کارگاه عزت نفس 13.mp3
10.31M
#کارگاه_عزت_نفس 13
چشم و هم چشمی
فخر فروشی
و مسابقه گذاشتن در امور دنیا ، یه جهنمه❗️
جهنمی خوارکننده و ذلت بار....
اللهم عجل لولیک الفرج💕
🔰ب مابپیوندید....
✾✾࿐༅🍃
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa
📆 ۱۵ آذر ۱۳۵۹ ؛ شهادت سرتیپ خلبان احمد کشوری (شهید دفاع مقدس)
🔹#زندگینامه: شهید احمد کشوری در تیرماه 1332 شمسی، در شمال به دنیا آمد. وی در سال 1351 وارد هوانیروز شد و دورههای آموزش خلبانی با هلیکوپتر را با موفقیت به پایان رساند. او از سالهای قبل از انقلاب فعالیتهای ضدرژیم خود را آغاز کرده بود و در دوران نخستوزیری بختیار با همراهی دوستان خود، قصد انجام کودتا و ساقط کردن حکومت پهلوی را داشت که با پیروزی انقلاب اسلامی، این نقشه عملی نشد. شهید کشوری پس از پیروزی انقلاب فعالیتهای مختلفی در پاکسازی کردستان از لوث عناصر ضدانقلاب انجام داد. وی پس از آغاز جنگ، فرماندهی هوانیروز منطقه ایلام را به عهده گرفت و با دل و جان به انجام وظیفه پرداخت. این شهید بزرگوار سرانجام در 15 آذر سال 1359 در حالی که از یک مأموریت بسیار مشکل، اما پیروز بازمیگشت، در منطقه #میمک در ایلام، مورد حمله مزدوران بعثی قرار گرفت. در این میان، در حالی که هلیکوپترش در اثر اصابت راکت هواپیما، به شدت میسوخت، آن را تا موضع خودی هدایت کرد و آنگاه در خاک وطن سقوط کرد و به آرزوی دیرینهاش دست یافت و شربت شهادت را مردانه سرکشید. پیکر پاک او را به تهران انتقال داده و در بهشت زهرا به خاک سپردند.
🔸#کلام_شهدا : خدایا شیطان را از ما دور کن
«بسم الله الرحمن الرحیم»
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست
جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست
هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز میدانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده میشود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند.
بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید.
مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید.
🔹#وصیت به پدر و مادرم:
پدر و مادرم! همچنان که تا الآن صبر کرده اید از خدا می خواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید، نمی گویم گریه نکنید ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد امام حسین (ع) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریه های امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود، اکنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید، در مراسم عزاداری بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به یاد شهیدان می اندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب می کند.
امام را تنها نگذارید.
فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم.
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
والسلام
قطراه ای از دریای خروشان حزب ا...
🔸#خاطره : یک شب که تعدادی از خلبانها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد. یکی میگفت: من به خاطر حقوقی که به ما میدهند میجنگم، یکی دیگر میگفت من به خاطر بنیصدر میجنگم. یکی میگفت من به خاطر خودم میجنگم و دیگری گفت من به خاطر ایران میجنگم. شهید کشوری گفت: من همه اینها را قبول ندارم تنها چند تا را قبول دارم و گفت: من به خاطر خدا میجنگم. جنگ برای خداست، ما نباید بگوییم که ما به خاطر فلان چیز میجنگیم. مگر ما بت پرست هستیم. ما به خاطر خدا، به خاطر اسلام میجنگیم. اسلام در خطر است نه بنیصدر. اسلام در خطر است ما به خاطر اسلام می جنگیم و جنگ ما فقط به خاطر اسلام است.
🌷🌷
🔰ب مابپیوندید....
✾✾࿐༅🍃
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa
🔆توبه بهتر از آن است که تسلیم شوی!
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟
خانوم خوشگله برسونمت؟؟؟
خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملـاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلن اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته
4_6041999231386912115.mp3
9.75M
🔷 داستان تشرف شماره 17
🔴 داستان تشرف پیرمرد قفل ساز
🎙️#ابراهیم_افشاری
#تشرفات
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa
[WWW.SARALLAH-ZN.IR]ma0110056.mp3
16.57M
#زمینه ( ای عشق بیهمتا..)
🎙مداح: حاج مهدی رسولی
#فاطمیه
#امام_زمان
https://eitaa.com/tahataneaatahataneaa