلام:
آشاميدن آب سرد، پس از خوردن چيز گرم و پس از خوردن شيرينى، دندان ها را از بين مى برد
شُربُ الماءِ البارِدِ عَقيبَ الشَّيءِ الحارِّ وعَقيبَ الحَلاوَةِ ، يَذهَبُ بِالأَسنانِ
دانشنامه احاديث پزشكي جلد2 صفحه154
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷اول هفته تون گلباران
🍃یه سـلام گـرم
🌷یه آرزوی زیبـا
🍃یه دعـای قشنگ
بـرای
🌷تک تک شما مهربانان
🍃الهـی 🤲
🌷روزگارتون بر وفق مراد
🍃غـم هاتـون کم
🌷و زندگیـتون
🍃پـراز عشـق و محبت باشـه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و یکم✍ بخش دوم
🌺من استادی دارم که اتفاقا درسی که به ما می داد در مورد مریضی حمیرا بود علائمی که تو کلاس می گفت همونی بود که من تو حمیرا می دیدم ، یک روز گفت : متاسفانه عده ای از دکترا از قرص هایی استفاده می کنن که در کمال بی رحمی مریض رو ساکت و آروم می کنه و می خوابونه ولی برای اونا ایجاد توهم می کنه بیمار تو روز و شب کابوس می بینه وقتی اسم قرص رو گفت دیدم همون قرصیه که حمیرا می خوره نگران شدم نمی تونستم به کسی بگم ….. من برای اینکه صدمه بهش نرسه یواش یواش قرص رو کم کردم
🌺تا بالاخره به هیچ رسوندم و به جاش آسپیرین دادم به حمیرا ، اگر یادتون باشه یک دوباری هم که دکتر اومد نگذاشتم بهش آمپول بزنه … خوشبختانه اثرش مثبت بود و حال حمیرا بهتر شد بعد با مشورت حمیرا تصمیم گرفتیم با دکتر صحبت کنیم و بریم پیشش تا تحت معالجه ی اون باشه ، حمیرا به من گفت به شرطی میاد که کسی خبر دار نشه فکر می کرد عمه مخالفت کنه …. وقتی رفتم دانشگاه دکتر رو پیدا نکردم در حالیکه می دونستم اون روز کلاس داره… چند بار رفتم دفتر و براش پیغام گذاشتم …. تا ظهر موقعی که داشتم از دانشگاه بیرون می رفتم خودش منو صدا کرد… و ازم پرسید چرا دنبالش می گردم ؟ ایرج دم در منتظرم بود نخواستم معطلش کنم گفتم باید مفصل باهاتون حرف بزنم ……
🌺فردا رفتم دفتر و با دکتر تو کتابخونه صحبت کردیم و شرح حال مریضی حمیرا رو بهش گفتم و اونم گفت راه معالجه هست و برای شب چهارشنبه وقت داد و اولین بار با حمیرا اونشب رفتیم …… باز برای شنبه با دکتر درس داشتم آخر جلسه به من گفت بمون تا باهات حرف بزنم ….اونجا به من گفت .. که متاسفانه حمیرا علاوه بر بیماری افسردگی حاد و استرس بر اثر خوردن اون قرص ها دچار توهم شده که اسم خاصی داره و باید تحت درمان قرار بگیره و گفت حتما باید پدر و مادرش هم خبر داشته باشن …….
🌺امروز ساعت چهار وقت داشتیم …. حمیرا اومد دنبال من … وقتی از در دانشگاه می رفتم بیرون دکتر هم داشت میرفت طبق معمول شهره با من بود دکتر گفت دارین میرین گفتم بله دکتر شما برین ما هم خودمون رو می رسونیم ….بعد رفتیم حمیرا رو دید و باهاش حرف زد ولی از اینکه به حرفش گوش نکردیم و شما رو تو جریان قرار ندادیم ناراحت شد…… برای پانزده روز دیگه وقت داده که قرار شد این بار با عمه بره …. سر راه من دواها رو گرفتم و اومدیم خونه … همش همین بود ……….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ
🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ
🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت
🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد
🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد.
📚كافى، ج 2، ص 208.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و یکم ✍ بخش سوم
🌺عمه گفت : خوب عمه جون یواشکی به من می گفتی…
گفتم وقتی ازم خواسته به کسی نگم چطوری می گفتم ؟ حتی اگر مثل الان در موردم بی انصافی بشه نمی گفتم …..
حمیرا گفت پس شما ها رویا رو نشناختین این بچه شب روز از من مراقبت کرده بدون منت اونوقت این لندهور اومده دستشو می کشه و بهش توهین می کنه تو حالا چه مرگت بود ؟ ایرج سرش پایین بود …. نگاهش نمی کردم ولی از صداش معلوم بود که هم بغض داره و هم خیلی ناراحته گفت : چند وقته هر وقت میرم دنبالش شهره میگه الان داشت با دکتر جمالی حرف می زد یا الان تو کلاس با هم خلوت کردن… امروز تو کتابخونه دو ساعت با هم نشسته بودن و حرف می زدن از خودش
می پرسیدم انکار نمی کرد …منم فکر بد نکردم تا امروز به من گفت : رویا بیشتر روزا میره مطب دکتر و اونجا با هم قرار می زارن …
🌺گفتم دورغ میگی گفت : نه به خدا قسم ، خودم شنیدم که داشت می گفت تو برو منم میام الان اونجاس …….. اگر نبود هر چی خواستی به من بگو …. دختره ی احمق ذهنمو خیلی خراب کرد منم که از اون احمق تر وقتی اومدم خونه دیدم نیست … دیگه نفهمیدم چیکار می کنم …..
حمیرا که چاک و دهن نداشت گفت : خاک بر سر خرت کنن تو رویا رو نمیشناسی ؟ به حرف یک دختره ی بیشعور گوش کردی ؟ خجالت بکش … من دیگه چیزی بهت نمیگم….تازه رویا هر کاری بکنه بزرگ شده و به تو مربوط نیست اگر لازم باشه مامان هست تو چرا دخالت می کنی؟ مگر این که دوستش داشته باشی ….که فکر کنم همین طوره …
🌺عمه گفت : کاش به من گفته بودی نمی گذاشتم این طوری بشه ….
بلند شدم و گفتم : مهم نیست دیگه کاری که نباید بشه شده منم چشمم باز شد و راه افتادم تا برم بیرون ایرج گفت رویا تو رو خدا منو ببخش خودتو بزار جای من ببین چی فکر می کردی ؟ …
گفتم من صد بار دیدم که دم در داری با شهره حرف می زنی … می تونستی نزنی … بری جلوتر وایسی یا مستقیم بهش بگی نمی خوام ببینمت ولی نکردی حتی اون به من گفت که امیدوارش کردی ولی من باور نکردم و بهت اعتماد داشتم هیچوقت بهت گفتم که حق نداری با اون حرف بزنی چون بهت نظر داره ؟ … چون در حد من نبود … ولی ناراحتم که تو شهره رو می شناختی و برای اینکه ببینی من چیکار می کنم ازش زیر پاکشی کردی و بدتر از اون حرفاشو باور کردی خیلی متاسفم …….
🌺بعد رو کردم به عمه و گفتم :.عمه یک روز من دیدم داره با ایرج حرف می زنه موها شو کشیدم و برای اینکه دست از سر ایرج بر داره بهش گفتم من نامزد شم … حالا می خواست بین ما رو بهم بزنه و متاسفانه ایرج این اجازه رو بهش داد…. و رفتم بیرون ….خواست دنبالم بیاد ….ولی عمه صداش کرد الان راحتش بزار …تا آروم بشه حق با اونه کار بد کردی …..
اونقدر خودمو نگه داشته بودم که وقتی به اتاقم رسیدم مثل بمب منفجر شدم از شدت اشک جایی رو نمی دیدم ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
✨خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند
✨اى كسانى كه ايمان آورده ايد
✨بر او درود فرستيد و به فرمانش
✨بخوبى گردن نهيد۰۰
✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
📚سوره مبارکه الأحزاب
✍آیه ۵۶
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
💌نامه یک دختر به امام رضا💌
یک دختری بود؛ که شغل باباش رفتگر شهرداری بود؛دختره با هزاران آرزو وامید می خواست ؛مثل همه زندگی کند؛ میخواست شوهری با آبرو با کلاس داشته باشد؛به خاطر شغل باباش که رفتگر بود کسی در این خانه را نمی زد؛یه روز دلش شکست یه نامه ای به امام رضا نوشت ؛تو نامه اش نوشته بود:« السلام علیک یا غریب الغربا السلام علیک یا معین الضعفاءوالفقرا،السلام علیک یا امام رضا
یا امام رضا دلم خیلی پره ؛منم جوانم آرزو دارم ؛امید دارم؛به خاطر اینکه شغل بابام رفتگر شهرداری هست؛ کسی در این خانه رو نمی زند؛وكسي به خواستگاري من نمياد؛یا امام رضا نمی دانم چه کار کنم؛یا امام رضا؛امیدم و نا امید نکن؛یا امام رضا قلب و دلم رو نشکن؛یا امام رضا قربانت برم.................» حرفای دلش رو نوشت ؛گریه هاش رو کرد؛ دلش رو خالی کرد؛آدرس خانه را تو نامه نوشت ؛اومد حرم امام رضا نامه را داخل ضریح انداخت؛چند ماهي گذشت؛ خانواده ای از تهران برا زیارت آمده بودند مشهد ؛پدر خانواده چشم درد بود؛ دکترها گفته بودند که باید عمل کند؛احتمال اینکه بیناییش را از دست بدهد؛ خیلی بود؛چند روز آنجا ماندند؛ پسر خانواده رفت پیش یکی از خادمهای حرم ؛گفت:بابام مریض هست؛ شاید چشماش رو از دست بدهذ ؛خواهش میکنم ؛روزی که ضریح را غبار آلود می کنید ؛من یه کم غبار داخل ضريح رامی خواهم برا ی شفای چشمای بابام؛بهش گفتند :چنان روزی ضریح رو غبار گیری میکنیم ؛بیا بهت میدیم؛بعد از مدتی پسره آمد مشهد به خادمهای حرم گفت: اآمدم برا گرفتن غبار داخل ضریح؛خادمها از تو ضریح همان نامه را برداشتند؛ یه کم غبار داخلش ریختند؛ آن رو بسته بندی کردند؛ به پسره دادند؛پسره بسته را گرفت.آورد تهران برا باباش وقتی بسته رو باز کرد ؛نامه رو دید ؛دید یه نامه دختر به امام رضاست؛الهی قربانت برم یا امام رضا ،الهی من فدات.بشوم؛الهی قربان آن غریبیت بشوم؛گریه امانش رو بریده بود مامانش بهش گفت :چی شده پسرم؛گفت:مامان امام رضا بهم نامه داده؛امام رضا برام یه همسفر پیدا کرده؛امام رضا برام همسر پیدا کرده ؛مادر می خواهم بریم مشهد به همان آدرسی که تو این نامه نوشته؛من دختری را که امام رضا بهم معرفی کرده رو میخواهم؛غبار را به باباش داد به چشماش بماله؛بعد یه مدتی چشمای باباش خوب شدند؛ همگی آمدند پا بوس امام رضا ؛زیارت کردند؛ بعدش رفتند به همان آدرس؛در زدند؛به بهانه پرسيدن يك آدرس ؛گفتند ما غریبیم؛می شود بیاييم داخل؛ صاحب خانه راهشان داد؛یه مدتی نشستند نا خود آگاه چشمانشان گریان شد؛رفتند: ما اآمديم خواستگاری قضیه رو بهشان گفتند؛پسره دختر را به عقد خودش درآورد؛یك جشن مفصل براش گرفت وبا خودش به تهران برد؛ای امام رضا می شودهیه کارت دعوت هم به ما بدهی؟یا امام رضا می شود دل مارا هم رضا رضاییی کنی یا امام رضا ؛یارئوف و یا رحیم می شود مشکلات مارا هم حل کنی؟دل منم شکسته؛ قلب منم شکسته؛ میشه مرحم زخمهای دل منم باشی؟نمی دانم کسانی الان دارند می خوانند چه آرزویی دارند؟
نمی دانم تو دلتون چی میگذره؟نمی دانم دلت الان هواش رو کرده؟نمی دانم تا حالا راحت باهاش حرف زدید یا نه؟نمی دانم تا حالا از ش کمک خواستید یانه؟این رو میدوانم هر که برودهدست خالی بر نمی گردد؛الهی قربانت بروم؛یا امام رضا چه قدر حرف ناگفتنی دارید که باهاش بزنید؟
می خوام بهتون بگويم ؛ای برادرم؛ای خواهرم یکی هست که اگر صداش بزنید جوابتونرا میدهد؟چه قدر ازش کمکی خواستید وانجام نداده؟میخواهم نتیجه ای که میگیرید؛ ازخواندن این داستان رو برام تو نظراتون برام بفرستید ممنون می شوم؛ چیزی که اعتقاد دارم را برايتان می نویسم؛1-هرکسی بار اولش باشد برو مشهد؛ حرم امام رضا هر آرزویی کند بر آورده می شود؛پس مواظب آرزو هاتون باشید 2-هرکسی بعداز ازدواجش اولین سفرش رو مشهدمقدس و زیارت امام رضا قرار بدهد ؛بدون آن که ؛آن زوج بفهمند؛ امام رضا هدیه بهشان میدهد؛وآن این هست؛ که زودی صاحب خانه اشان می کند؛ و امکانات فراهم کردن خانه اشان را جور می کند؛ اینهای رو که گفتم یه حقیقته به یکی از همکارام زمانی که ازدواج کرد ؛گفتم رفت مشهد واومد ؛طولی نکشید زمینی خرید و صاحب خانه شد؛ وبااینکه خودش می گفت دستم خالی بوده؛ بعد مدتی هدیه ای برام گرفت و بوسیدم گفت :تو آن روز این طور بهم گفتی و من عمل کردم منم حالا هر زوجی را می بینم بهشان می گويم وازتو تشکر می کنم؛منم از همه کسانی که زحمت کشیدند نوشته هام رو خواندند؛می خواهم اگر مشکلی دارن برن پیش امام رضا واگر تازه ازدواج
کردند یا قرارهست؛ ازدواج کنند؛ حتما اولی سفرشان؛ را زیارت امام رضا قرار بدهند؛
ممنونم ازهمه شما
موفق ومؤيد و خوشبخت باشید
👤حجت الاسلام قرائتی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرارکنیم💙
من به خدا چشم میدوزم و هدایت او رامیطلبم و توانگر میشوم. من از نظم الهی سرشارم من اکنون در نظم متعالی قرار دارم.
خداوندا سپاسگزارم❣
@tafakornab
#انرژی_مثبت👆
#داستان_کوتاه_آموزنده
#داستان_واقعی
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#ماجراـے_پسر_جوان_و_زن_بدڪاره__✒️
🍁در حدود سے چهل سال پیش جوان شڪستہ بندـے در قم نقل ڪرد ڪه روزـے زن مُحَجَّبِه اـے به درِ مغازه ـے من آمد و اظهار داشت ڪه استخوان پایم از جا در رفتہ و مے خواهم آن را جا بیندازـے ، ولے در بازار نمے شود.
🍁چون مے ترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مےدهے به منزل برویم. قبول ڪردم و به دنبال آن زن روانہ شدم ، تا این ڪه به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجّه شدم ڪه قصد دیگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مےڪرد ڪه در صورت مخالفت، به جوان هاـے بیرون منزل خبر مےدهم تا بہ خدمتت برسند!
🍁بہ او گفتم: سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مے دهم، دست بردار.
🍁فایده نداشت، پیوستہ اصرار مےنمود و تهدید مےڪرد. از سوـے دیگر، آن زن آن قدر به من نزدیڪ بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم، به گونہ اى ڪه گویا بین من و دعا حایل و مانعے ایجاد شده بود...
🍁سرانجام، به حسب ظاهر به خواستہ ـے او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت نمودم و او را به گونه اى از خود دور کردم و براى تهیّہ ى چیزى فرستادم.
🍁در این هنگام دیدم حال دعا پیدا ڪرده ام. فورا به امام رضا ـ علیه السّلام ـ متوسّل شدم ڪه اگر عنایتى نفرمایے و مرا نجات ندهے و این بلا را رفع نڪنے، دست از شغلم بر مے دارم.
🍁مے گوید در همین اثنا دیدم سقف دالان شڪافتہ شد و پیرزنے از سقف به زیر آمد!
🍁فهمیدم توسّلم مستجاب شد. در این حین زن صاحب خانہ هم آمد، به پیر زن گفت: چه مے خواهے و براـے چه آمده اـے؟
🍁گفت: در این همسایگے نزدیڪ شما وضع حمل نموده اند، آمده ام مقدارـے پارچہ ببرم، گفت: از ڪجا آمده اـے؟
🍁گفت: از درِ خانہ، با این ڪه من دیدم از سقف خانه وارد شد! در هر حال، آن دو با هم به گفت و گو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده به سمت درِ منزل پا بہ فرار گذاشتم. زن بہ دنبالم آمد و گفت: ڪجا مےروـے؟!
🍁گفتم: مےروم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بستہ ام. گفتم: آرـے! به همین دلیل ڪه پیرزن از آن وارد خانہ شد! به سرعت به سوـے در رفتم و از خانہ و از دست او نجات یافتم.
🍁وقتے مطلّع شد ڪه فرار مےڪنم، از پشت سر یڪ فحش به من داد و آب دهان بہ رویم انداخت، ڪه در آن حال براى من از حلوا شیرین تر بود...!
🖋📚منبـع : آیت اللـہ بـهجت «رحمة اللـہ»
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آموزشی
✅آیا ما عاشق خدا هستیم؟
⁉علت اصلی اضطرابها
و افسردگی های مان چیست؟
👤 استاد محمد شجاعی
👌بسیار عالی
بهلول با چوبی بلند بر قبرهای گورستانی می زد. پرسیدند: چرا چنین می کنی؟
گفت: صاحب این قبر دروغگوست،
چون تا وقتی در دنیا بود، دائم می گفت:
باغِ من، خانۀ من، زمینِ من و ...
ولی حالا همه را گذاشته و رفته است
و هیچیک از آنها مال او نیست.
برای رسیدن به آرامش حقیقی،
باید به این باور برسیم که همۀ ما در این دنیا فقط امانتداریم.
♡• •♡
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕قضاوت و پیشداوری
درباره یک شخص،
مشخص نمیکند او کیست؛
مشخص میکند
شما کیستید...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان