2⃣ فعالیت های فرهنگی غلات :
فرصت طلبانی که احادیث امامان ع را غلو امیز نشر می دادند ،
امامان را به الوهیت ، و.....نسبت می دادند.
3⃣ عقاید انحرافی مرجئه
🔹مرجئه
گروهی بودند که گناه مسلمانان را محکوم نمی کردند می گفتند حکم گناه مربوط به قیامت است
واجیات عملی اسلام را تحقیر می کردند،
و با امویان همسو بودند، امام باقر ع گروه مرجئه را کافر میدانستند.
1⃣5⃣
4⃣ عقاید خوارج
خوارج گروهی مقدس مآب و نادان بودند، که بعد از شهادت علی ع فتنه های زیادی بر پا کردند
امام باقر ع خوارج را رسوا می کردند.
5⃣ گروه کیسانیه
این گروه از پیروان محمدبن حنفیه وپسرش هاشم بودند.
ابوعمره کیسان فرمانده محافظان مختار بود
پیروان کیسانیه مردم را به مقابله با امام باقر ع دعوت می کردند.
امام با همه منحرفان مقابله و شیعیان را هدایت می کرد.
1⃣6⃣
🅾شاگردان امام باقر ع
امام باقر ع شاگردان زیادی که اسامی ۴۶۷ نفر انان در تاریخ ذکر شده
از معروف های انها
زرارة بن اعین ،ابا بصیر مرادی ،بریدبن معاویه عجلی و محمدبن ثقفی بودند که امام صادق ع در مورد آنان فرموده اند :
والسابقون السابقون اولئک المقربون سوره واقعه ،۱۰ و ۱۱
1⃣7⃣
🅾 آثار علمی امام باقر ع
1⃣ روایات
امام باقر علیه السلام روایاتی را که از اهل بیت علیهم السلام روایت شده بود می پذیرفت .
در کتب اهل سنت همچون احمدبن حنبل و مالک بن انس ،....
در کتب اربعه شیعه روایات زیادی از ان حضرت نقل شده است
2⃣کتاب تفسیر
کتاب را ابوالجارود زیادبن منذر از یاران کوفی ان حضرت نقل کرده است.
1⃣8⃣
امام باقر مظلوم علیه السلام در ۷ ذی الحجه یعنی امروز در سن ۵۷ سالگی به دستور هشام بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسید 🖤
ودر قبرستان بقیع مظلومانه کنار پدر و جد اطهرش امام حسن ع به خاک سپرده شد ،و پسرش امام صادق هم در بقیع دفن گردید
از غربت امام باقر علیه السلام همین بس که مرقد شریفش گنبد و بارگاه و زائر ندارد .....
خدایا با نابودی ال سعود و وهابیت ملعون ،مرقد امامان مظلوم بقیع را برای زائران ازاد کن 🤲
خدایا به شیعیان قدرت عطا فرما مرقد ائمه بقیع همچون ،سایر امامان گنبد و بارگاه و زیارتگاه بسازند. 🤲🍃
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1⃣9⃣
منابع کتاب امامت دکتر منتظر
استفاده از نظرات دکتر دوانی
تنظیم و دسته بندی از خودم
سید حسین
🔵 حکایت
داستان واقعی....
* نقل از آقای قرائتی:*
*بزرگواری تعریف میکرد. پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،*
*در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست.*
*(در بزم غم حسین مرا یاد کنید)*
*بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟*
*روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!*
*وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :*
*در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.*
*ازقضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،*
*من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :*
*حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که درخانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.*
*من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم !!*
*بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.*
*گذشت و گذشت تا اینکه بعد ازمدتها شنیدم حاج عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته*
*آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم*
*وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیرگریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شدازاو پرسیدم توچرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :*
*آنروز بعد ازخرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود. حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال مافرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،*
*من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است*
*حوالهء آقا امام حسین علیه السلام است ،*
*لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!*
*تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید.*
*و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!*
*وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم.*
*همانگونه که درعزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،*
*همانگونه که درعزاء بر سینه میزده مرهمی هم بر سینه دردمندان نیز بوده ،*
*و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده*
*و او یک حسینی، حسینی راستین بوده است .....*
*اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره*
از کانال محرمانه ای ها
🅾داستانی بسیار جالب حتما بخوانید