بسمالله
«ولی من رای میدم.چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده،همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد.مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده،سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم.یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛قرصی کوچکتر از عدس.اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من،درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است.بدون آن قرص،ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند.آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک.میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت.ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد.انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه.منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم.نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم.ثبت اینترنتی هم هست.میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت،در آن لحظه حتما شکل من بودسراغ رایانهاش نرفت.فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم.تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم.هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید:«خانم این آخریش بود.دیگه اینجا نیاین.»آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم.اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم.توی تاکسی بودم.قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم،روزهای آرامش خانهمان،تمام شده بود.صبح زود،کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم.راننده،رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد.گوینده اخبار،اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران.بعد جوری کهانگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند:«دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند.ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت.این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم.اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد،همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد،هزاران مادر نگران مثل من،برای یافتن داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی،راهی این مسیر پر رنج میشوند.این تنها جایی است که نمیخواهم هیچ مادری درکم کند.
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند.زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد.پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت،در تایید حرفش گفت:«آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده»خواستم بگویم اتفاقا خیلی از مردمان سرزمینهای جنگزدهی اطرافمان رفتند سوییس؛منتها مثل گوشت گوسفندی،قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا،نه مراتع سرسبزش!اما نمیشد.چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه،در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم:«این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟»راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت:«نه خواهر من!خودم زدم.خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم.مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه.به امید این و اون باشیم که کلاهمون پس معرکه است.»با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم:«چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه،چه وطنش!»
#انتخابات
#رأی_میدهم
#دهه_فجر
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #استوری
🎉 #عید_مبعث
🎤 حاجمحمودکریمی
#مبعث
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهـــرمان ایــران...✌️
#ایران_قوی
گللللللللل دوم🌹💖✨
۲_۲🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥حق مردم که رئیس جمهور رو انتخاب کنن در مورد رهبر نظر بدن...!
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥میشه ساقیتون رو معرفی کنید 😎؟
آخر ما عقب افتاده ایم یا ابر قدرت
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله خامنه ای vs پهلوی
سلام ↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥یا رسولالله یا محمد💐💐
💥یا نبیالله یا محمد💐💐
#مبعث
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پنج دقیقه قبل از شروع بازی تیم ملی ایران
💥حرم مطهر امام رضا علیهالسلام
💥امشب همه با «دعا» تیم ملی را یاری کنیم.🤲🤲
#مبعث
🗣 میثم مطیعی
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
68.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#نوای_ماندگار
📺 ویدئو ۱ | ویژه #مبعث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
💌 #اعمال | برخی از اعمال شب و روز مبعث
۱) انجام غسل در این شب مستحب است.
۲) زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که افضل اعمال در این شب است و از براى آن حضرت در این شب سه زیارت ذکر شده است که در باب زیارات در مفاتیح الجنان آمده است.
۳) حضور در شب بیست و هفتم رجب در نجف اشرف
💌 برخی از اعمال روز بیست و هفتم رجب
۱) غسل
۲) روزه گرفتن و آن یکى از چهار روزى است که در تمام سال روزه گرفتنش امتیاز دارد و برابر است با روزه هفتاد سال.
۳) بسیار صلوات فرستادن
۴) زیارت حضرت رسول اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسَّلام
۵) دوازده رکعت نماز اقامه کنیم (شش نماز دو رکعتی مثل نماز صبح)
و بعد از فراغ از نمازها، هر یک از سوره های حمد و توحید و فلق وناس چهار مرتبه و ” لا اِلهَ اِلا اللهُ واللهُ اَکْبَرُ وَ سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ” چهار مرتبه، اللهُ اللهُ رَبِّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا چهار مرتبه و لا اُشْرِکُ بِرَبِّى اَحَدا چهار مرتبه،
خوانده شوند.
🔺️ برای اطلاع بیشتر از سایر اعمال شب و روز بیست و هفتم ماه رجب به مفاتیح الجنان رجوع فرمایید.
#مناسبت
#ماه_رجب #مبعث
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr
❇️ نجات از تگرگ مرگبار بعد از توسل به امام زمان (عج)
(تشرّف صاحب کتاب الزام النّاصب در راه نجف)
♦️ آقای شیخ علی یزدی حائری فرمودهاند:
▫️ در سال معروف به غریقیّه که نزدیک به پانصد نفر از زوّار امیر المؤمنین علیه السّلام در مسیر کربلا به نجف برای درک زیارت روز مبعث، در شطّ کوفه غرق شدند، من هم با عیال و اثاثیه زیادی به همراه عموی خود به نام حاج عبد الحسین، از کربلای معلّی خارج شدیم و تا نزدیک سدّی، که به دستور مرحوم حاج عبد الحسین شیخ العراقین بنا شده بود، رفتیم.
💨 ناگاه هوا دگرگون شد و بادهای سخت وزیدن گرفت گردوخاکی ایجاد شد. ابرهای قطعهقطعه در هوا نمایان و همدیگر را گرفته و متراکم شدند.
⛈ رفتهرفته نمنم باران، باریدن گرفت تا آنکه باران شدید شد و به تگرگ مبدّل گردید. هر دانه تگرگی که از آسمان میآمد به اندازه نارنج کوچک و یا گردوی بزرگی بود.
⚡️ وضعیّت ما وخیم و دنیا بر ما تنگ شد و بلا نازل گردید. یقین کردیم که هلاک خواهیم شد.
بسیاری از چهارپایان از آن تگرگ دستخوش هلاکت گردیدند و مردم همه مضطرب شدند.
بعضی از آن تگرگها که بر سر افراد میخورد، آنها را به هلاکت میرساند. بعضی از مردم هم منتظر بودند که تا چهوقت تگرگ به سرشان اصابت کند. عدّهای هم مثل دیوانگان از این طرف به آن طرف میدویدند به امید آنکه از این مهلکه جان سالم بدر برند.
❄ سرما بحدّی شدید شد که دست و پای همگی مثل چوب خشک گردید و چهارپایان از حرکت باز ماندند. به عمویم گفتم:
🔹 کاری کن که به مرکز سلیمانیّه برسیم. به جایی که قایقها توقّف میکنند برو و صاحبان آنها را خبر کن؛ شاید بیایند و ما را حمل کنند و از هلاکت رها شویم.
▫️ عمویم- حاج عبد الحسین- به هر کیفیّتی بود خود را به سلیمانیّه رسانید؛ امّا در آنجا نه قایق و نه قایقرانی دیده بود. همانجا ناامید ماند و حتّی قادر بر مراجعت نبود که خود را به ما برساند و از کیفیّت ماجرا خبر دهد.
☠ بههرحال بالهای مرگ بالای سر ما پهن شده و چنگال خود را به ما نشان میداد.
✨ در این اثناء به حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه متوسّل شدم. ناگاه دیدم قایقی در آب و نزدیک ما ظاهر شد سیّدی میان آن بود به گمانم رسید که از اهالی کربلا باشد. ایشان با صدای بلند و به فارسی صدا زد:
🔸 این حاج شیخ خودمان است.
▫️ بعد هم با ما تعارف نمود و دستور فرمود که من و عیالات وارد قایق شویم.
دستور آن سیّد جلیل را اطاعت نموده و هرطور بود خود را با اثاثیه و عیال و اطفال به او رساندم. ایشان هم حرکت کردند تا اینکه ما را به سلیمانیّه رسانیدند و گذشت بر زوّار آنچه که گذشت؛
🔘 یعنی حدود پانصد نفر از آنها به سبب آن تگرگها از دار دنیا رفتند.
💡 من هم متوجّه توسّل و استغاثه خود نشدم مگر بعد از مدّت مدیدی که از این قضیّه گذشته بود و دانستم که آن سیّد همان بزرگوار ارواح العالمین له الفداه است.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۱۴۴
🏷 #امام_زمان (عج) #مبعث
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/tahavaliasr
@tahavaliasr