تحلیل راهبردی
🗞تداوم دروغ پردازی های روزنامه جمهوری اسلامی با چه هدفی صورت می گیرد؟ آیا روزنامه ای در این سطح ، از
🔺روان مردم را پریشانتر نکنید!
تصویر بالا پس از دست به دست شدن در شبکههای اجتماعی ایرانی تحت عنوان برده فروشی و به حراج گذاشتن این دختر بچه در افغانستان به رسانهها راه یافته و امروز هم در صفحه نخست یک روزنامه معروف منتشر شد. یقینا هر کسی آن را دیده به شدت آزرده وافسرده خاطر شده؛ اما واقعیت این که تصویر مربوط به 17 می 2011 است که درآن تاریخ رسانههای جهانی چون رویترز منتشر کردهاند. این دختربچه در تالقان خانواده خود را در حمله ناتو از دست داده، تنها مانده و گریه میکند و مردم معترض هم دور او جمع شدهاند. حال واقعا به این وضعیت رسانههای ایرانی باید گریست؛ بدون کوچکترین تحقیقی هر چه به دستشان برسد منتشر میکنند. مخالفت با طالبانِ متحجر دلیل نمیشود که در این سطح، روح و روان مردم را آزار داد و به بازیچه گرفت. چنین شایعاتی نه تخطئه طالبان، بلکه اهانت به ملت افغانستان است ودیشب که با یک روزنامهنگار هراتی صحبت میکردم، واقعا شاکی بود. چند روز قبل هم اکثر رسانهها در اقدامی ناشیانه در جریان اتفاقاتی که برای شبکههای اجتماعی افتاد، خبری را به رویترز نسبت دادند.
https://cutt.us/HXkLh
#صابر_گل_عنبری
@sgolanbari
@tahlilrahbordi
🔺علیه یک روایت!
✅اعتراضات در بزرگترین دانشگاههای آمریکا به شکل بیسابقهای علیه نسلکشی در غزه بالا گرفته و به اعمال خشونت و دستگیری حدود 550 دانشجو و بعضا اساتید معترض کشیده شده است. این تحرکات یادآور اعتراضات گسترده دانشجویان در سال 1968 نسبت به جنگ ویتنام است.
✅اما این اعتراضات جلوهای از پدیدار شدن دوگانگی عمیق در قبال اسرائیل در کشوری است که هم مهمترین حامی اسرائیل است و نیز شاهد گستردهترین اعتراضات دانشجویی در جهان علیه آن است.
✅این اتفاقات برونداد تحولی است که در این 7 ماه در افکار عمومی غرب علیه روایت اسرائیل و صهیونیسم درباره ماجرای فلسطین رخ داده است؛ روایتی که بیش از هفت دهه برای مقبولیت آن تلاش و مورد پذیرش نیز واقع شد؛ اما امروز مخالفت با آن و حمایت از طرف فلسطینی به یک هنجار و ارزش تبدیل شده است. حمله به رفح در این شرایط تسریع بخش این شیفت پارادایمی است.
✅اتهام قدیمی یهودستیزی علیه معترضان عَلم میشود؛ ولی برنی سندرز سناتور یهودی آمریکایی در واکنش به این ادعای نتانیاهو میگوید که اعتراض به کشتار 34 هزار فلسطینی در شش ماه یهودی ستیزی نیست.
#صابر_گل_عنبری
@tahlilrahbordo
ترامپیسم ترامپ را برگرداند!
ترامپ به قدرت بازگشت. برد او و باخت هریس در سپهر داخلی آمریکا حاوی دلالتهای فراحزبی مهمی در جامعه آمریکاست؛ هم برونداد فربهتر شدن ترامپیسم و راست هویتطلب و نیز لاغرتر شدن لیبرالیسم که از نوعی قبیلهگرایی درونی و بحران گفتمانی رنج میبرد. .....
غیر از متغیرهای کلان آمریکا، چهار عامل پیشران سیاست خاورمیانهای ترامپ است؛ نخست ماهیت شخصیت منحصر به فرد او، دوم نزدیکانش چون جی دی ونس معاون تندرویش با دیدگاه آخر الزمانی، سوم بدنه اجتماعی اوانجلیستی (مسیحیان طرفدار اسرائیل)، چهارم قرابت خاصش با برخی طرفهای منطقهای مانند بنسلمان و نتانیاهو که فورا به عنوان اولین مقام خارجی به ترامپ تبریک گفت و آن را آغاز دوره جدیدی دانست.
چهار مولفه بالا، چشمانداز تیره و تاری برای سیاست او در قبال ایران ترسیم میکند، اما ارائه تصویری آخر الزمانی نیز از سیاست خاورمیانهای او هم شاید چندان واقعبینانه نباشد.
در این میان اگر بایدن همچنان در دو ماه و نیم آینده اقدامی جدی برای پایان جنگ غزه و به ویژه لبنان نکند، چه بسا ترامپ بر خلاف انتظارات بخواهد چنین کاری انجام دهد و وعده خود به برخی فعالان مسلمان در آمریکا را عملی کند.
اقتصاد اولویت نخست ترامپ است و این میتواند تا حدودی کنترل کننده سیاست خارجی او به ویژه در خاورمیانه و عدم همراهی کامل با نتانیاهو باشد.
در کنار آن هم حال که تابوی ارتباط و مذاکره با آمریکا سالهاست شکسته شده و ایران هم تاکید میکند تفاوتی میان روسای جمهور آمریکا نیست، چه بسا کاربست نوعی روانشناسی شناختی، زدن پلی ارتباطی و شروع مذاکره با ترامپ (همانند مذاکره با بایدن) به مدیریت شرایط کمک کند.
همچنین «آشتی» ایران و عربستان دستکم در ظاهر از شدت لابیگری قبلی ریاض علیه تهران کاست و تحکیم روابط نیز میتواند کمک بیشتری به مدیریت شرایط پس از بازگشت ترامپ کند.
اما بیتوجهی و بیمحلی صرف، هم موجب تحریک بیشتر شخصیت خودشیفته ترامپ میشود و هم راه را برای تاثیرگذاری نزدیکان و طرفهای منطقهای هموارتر میکند که از او ترامپی خطرناکتر از ۴ سال قبل بسازند.
#صابر_گل_عنبری
@tahlilrahbordi
🔺ترامپ، کابینه جنگ و «رعب حداکثری»!
با معرفی افرادی به عنوان مشاور امنیت ملی، وزیر دفاع، رییس سیا، فرستاده ویژه در امور خاورمیانه تقریبا تیم کاری ترامپ در حوزه سیاست خارجی مشخص شده است.
واقعیت این است که تیم انتخابی ترامپ هر چند سنجه مهمی برای شناخت رویکرد احتمالی او در دور دوم در قبال ایران و خاورمیانه است، اما همین افراد انتخابی در تیم با وجود اشتراک نظر خود به ویژه علیه ایران در جزئیات تفاوتهای قابل تاملی نیز با هم دارند؛ به عنوان مثال، مایکل والتز مشاور جدید امنیت ملی بر خلاف برخی دیگر از اعضای تیم و مشاوران ترامپ معتقد است که آمریکا نباید خود را درگیر خاورمیانه کند و باید سریع به جنگ غزه و اوکراین پایان دهد و بر تقابل با چین در اقیانوس آرام متمرکز شود.
در کل تیم جدید ترامپ بیشتر به کابینه جنگ شباهت دارد. اما پرسش اینجاست که آیا ترامپ چه با ایران چه با چین به دنبال جنگ است؟ پاسخ نگارنده منفی است. ترامپ بیشتر از روسای جمهوری پیشین آمریکا به هزینه اقتصادی جنگ میاندیشد و جنگ را در ترازوی تجارت و اقتصاد سبک و سنگین میکند. علت اصلی توافق با طالبان برای خروج از افغانستان نیز همین بود و تلاش برای پایان دادن به جنگ اوکراین و رسیدن به توافق با کره شمالی نیز از این منظر است.
از این رو، یکی از دلایل وعده پایان جنگ غزه و لبنان نیز احتمالا تلاش برای خاموش کردن آتشی است که ممکن است به جنگ گسترده در خاورمیانه منجر شود و آمریکا را درگیر خود کند.
ترامپ تا لب مرز جنگ پیش میرود و فشار میآورد، اما بعید است که جنگی را شروع کند. جدا از هزینههای جنگ برای اقتصاد آمریکا، سیاست اقتصادی خود ترامپ و نگرش انزواطلبانهاش با تعریف خاصش از دکترین «نخست آمریکا»، اما هزینههای سنگین جنگ برای منافع شخصی و سرمایهگذاریهای کلان خود او و میلیاردرهای معروفی چون ایلان ماسک که او را احاطه کرده و وارد کابینهاش هم شده و میشوند، در بازارهای مالی جهان نیز مانع دیگری است.
پس هدف ترامپ از انتخاب "چند جنگطلب" در تیم جدید خود چیست؟ به نظر نگارنده این انتخابها بسیار هوشمندانه، هدفمند و به احتمال زیاد برای ارایه تصویری «دیوانهتر و خشنتر» است.
در واقع، ترامپ از هم اکنون و قبل از تحلیف با چنین انتخابهایی به دنبال خلق فضای «رعب حداکثری» علیه ایران و چین برای تاثیر بر محاسبات آنهاست با این پیام که نسخه دوم ترامپ دیوانهتر از نسخه اول خواهد بود.
او تقریبا در دور اول ریاست جمهوریاش نیز با انتخاب افرادی چون مایک پومپئو و جان بولتون همین رویکرد را در سطح دیگری در پیش گرفته بود؛ تا جایی که برخی ناظران آن را پیشدرآمدی برای شروع جنگ در خاورمیانه دانستند؛ اما رویه ترامپ در دور نخست برخلاف آن بود و همین چهرههای جنگ طلب نیز در نهایت ناچار شدند برنامه کاری خود ترامپ را در قالبی غیر نظامی پیش ببرند.
به نظر میرسد که رویکرد ترامپ در سیاست خاورمیانهای آمریکا در قبال ایران همان «فشار حداکثری» تا لب مرز جنگ به ویژه در مرحله نخست ریاست جمهوریاش باشد. اما برای جلوگیری از گسترش جنگ در منطقه و همچنین بسترسازی برای عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان احتمالا ابتدا تلاش کند که دو جنگ غزه و لبنان تمام شود.
همچنین احتمالا همان راهبرد «فشار حداکثری» علیه ایران فصول جدیدی در مرحله نخست دور دوم ترامپ به ویژه در قبال برنامه هستهای ایران داشته باشد که در یادداشت دیگری به آن و همچنین احتمال شروع مذاکرات با او خواهم پرداخت.
#صابر_گل_عنبری
@tahlilrahbordi
🔺اما و اگر آتشبس لبنان!
.
...در صورت موافقت نهایی نتانیاهو با توافق آتشبس، باید دید علت چیست؟
انعقاد این توافق قبل از تحلیف ترامپ به احتمال زیاد معطوف به موافقت او است.
جدا از عوامل خارجی چون تمایل ترامپ و فشار جدی دولت بایدن، اما عوامل داخلی اسرائیل نیز نقش پررنگی داشته است. اخیرا گزارشهای متعددی در رسانههای اسرائیلی مبنی بر کمبود نیرو و تحملناپذیر شدن وضعیت برای اسرائیل در سایه فلج شدن شمال تا نزدیکی مرکز آن به علت تشدید حملات موشکی و آواره شدن دهها هزار اسرائیلی دیگر منتشر شد؛ به نحوی که بنا بر نظرسنجی معتبر جمعه گذشته معاریو، حامیان تداوم جنگ لبنان از 70 درصد به 43 درصد کاهش یافته است.
واقعیت هم این است که هر چه بیشتر از جنگ لبنان گذشت، دستاوردها و پیروزیهای تاکتیکی اسرائیل با ترورها و ضربات سنگین روزهای نخست به حزبالله کمرنگتر شد و این بیم وجود داشت که با ادامه جنگ پس از بازیابی حزبالله توان فرماندهی و نظامی خود، وضعیت دیگری شکل گیرد که آن دستاوردها کلا به محاق رود و پایان جنگ جز با پذیرش شرط توقف جنگ غزه میسر نباشد و دیگر توافق کنونی منتفی شود.
در کنار عوامل بالا نیز برخی ناظران در منطقه معتقدند که توقف موقت جنگ لبنان ممکن است پیشدرآمدی برای حملات شدید در سوریه و عراق و یا اقدامی علیه ایران باشد.
اما در مقابل نیز فعلا به نظر میرسد که حزبالله به دلایل متعددی از جمله بحران داخلی لبنان، بیم از تخریب گستردهتر و شکلگیری وضعیتی شبیه غزه در آتشبس موقت از مهمترین شرط خود یعنی توقف جنگ در غزه دست کشیده است.
پس از اعلام توافق احتمالی، جنگ روایتها شروع خواهد شد؛ از یک طرف، دولت نتانیاهو توافق سیاسی را مکمل جنگ برای تحقق اهداف آن و همچنین جداسازی جبهه لبنان از غزه را پیروزی خود و شکست حزبالله معرفی خواهد کرد و بر دستاوردهایی نیز چون ترور رهبران و فرماندهان آن متمرکز خواهد شد.
از دیگر سو نیز حزبالله از شکست جنگ اسراییل در تحقق اهدافش و مجبور شدن آن به توافق برای بازگشت آوارگان خواهد گفت. البته بازگشت آوارگان اسرائیلی به شهرکهایشان تقریبا کف اهداف نتانیاهو بود و فراتر از آن از تغییر خاورمیانه از لبنان سخن میگفت.
اما اعلام توافق آتشبس منهای غزه، تبعات خاص خود را برای حزبالله در سایه پافشاری قبلی بر شرط توقف جنگ غزه به دنبال دارد. فارغ از بهرهبرداری نتانیاهو از آن، اما این مساله مستمسک مخالفان حزبالله در لبنان و منطقه نیز قرار گرفته و بر تصویر شکست جنگ در تحقق اهداف از طریق نظامی سایه سنگینی میافکند. از هم اکنون هم برخی در لبنان و منطقه، این پرسش را مطرح میکنند که با پذیرش توافقی منهای غزه، چرا اساسا به نفع آن ورود کرد و این جنگ به راه افتاد؟
البته برخی منابع نزدیک به حزب میگویند که قرار نبود دفاع از غزه به جنگی علیه خود لبنان منجر شود و حزبالله به عنوان جبهه پشتیبان ورود کرد؛ اما وقتی جنگ علیه خود لبنان به راه افتاد، توقف آن اولویت پیدا کرد. همچنین پذیرش آتشبس را صرفا تاکتیکی برای تجدید قوا میدانند و معتقد هستند که دوام نخواهد آورد.
ناگفته نماند که خمیرمایه توافق، اجرای قطعنامه 1701 است؛ اما بعید است که این بار در اجرای آن به مدل 2006 که صرفا بند مربوط به توقف جنگ اجرایی شد، بسنده شود و به احتمال زیاد کمیته نظارت به ریاست آمریکا تلاش کند که بندهای دیگر قطعنامه از جمله خروج حزبالله از جنوب لیتانی یکجانبه اجرا شود. در این زمینه هم بعید نیست که تلاش شود ارتش لبنان در مقابل حزبالله قرار گیرد.
اما در عین حال، این آتشبس فعلا به معنای پایان جنگ نیست و غالب ناظران در منطقه چندان به دوام آن و توافق نهایی در طول آتشبس موقت خوشبین نبوده و معتقد هستند که احتمال شکست آن بیشتر است.
#صابر_گل_عنبری
@tahlilrahbordi
تحلیل راهبردی
به نظر می رسد که جولانی با این تغییرات سریع به سمت سکولاریسم ترکی غش خواهد کرد... سوال مهم این ا
🔺مخالفان سوریه و پوشش اخوانی!
واقعیت این است که تا قبل از سقوط اسد تفکیک خاصی میان گروههای گوناگون مخالف نمی بود و از همه آنها در قالب «تروریستی، تکفیری و داعشی» یاد میشد که تا حدود زیادی کارکردی تبلیغاتی در سایه جنگ مستمر میان دو طرف داشت.
همچنین قرار گرفتن تحریرالشام در لیست سیاه سازمان ملل و غرب و برآمدنش از دل القاعده در تصویرسازی قبلی از آن در جهان موثر بود.
اما غرب و منطقه بر خلاف ایران قائل به دستهبندی میان مخالفان اسد بودند که از طیفهای متنوعی تشکیل میشوند.
تحریر الشام به عنوان عمدهترین گروه معارض در طول ۱۰ سال گذشته مستمرا در حال پوستاندازی بوده است که میتوان دو مرحله را برای آن تعریف کرد: مرحله نخست با جدا شدن از القاعده، تغییر نام از جبهه النصره و اقدام به جنگ با داعش در سوریه همراه بود. در این مرحله به تدریج در حال گذار از مفهوم امتگرایی به سمت سوریگرایی بود.
مرحله دوم با حکمرانی در ادلب از 2017
و الزامات آن، نزدیک شدن به ترکیه و تعمیق بازنگری فکری شروع شد.
البته «پوستاندازی مستمر» این گروه را میتوان محصول تحول تدریجی در اندیشه رهبری آن به ویژه احمد الشرع (جولانی) به عنوان فرمانده کل آن پنداشت؛ به نحوی که گروه از سلفیت جهادی با معنای مرسوم آن رفته رفته فاصله گرفته و به خاستگاه اخوانی اسلامگرایی معاصر در سوریه در معنای کلی آن نه تشکیلاتی بازگشت که با سقوط نظام این شیفت نمایانتر شد.
این تحول را میتوان به نوعی خلع لباس سلفیت جهادی بنیادگرا و پوشیدن عبای تفکر اخوانی (با شمول دو گرایش سلفی و اصلاحی) در چارچوب جغرافیای فرهنگی سوریه نامید.
اما به نظر میرسد که جدا از نقش ترکیه و غلبه تدریجی تفکر اخوانی (البته منظور انضمام تشکیلاتی نیست)، خود الشرع در چند سال اخیر مدلها و تجربههای موفق و شکست خورده اسلام سیاسی از مشرق و مغرب عربی از حماس در غزه، اخوان مصر و تونس تا افغانستان، ایران وترکیه را مورد مطالعه قرار داده است.
البته نمیتوان اسلامگرایان حاکم بر سوریه جدید را «طالبان دوم» نامید. هر چند از تجربه آن به ویژه در ارتباط با ناکامی طالبان در کسب مشروعیت منطقهای و بینالمللی استفاده میکنند و کسب چنین مشروعیتی را در صدر اهتمامات خود قرار دادهاند، اما اساسا جغرافیای فرهنگی و اجتماعی سوریه و افغانستان قابل مقایسه نیست.
میتوان گفت که امروز حاکمان اسلامگرای سوریه در سیاست خارجی الگوی عدالت و توسعه ترکیه در اوایل حکمرانی آن را در قالبی سوری در پیش گرفتهاند. اما در سیاست داخلی با وجود ظهور سطحی از تسامح و رواداری چون خودداری از اجباری کردن حکومتی حجاب، هنوز روشن نیست که این رویکرد تاکتیکی برای عبور از بحران و رسیدن به «تمکین» (تثبیت قدرت) است یا رویکری بنیادین و مداوم خواهد بود.
به احتمال زیاد در آینده در صورت عبور موفق از دوره انتقالی کنونی و برقراری امنیت کامل، همان مدل سیاست باز در سیاست خارجی ترکیه و عربستان را ادامه دهند، اما بعید نیست در سیاست داخلی مانند حکمرانی سعودی قبل از بن سلمان
محدودیتهای خاصی را اعمال کنند.
در کل فحوای قانون اساسی جدید، سطح شفافیت و سلامت انتخابات، ماهیت دولت (برآمده از جامعه موزاییکی سوریه باشد یا نه) سنجه بهتری برای داوری خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@tahlilrahbordi