eitaa logo
در جستجوی تحول
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
916 ویدیو
168 فایل
🔰دکتر محمد روضه سرا ✔محقق و مولف کتاب ✔پژوهشگر تعلیم و تربیت ✔مدرس کشوری سرفصل های تشکیلاتی ✔ پژوهشگر مرکز تربیت اسلامی ✔استاد مدعو دانشگاه فرهنگیان ✔مدیر مرکز شتاب دهنده ایده های تحولی تعلیم و تربیتی ارتباط با من: @motehavel
مشاهده در ایتا
دانلود
در جستجوی تحول
سلام جهت انجام سیر مطالعاتی قواعد یک ازدواج موفق از الان این کتب را تهیه کنید. مطلع مهر،امیر حسین
نذر فرهنگی کنید و هر کدام حداقل ده نفر را متصل به سیر مطالعاتی ازدواج بکنید. نمی شود،نمی توانیم را هم از دائره المعارف تان حذف کنید.
کانال مرکز فرهنگی وارثین 👇👇👇
بالاخره با وجود مشغله ی این روزا نتونستم هرم درونم از خوندن این کتابو روی سینه خطیر مجازی نیارم کمی پیرامون کتاب روزهای بی آینه شهید لشکری رو از مصاحبه ی چند سال پیشی که ازشون چاپ شده بود بیشتر شناختم اونجا چیزایی گفته بودن از جمله ساخت باطری و رادیو در زندون با آب میوه و جند وسیله ی دیگه و یا وضعیت ویژشون توی زندونای عراق همون وقع جذبشون شدم... تا اینکه کتاب روزهای بی آینه چاپ شد منم گفتم چرا این عکس انتخاب شده برای روی جلد ولی... کتاب واقعا ماهرانه نوشته شده اصلا بذارید اینطوری بگم از همون اول کتاب توی مقدمه آدم قاطی می کنه... ظاهر قضیه اینه 18سال این خانم منتظر بوده و وقتی همسرشون میاد به هم می رسن... ولی صحبت یه عمره شوخی که نیست یه دختر17ساله و بعد تبدیل شده به یه خانم 35ساله به زبون سادس ولی نویسنده با هنرمندی از خاطرات این همسر صبور چیزی در اورده که واقعا دل ادمو تکون میده... جای جای این کتاب بغض کردم ولی جذابیت نثر کتاب و واقعی بودنش نمی گذاشت بغضم بترکه. فکر می کنم اسم این کتاب خیلی زیباست ولی اگه می خواستیم عنوان دومی واسش بذاریم حتما عنوان "عشق" را می ذاشتیم... به پا می خیزم به احترام همسر شهید لشکری و افتخار می کنم که در هوای کشوری تنفس می کنم که چنین انسان های شریفی در خود دارد . اگر روزی ایشان را ببینم حتما تمام مدت به احترام ایشان خواهم ایستاد. و تقدیر جانانه او دست مریزاد به نویسنده این کتاب و این کتب که اجرشان واقعا زایدالوصف است قطعا ان شاءالله. *یه کتابفروش 💠قابل تهیه از مرکز کتاب وارثین با قابلیت ارسال به تمام نقاط کشور با ارسال پیام به: @BookMan (👈 کلیک کنید) ⬅️به کانال متفاوت معرفی و تهیه کتاب وارثین در پیامرسان های ایتا ،سروش و بله بپیوندید: @varesinbook
آیدی جهت سفارش کتاب👌
📌به علی(علیه السلام) بگویید : قتل عام‌ مسلمانان در و تعرض به نوامیس مسلمین تکانمان نداد!! چه برسد به دق کردن از کندن خلخال از پای پیرزن یهودی.. یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْم مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ...! http://eitaa.com/tahavole
یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْم مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ...! http://eitaa.com/tahavole
یادی از عارف و دانشمند شهید ‌‌تقدیر حقیقی جهان در كف مردانی است كه پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش كهفی ساخته‌اند و در آن پناه گرفته‌اند، كهفی كه آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب كهف، خود را از تعلقات رهانده‌اند و اینچنین، ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها كرده است. (شهیدآوینی) یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْم مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ...! http://eitaa.com/tahavole
🔹 تو مصاحبه ای که دفتر آقا با حاج قاسم داشت... حاج قاسم میگفت، تو ماجرای جنگ ۳۳ روزه من اومدم تهران و آقا به من فرمودن بهشون بگو دعای جوشن صغیر رو بخونن، این دعا به شدت بین لبنانی ها رواج پیدا کرد، شبکه المنار هم این دعا رو با یه صوت حزین پخش میکرد. کار به جایی رسد که حتی مسیحی ها هم این دعا رو میخوندن!! 🔺 حالا آقا دعای هفتم صحیفه سجادیه رو توصیه فرمودن... علاوه بر اینکه خودمون از این دعا استفاده میکنیم، تو نشر این دعا هم کوشا باشیم... 👋 از همگی التماس دعا داریم... http://eitaa.com/tahavole
💠شهیدی که قرض تفحص کننده ی خود را داد.. بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ دعوت می کنیم با خواندن این متن مهمان ویژه ی یک شهید شوید... آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران. علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله) راهی مناطق عملیاتی جنوب شد. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد. یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه... تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود. با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد. بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او... استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد. قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند... با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت... "این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست. دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده. لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟ وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست... جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بودکسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات... کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟ نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت... پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد. پی نوشت۲. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد. http://eitaa.com/tahavole
وصیت اول و آخر امروز(اواسط اسفندماه ۹۸) من قدم به ۳۶ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست؛ اما مهم است که دوستان من بدانند که این جوان۳۶ ساله، به تعداد کتاب‌هایی که نخوانده است غمگین است؛ به شمار دست‌هایی که نگرفته است، پشیمان است و به عدد مهربانی‌هایی که نکرده است، خاطری آزرده دارد. فریبکاری روزگار تیزرو، او را خام کرد و آینده را چنان فراخ و بلند نمایاند که همه‌چیز را به آن حوالت داد. در خانۀ او کتاب‌هایی است که سال‌ها چشم به دست او دوخته بودند که از قفس کتابخانه بیرون آیند و از روی میز مطالعه بر چشم او بتابند؛ اما او همیشه به آنها وعدۀ فردا داد؛ فردایی که هیچ حُسن و امتیازی بر امروز و دیروز نداشت. اگر امروز از این جوان ۳۶ ساله بپرسند که تنها وصیت تو به جوانان و میان‌سالان و حتی پیران و بیماران چیست، می‌گوید بخوانید و بخوانید و بخوانید. درد ما ندانستن نیست؛ درد ما خودداناپنداری و بی‌اشتهایی به دانستن و خواندن است. کتاب‌، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در پیش چشم ماست و ما آن را نمی‌بینیم. http://eitaa.com/tahavole
میلاد امام جواد الائمه ع مبارک باد خدایا ما را در حرز او قرار بده http://eitaa.com/tahavole