تحلیل سیاسی و جنگ نرم
نقاره های عالم یک صدا گریه میکنند
کاسه های اجابت پر و خالی میشوند از صحن سقاخانه تا ایوان طلا
پنجره فولاد مملو از گره های کور میشوند و باز؛ باز میشوند
خادمان عالم جارو به دست غبارها را توتیای چشمها میکنند
اما این غم غربت تو تمامی ندارد
تو را غریب الغربا نامیده اند
من برای همین یک نام تو کافیست که جان دهم
دور ضریح هر دم پر میشود و خالی دل من است
امان
از بی پناهی
از بی چیزی
از دستهای خالی
مجاور تو بودن یعنی دلم ضریح تو باشد و هرگز از عشقت خالی نشود
من غباری میشوم در مسیر گامهایی که پابوسی تو را به جان خریده اند
من پابوسی پابوسان تو را در این آخر صفر و در این واپسین لحظه های سفر به جان میخرم
مرا خاکسار آستانت بنویس
در این پایان حزن ها
مرا کُشته مُرده خودت بنویس
مرا بپذیر
با دلی شکسته و دستانی خالی آمده ام به پناه تو....
#امام_رضا_❤️