🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_سی_ونهم حرفهای حاجحیدر قابل تحملتر از حرفهای آقایهاشمی بود.اصلا نمیخواستم ب
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_چهلم
فدایی احمد چندین بار تماس گرفته بود.
هر بار تماسش رو رد میکردم ، نمیدونستم که خودش هم قربانی این دعوت شوم هست یا مهرههای اصلی این دعوت ...
نگاهم به صفحه موبایل بود که پیامی از طرف فدایی احمد دریافت کردم نوشته بود: کجایی دختر ،تو رو خدا جواب بده خیلی نگرانتم ،دیشب خواب سید ع رو دیدم .
با شنیدن نام سید ،اشکهام سرازیر شدن .. چقدر راحت دروغهاشو باور کرده بودم .
وقتی پاسخی ندادم دوباره پیام داد:
چرا جواب نمیدی ؟ چرا سر قرار نرفتی؟ مریم، سید خیلی نگرانته .
دلم پُر بود از حماقتهایی که این مدت مرتکب شده بودم ،باید تمامش میکردم
شماره اش رو گرفتم که جواب داد ، نگرانی رو از صداش حس میکردم
که با صدای بلند گفتم : چی میخوای از جون من؟باز دروغی مونده که نگفته باشی؟ من از همه چی باخبرم .
فدایی احمد : چی شده مریم؟ دروغ چیه؟ کسی چیزی گفته؟
_دروغ همون چیزاییه که تو به من گفتی ،حرفهایی که باعث شد دینمو ،خانوادهامو رها کنم . میدونی با من چه کردی؟ چه طور اینقدر راحت مقابل
امام زمانتون میایستید؟
فدایی احمد در حالی که صداش میلرزید گفت: نمیدونم چه حرفهایی شنیدی ،ولی بدون تمام افرادی که اطراف هستن سید ع رو نشناختن .تو انتخاب شده از طرف خود سید هستی. مگه خوابش رو ندیدی؟
_من اینقدر خام بودم که نمیدونستم دارم چه حماقتی میکنم ، امامی که بخواد از طریق خواب ، حجیتش رو اثبات کنه که امام نیست .
فدایی احمد: مریم جان ،من نمیدونم چیا بهت گفتن که اینطوری در مورد سید صحبت میکنی ولی اینو بدون ما الان تو آخرالزمان هستیم داریم غربال میشیم
حواست باشه که به اشتباه وارد بازی دشمن نشی . به سید توسل کن ازش کمک بخواه ،باهاش صحبت کن ،مطمئن باش کمکت میکنه ، من دیشب خواب سید و دیدم ،گفت که بیام به سراغ تو ،نگرانت بود. مریم آخرتت رو به خاطر حرفهای معاندین تباه نکن .نزار شرمنده امامت بشی که راه رو بهت نشون داده و خودت به بیراهه رفتی .
_اتفاقا به خاطر بدعت هایی که مرتکب شدم شرمنده امامم هستم ،شرمنده هستم که اینقدر شیعه خوبی نیستم که با خوندن چند پیام، دین و اعتقادات چند سالهام رو یکشبه نابود کردم.
فدایی احمد: مریم جان ،تو برو سر قرار خادم الیمانی کامل برات توضیح میده ،هر شبهه ای داشته باشی برات رفع میکنه ،فقط تا اون موقع ،از همه افرادی که به سید توهین میکنن دوری کن مخصوصا خانواده ات .
حالم از شنیدن حرفهاش بد شده بود .تماس رو قطع کردم .موبایل رو خاموش کردم و روی تخت انداختم.
با شنیدن صدای اذان به یاد نمازهایی که این مدت به اشتباه خونده بودم افتادم .ای کاش اینهمه اتفاق فقط یک کابوس بود و بعد بیدار میشدم و نفس راحتی میکشیدم.
اما افسوس حقیقتی بود که در آن دست و پا میزدم.
از اتاق خارج شدم و وضو گرفتم و به اتاق برگشتم .
با دیدن سجاده به یاد شبهایی افتادم که از حضرت زهرا سلام الله علیها میخواستم خواب احمد رو ببینم . چقدر نزد اهل بیت روسیاه شده بودم.
سجده کردم و از خدا طلب بخشش کردم .
@taghvim_nikan
🌸تـقـویـم عـطـڔ انتظاڔ🌸
#رمان_چاه_غفلت #پارت_سی_ونهم حرفهای حاجحیدر قابل تحملتر از حرفهای آقایهاشمی بود.اصلا نمیخواستم ب
#رمان_چاه_غفلت
#پارت_چهلم
فدایی احمد چندین بار تماس گرفته بود.
هر بار تماسش رو رد میکردم ، نمیدونستم که خودش هم قربانی این دعوت شوم هست یا مهرههای اصلی این دعوت ...
نگاهم به صفحه موبایل بود که پیامی از طرف فدایی احمد دریافت کردم نوشته بود: کجایی دختر ،تو رو خدا جواب بده خیلی نگرانتم ،دیشب خواب سید ع رو دیدم .
با شنیدن نام سید ،اشکهام سرازیر شدن .. چقدر راحت دروغهاشو باور کرده بودم .
وقتی پاسخی ندادم دوباره پیام داد:
چرا جواب نمیدی ؟ چرا سر قرار نرفتی؟ مریم، سید خیلی نگرانته .
دلم پُر بود از حماقتهایی که این مدت مرتکب شده بودم ،باید تمامش میکردم
شماره اش رو گرفتم که جواب داد ، نگرانی رو از صداش حس میکردم
که با صدای بلند گفتم : چی میخوای از جون من؟باز دروغی مونده که نگفته باشی؟ من از همه چی باخبرم .
فدایی احمد : چی شده مریم؟ دروغ چیه؟ کسی چیزی گفته؟
_دروغ همون چیزاییه که تو به من گفتی ،حرفهایی که باعث شد دینمو ،خانوادهامو رها کنم . میدونی با من چه کردی؟ چه طور اینقدر راحت مقابل
امام زمانتون میایستید؟
فدایی احمد در حالی که صداش میلرزید گفت: نمیدونم چه حرفهایی شنیدی ،ولی بدون تمام افرادی که اطراف هستن سید ع رو نشناختن .تو انتخاب شده از طرف خود سید هستی. مگه خوابش رو ندیدی؟
_من اینقدر خام بودم که نمیدونستم دارم چه حماقتی میکنم ، امامی که بخواد از طریق خواب ، حجیتش رو اثبات کنه که امام نیست .
فدایی احمد: مریم جان ،من نمیدونم چیا بهت گفتن که اینطوری در مورد سید صحبت میکنی ولی اینو بدون ما الان تو آخرالزمان هستیم داریم غربال میشیم
حواست باشه که به اشتباه وارد بازی دشمن نشی . به سید توسل کن ازش کمک بخواه ،باهاش صحبت کن ،مطمئن باش کمکت میکنه ، من دیشب خواب سید و دیدم ،گفت که بیام به سراغ تو ،نگرانت بود. مریم آخرتت رو به خاطر حرفهای معاندین تباه نکن .نزار شرمنده امامت بشی که راه رو بهت نشون داده و خودت به بیراهه رفتی .
_اتفاقا به خاطر بدعت هایی که مرتکب شدم شرمنده امامم هستم ،شرمنده هستم که اینقدر شیعه خوبی نیستم که با خوندن چند پیام، دین و اعتقادات چند سالهام رو یکشبه نابود کردم.
فدایی احمد: مریم جان ،تو برو سر قرار خادم الیمانی کامل برات توضیح میده ،هر شبهه ای داشته باشی برات رفع میکنه ،فقط تا اون موقع ،از همه افرادی که به سید توهین میکنن دوری کن مخصوصا خانواده ات .
حالم از شنیدن حرفهاش بد شده بود .تماس رو قطع کردم .موبایل رو خاموش کردم و روی تخت انداختم.
با شنیدن صدای اذان به یاد نمازهایی که این مدت به اشتباه خونده بودم افتادم .ای کاش اینهمه اتفاق فقط یک کابوس بود و بعد بیدار میشدم و نفس راحتی میکشیدم.
اما افسوس حقیقتی بود که در آن دست و پا میزدم.
از اتاق خارج شدم و وضو گرفتم و به اتاق برگشتم .
با دیدن سجاده به یاد شبهایی افتادم که از حضرت زهرا سلام الله علیها میخواستم خواب احمد رو ببینم . چقدر نزد اهل بیت روسیاه شده بودم.
سجده کردم و از خدا طلب بخشش کردم .
🔰"مجموعهالمنقذالعالمے،نجاتبخشجهانے"
#الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ
___________
🌱 تـقـویـم عـطـڔ عاشقۍ 🌱
@taghvim_nikan