کانون دختران طهورا
🔰 قسمت سوم: "اسحاق و یعقوب؛ ریشههایی که تاریخ را به لرزه انداختند"
🌿 اسحاق ، پسر ابراهیم (ع)، در زمانی به دنیا اومد که ابراهیم و ساره دیگه امیدی به بچهدار شدن نداشتن. خداوند که همیشه برنامههای خاص خودش رو داره، به اونها در پیری بشارت داد که پسری خواهند داشت که پیامبری از صالحان خواهد بود. خداوند در قرآن به این بشارت افتخار کرده و فرموده: "و به ابراهیم بشارت دادیم که اسحاق پیامبری از صالحان خواهد بود." (صافات: ۱۱۲)
در زمانی که اسحاق (ع) به دنیا اومد، کنعان هنوز منطقهای نیمهمتمدن بود، در حالی که در نقاط دیگه دنیا، تمدنهای بزرگی شکل گرفته بودن. در غرب تمدن مصر باستان و در شرق، در منطقه بینالنهرین، تمدنهای بزرگی مثل سومر، بابل و آشور در حال رشد و توسعه بودن. اما خداوند برنامهای خاص برای سرزمین کنعان داشت، چراکه قرار بود نسل پیامبران بزرگ از اینجا آغاز بشه؛ دیگه کار خداست😇
وقتی اسحاق به سن بلوغ رسید، با رِفقه (رِبکا)، زنی از خاندان ابراهیم، ازدواج کرد و خداوند به او دو پسر داد: عیسو و یعقوب (ع). عیسو از همون اول شیفته طبیعت و شکار بود؛ انگار عاشق زندگی تو دل دشت و بیابون بود. ولی یعقوب (ع) اهل فکر و اندیشه بود و همیشه دلبسته به عبادت و خلوت با خداوند. خدا هم نبوت رو به یعقوب سپرد و او رو بهعنوان ادامهدهنده راه ابراهیم و اسحاق انتخاب کرد. البته یهود اینجا رو میگه مادر یعقوب یه حیله ای به خرج داد که نبوت برسه به یعقوب که الکی میگن و قبول نداریم 😒
🔹 یعقوب (ع) برای ازدواج به حران (شهری در شمال بینالنهرین، در نزدیکی ترکیه امروزی) سفر کرد و در اونجا با دو خواهر به نامهای راحیل و لیه ازدواج کرد و دوباره برگشت کنعا.
تو کنعان خداوند به یعقوب دو جین پسر داد اگه الان بود میتونست میلیاردی وام فرزندآوری بگیره😅
➖هر کدوم از بچه های یعقوب بنیانگذار یکی از دوازده قبیله بنیاسرائیل شدن. اما در میان این دوازده پسر، سه نفر بیشتر از بقیه در تاریخ نقش برجستهای داشتن: یوسف، لاوی و یهودا. دیگه داستان یوزارسیف جوان رو هم که بلدین انقدر ای فیلم گذاشته که راه مخفی قصر آمنهوتپ رو هم یاد گرفتیم😄
خلاصه که یوسف بعد از رسیدن به مقام بالا، خانوادهاش رو به مصر آورد و اونها رو در منطقه گوشن ساکن کرد. اما این زندگی راحت برای بنیاسرائیل زیاد طول نکشید؛ چراکه بعد از مرگ یوسف، فرعونهای اصلی مصر دوباره به قدرت رسیدن و بنیاسرائیل رو به بردگی گرفتن. این بردگی سالها ادامه داشت تا اینکه...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 #کانون_دختران_طهورا
وابسته به کانون فرهنگی
مسجد شهدای کربلا
@tahooragirls
🌸چقدر زیباست این حدیث، و زیباتر خواهد بود اگر ما در رفتار ها و برخورد هامون با دوستان و... این رو رعایت کنیم.
تا میتوانیم بایدرفتارهایی رو که ظاهر سوءی دارن و امکانش هست، به نحو احسن و خوب، توجیه و تفسیر کنیم.
🍃امیرالمؤمنین عليه السلام :
🌸رفتار برادرت را به بهترين وجه آن تفسير كن تا زمانى كه كارى از اوسر زند كه راه توجيه را بر تو ببندد ، و هيچ گاه به سخنى كه از دهان برادرت بيرون آيد ، تا وقتى براى آن توجيه خوبى مى يابى ، گمان بد مبَر .
🔺ضَعْ أمرَ أخيكَ على أحسَنِهِ حتّى يَأتِيَكَ مِنهُ ما يَغلِبُكَ، ولا تَظُنَّنَّ بكَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخيكَ سُوءا وأنتَ تَجِدُ لَها في الخَيرِ مَحمِلاً
📙الأمالي للصدوق : 380/483
📙الکافی،ج2،ص362
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 #کانون_دختران_طهورا
وابسته به کانون فرهنگی
مسجد شهدای کربلا
@tahooragirls
کانون دختران طهورا
🔰قسمت چهارم: نبرد با سرنوشت؛ آغاز سفر به سرزمین موعود
داستان از جایی شروع میشه که حضرت یوسف (ع) به یکی از مقامات بلندپایه مصر تبدیل شده بود. اون تونسته بود با تدبیر و سیاست خودش، مصر رو از قحطی نجات بده و مقامش نزد فرعون بالاتر بره. خب، وقتی آدم یکی از افراد نزدیک به حاکم باشه، طبیعتاً شرایط خانوادهش هم خوب میشه. یعقوب (ع) و خانوادهاش به دعوت یوسف اومدن مصر و تو منطقهای خوشآبوهوا به نام گوشن، کنار نیل، ساکن شدن. اوضاع گلوبلبل بود؛ هرکدوم از دوازده پسر یعقوب رئیس یه قبیله بزرگی شدن و زندگیشون آروم و راحت میگذشت. اما میدونی که، همیشه قرار نیست اوضاع یجور بمونه...
🔺همهچیز وقتی خراب شد که یوسف (ع) از دنیا رفت. بعدش هم که حکومت هیکسوسها تو مصر سقوط کرد و فراعنه اصلی مصر دوباره به قدرت رسیدن. حالا تصور کن؛ فرعونهای جدید نه یوسف رو میشناختن و نه لطفهایی که به مصر کرده بود براشون اهمیتی داشت. فقط میدیدن که بنیاسرائیل تعدادشون و نفوذشون زیاد شده و به فکر افتادن که یه کاری بکنن.
🔹فرعونهای جدید که هیچ خاطره خوشی از بنیاسرائیل نداشتن، تصمیم گرفتن اوضاع رو به نفع خودشون تغییر بدن. وقتی دیدن جمعیت بنیاسرائیل داره مثل یه موج سهمگین بالا میره، به فکر فرو رفتن: «نکنه یه روزی برگردن و قدرت ما رو بگیرن؟» پس اونا رو به بردگی گرفتن. دیگه خبری از زندگی راحت و آزادانه نبود؛ حالا باید بهسختی کار میکردن و برای فرعون شهرها و معابد عظیم میساختن. شهرهای پیتوم و رامسیس که برای فراعنه ساخته شدن، یادگار روزهای سخت کارگری بنیاسرائیل بودن.
همون مردمی که روزگاری آزادانه کنار نیل قدم میزدن، حالا باید روز و شب زیر آفتاب سوزان برای فرعون کار میکردن. اما، با همه این سختیها، امیدشون به خدا از بین نرفت. مردم دست به دعا برداشتن و از خدا (منجی) نجاتدهنده خواستن.
🔸حالا تو همین دوران سخت و ناامیدکننده، خدا تصمیم میگیره که نجاتدهندهای برای این قوم بفرسته. البته برخی منابع تاریخی نوشتن که بخاطر دعای خالصانه همه بنی اسرائیل ظهور منجی شون زودتر اتفاق افتاد. منجی کی بود؟! جناب حضرت موسی علیه السلام. حضرت موسی (ع) تو یکی از همین روزهای تلخ به دنیا اومد. اما شرایط تولدش خیلی سخت بود، چون فرعون دستور داده بود که هر نوزاد پسری که از بنیاسرائیل به دنیا میاد، باید کشته بشه تا جمعیتشون کنترل بشه. خب، مادر موسی که نمیخواست نوزادش به دست سربازان فرعون بیفته، به الهام خداوند اونو توی یه سبد گذاشت و روی آب نیل رها کرد.
قسمت چهارم
بخش اول
ادامه در پست بعدی⬇️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 #کانون_دختران_طهورا
وابسته به کانون فرهنگی
مسجد شهدای کربلا
@tahooragirls
⬆️ادامه پست قبلی
🔅حالا فکر کن این سبد چطوری تو رودخونه جلو میره و دقیقاً همونجایی توقف میکنه که باید! سبد به دست آسیه، همسر فرعون، میرسه. آسیه که دلش از دیدن بچه نرم شده بود، تصمیم میگیره اونو بزرگ کنه. این شد که موسی در کاخ فرعون، در دل دشمنش، بزرگ شد. انگار خدا داشت یه نقشه عجیب برای آینده میکشید!
⚜سالها گذشت و موسی (ع) بهعنوان یک شاهزاده مصری تو کاخ فرعون رشد کرد، ولی خداوند از اول براش یه مأموریت خاص در نظر داشت. یه روز، بعد از ماجرایی که باعث شد موسی در سن ۳۰ سالگی از مصر فرار کنه و به سرزمین مدین بره و داماد شعیب نبی بشه، خدا اونو به پیامبری مبعوث کرد. حالا وقتش بود که برگرده و قوم خودش رو از دست فرعون نجات بده. ولی، خب این کار اونقدرها هم آسون نبود!
موسی حدود ۴۰ سالگی با یاری خدا به کاخ فرعون برگشت. اول با زبون خوش به فرعون گفت: «بنیاسرائیل رو آزاد کن.» اما فرعون با اون غرور و تکبرش حتی یه لحظه هم فکر نکرد که کوتاه بیاد. «تو کی هستی که بخوای برای من تعیین تکلیف کنی؟» جوابش همین بود. موسی هم که معجزاتی از طرف خدا داشت، عصاشو به زمین زد و تبدیل به مار شد. اما فرعون با سِحر و جادوگرای دربارش دست از سر موسی برنمیداشت.
➰وقتی زبون نرم کار نکرد، خداوند به فرعون و مردم مصر بلایای دهگانه رو نازل کرد. اول رود نیل تبدیل به خون شد، بعد هجوم ملخها و قورباغهها، طاعون، مرگ دامها، و تاریکی مطلق کل مصر رو فرا گرفت. این بلاها به قدری سنگین بودن که حتی فرعون رو هم به زانو درآوردن. دیگه راهی براش نمونده بود؛ باید تسلیم میشد. در نهایت، با دل ناخواستنی اجازه داد که موسی و قومش از مصر خارج بشن.
▫️اما ماجرا اینجا تموم نمیشه. وقتی بنی اسرائیل به رهبری موسی (ع) مصر رو ترک کردن و به سمت دریای سرخ رفتن، فرعون از تصمیمش پشیمون شد. «چرا گذاشتم اینا برن؟» سریع لشکری عظیم جمع کرد و به دنبال اونا راه افتاد. یه تعقیب و گریز نفسگیر شروع شد؛ از یه طرف بنیاسرائیل با موسی که به دریای سرخ رسیدن، از طرف دیگه فرعون و لشکرش با سرعت به سمتشون میاومدن. حالا قرار هست چی بشه؟!
🟢 بقیه ماجرا رو فردا شب میگم... فقط بدون که این وسط، معجزهای بزرگ منتظره!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 #کانون_دختران_طهورا
وابسته به کانون فرهنگی
مسجد شهدای کربلا
@tahooragirls
📸#گزارش_تصویری
🎀گل دخترای زهرایی (رده کودکان)، کلاس پنجشنبه رو با نماز جماعت شروع کردن📿
بعد از نماز به کمک مربیای عزیزشون تازدن چادر رو تمرین کردند.
نهار رو دور هم صرف کردن 🍛
تکالیف مدرسه رو انجام دادند📓📖✏️
و در آخر هم آموزش بافتنی داشتند. 🤗
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 #کانون_دختران_طهورا
وابسته به کانون فرهنگی
مسجد شهدای کربلا
@tahooragirls
حُسنِ حَسن و هیبت حیدر با اوست
💚 یا أبالمهدی💚
میلاد امام حسن عسکری علیهالسلام مبارک🥰
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 #کانون_دختران_طهورا
وابسته به کانون فرهنگی
مسجد شهدای کربلا
@tahooragirls