eitaa logo
طاها
3.9هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
54.1هزار ویدیو
728 فایل
ارتباط با ادمین کانال طاها @Ya_hossein_88 @Zaherahe70
مشاهده در ایتا
دانلود
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ۵۰ تا جراح پلاستیک که به صورت رایگان ... 👌ایران، پُر از انسانه 🤍 ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ توضیحی نمیدم فقط میگم ببین 📆 ۱۴۰۲ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
(که طبق نقل، واقعی است). در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه، بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت، به یکی از محله‌ها می‌رفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت» در میان مردم غیر مسلمان پخش می‌کردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند. در یکی از روزهای جمعه، هوا خیلی سرد و بارانی بود، پسر لباس‌های گرمی پوشید تا سرما را احساس نکند و گفت: پدرجان من آماده‌ام. پدر پرسید: آماده برای چه چیزی؟ پسر گفت: برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه‌های گذشته، نوشته‌ها را پخش کنیم. پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست، امروز ممکن نیست. پسر با اصرار از او خواست که بروند و گفت: مردم در بیرون به طرف آتش می‌شتابند. پدر گفت: من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم‌. پسر گفت: پس اجازه دهید من بروم‌ و کارتها را پخش کنم. بعد از کمی، بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد. و پسر با اینکه فقط ده سالش بود، در آن خیابان‌ها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود. او درِ همه خانه‌ها را میزد و کارت را به مردم می‌داد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران، فقط یک کارت باقی مانده بود و می‌گشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد، ولی کسی را نیافت. نگاهش به خانه روبرو افتاد و رفت که کارت را به اهل آن خانواده بدهد. زنگ آن خانه را به صدا در آورد، ولی جواب نشنید. دوباره زنگ را به صدا در آورد و چند بار دیگر هم‌ تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت: پسرم چه می‌خواهی در این باران؟ کاری هست که برایت انجام دهم؟ پسر با چشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت: ببخشید باعث اذیت شما شدم، فقط می‌خواستم بگویم که خدا شما را واقعا دوست دارد و به شما توجه عنایت کرده و من آمده‌ام آخرین کارت که مانده را به شما بدهم. کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت، خداوند است و غرض از خلق انسان و همه چیز این است که رضای او بدست آید. سپس کارت را به او داد و رفت. بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه، پیر زن ایستاد و گفت: هیچ کدام از شماها مرا نمی‌شناسید و من هرگز قبلا به اینجا نیامده ام و تا جمعه گذشته، مسلمان هم نبوده‌ام و فکرش راهم نمی‌کردم که مسلمان شوم. ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مرا ترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعه گذشته در حالی‌که باران می‌بارید و هوا خیلی سرد بود، می‌خواستم خودم را بکشم، چون هیچ امید و آرزویی در دنیا نداشتم. برای همین یک چهار پایه آوردم و طناب را از سقف آویزان کردم و آن را در گردن انداختم، سپس آن‌ را در گردنم محکم کردم. تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور‌ می‌کردم‌ و با خود کلنجار می‌رفتم که دیگر بپرم و خود را خلاص‌کنم که ناگهان زنگ به صدا در آمد. من هم که منتظر کسی نبودم، کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند، ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد. این‌بار با شدت در را کوبید و زنگ راهم میزد. بار دیگر گفتم که کیست؟! به ناچار طناب را از گردنم‌ باز کردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد. وقتی در را باز کردم، چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه می‌کند. چهره‌ای که تا بحال آنرا ندیده بودم! و حتی توصیفش برایم مشکل است. کلمات قشنگی که بر زبانش آورد، قلبم را که مرده بود، بار دیگر به زندگی برگرداند و با صدایی قشنگ گفت: خانم؛ آمده‌ام که به شما بگویم که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده و سپس کارتی را بدستم داد. کارتی که روی آن نوشته بود، راهی به سوی بهشت! پس در رابستم و چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم، سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم؛ چون‌ من دیگر به آنها نیاز نداشتم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کردم. اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود. بنابراین آمدم اینجا تا بگویم: الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب، سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت. چشمان نماز گذاران‌ پر از اشک شد و همه باهم تکبیر گفتند.م: الله اکبر، الله اکبر. . امام که پدر آن پسر بود، از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود، با گریه‌ای که نمی‌توانست جلوی آنرا بگیرد، در آغوش می‌فشرد. نمی‌توان به چنین پسری افتخار نکرد. ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
💢 همه چیز به دست توست ☘️ «... وَ بِيَدِكَ لاَ بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي... ». ☘️ و هر زيادت و نقصان و سود و زيان بر من وارد آمد همه به دست توست نه غير تو. 📜 فرازی از مناجات شعبانیه. 📎 ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
1_3920083239.mp3
3M
اگر کسی در خوش اخلاق باشه .....‌‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
❣اثرات عجیب دعا و نفرین! وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند.👌 اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما می‌بارد و سپس در ضمیرتان رسوب می‌کند.😔 🌹همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد🌹 برای همدیگر دعای خیر و برکت کنیم... ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌هم دنیا هم آخرت نمی‌شود/ یک دل و چند محبت! 🔰مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنرانی استاد عالی ✍ موضوع: هر چی خدا بخاد... ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
22.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 داستان عجیب گله از امام زمان (عج الله) 🎙 حجت الاسلام استاد عالی 📎 📎 📎 ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 شما خودتان را هدایت کنید نور شما جامعه را هدایت می‌کند! 📽 بصیر فرزند مرحوم فرج الله ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بشارت بیست و چهارم: بشارت حاج میرزا محمّد اسماعیل دولابی: ❇️ گرد و غبار آشوب‌ها و ناآرامی‌های جهان در روزگار ما، خبر از نزدیک شدن «فارس الحجاز» یعنی امام زمان (عج) می‌دهد. ☑️ عارف دلسوخته حاج میرزا محمّد اسماعیل دولابی: 🌟 « تلاطمات و ناآرامی‌‌هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است، حاوی بشارت بزرگی است. 🗺 جهان از درد زایمان، به خود می‌پیچد و به زودی، فرزندی را بیرون خواهد داد. 🌥 آشوب‌ها و نابسامانی‌‌هایی که در روزگار ما در سراسر جهان پدیدار شده است، نزدیک شدن هوای لطیف و آسمان صاف و آفتابی عصر ظهور را بشارت می‌دهد. 💨 سواری که از دور می‌آید، پیش از آنکه خودش برسد و دیده شود، گرد و غبار زیر پای اسبش دیده می‌شود. ✨ گرد و غبار آشوب‌ها و ناآرامی‌های جهان در روزگار ما، خبر از نزدیک شدن «فارس الحجاز» یعنی امام زمان (عج) می‌دهد. 💡 بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هرچه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگ‌تر است. در آخر الزّمان، شلوغی خیلی زیاد است به نحوی که: گروهی گروه دیگر را تکفیر می‌کنند و جمعی جمع دیگر را لعنت می‌کنند.» 🤲 ان شاء اللّه خداوند آن روز را زودتر بیاورد که بسیار زیبا است. » ⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه ی ۳۵۵ 🏷 (عج) ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr