#تجربه_و_خاطره
#ارسالی_اعضاء
باسلام خدمت تمام دوستان خوب کانال منم خواستم یکی ازخاطرات زیبام که شبیه معجزه مطرح کنم خیلی مفصل من خیلی کوتاه عرض می کنم سال ۹۷قرارشد من خواهرم مامانم راهی کربلاکنیم قرارشد خواهرم مامان ببره اما چندروز مونده به پرواز گفت مرخصیش کنسل نمی تونه بره حالا من مونده بودم چگارکنم دقیقا محرم بود دلم شکست رفتم توهیت برای عزاداری چشم افتاد به حرم خانم حضرت زهرا آقام عموعباس به صورت پناه اشگ می ریختم گفتم آقا مامانم گناه داره نزار شرمنده بشم یازهرا کمکم کن مامانم عشق کربلا دلره خلاصه هرطوری که شد راهی شدیم تارسیدیم،کربلاصبحزود رفتم پیش مدیر کاروان،گذرنامه بگیرم واسه نهاریاشام،واسه مامانم ژتونبگیرم مدیر لج کرد نداد بلخره با اصرار مال مامانم گرفتم تاتونستم دویدم حدود۱۰دقیقه که تاتمومنشده واسه خوشحالی مامانم بگیرم سرتونبه درنیارم،بلخره موفق شدم ظهور شد مامان سوار ویلچر کردم راهی شدم همین طوری که رفتم دیدم یه خانم چادری پوشه زده جلوی مااومد،به من ژتون داد حرفی نزد رفت من اون لحضه خشکم زد فکرشونمیکردم چطور غذایی حرم قسمت من شد اشک میریختم، بلخره به مهمان سرا رفتم من پشت در صبرکردم تااینکه مامانم آوردن خوشحال بودکه نگودیدم غذایی که خیلی دوستداشت خورده تفلگ برای من آوردمنم سهم خودم مشهداورددیدم یه مادر بچه اش مریض بی تابی می کنه بهش به عنوان تبریک دادم داد بچه اش خورد باورکنیدهمین که بچه غذایی تبریکی خوردازاین،رو به اون روشد شفا پیداکرده مادرش بقدری خوشحال شدکه نگو بله درسته غذاهای تبریک اهل بیت معجزه می کنه هرمریض شفامیده التماس دعا
✍کانال تجربیات خانوم خونه
https://eitaa.com/joinchat/4031053883Cc0e0f26e0f