ابوعلی سینا در حال سفر با اسب بود که جایی ایستاد و اسبشو بست تا کاه بخوره و خودش هم مشغول غذاخوردن شد.
روستایی سوار بر الاغ رسید و الاغشو کنار اسب ابوعلی سینا بست تا کاه بخوره!
ابوعلی سینا گفت: خرت رو پهلوی اسب من نبند که لگد میزنه و پاش میشکنه!
روستایی حرف ابوعلی سینا رو نشنیده گرفت و مشغول غذاخوردن شد.
ناگهان اسب لگد زد.
روستایی گفت: اسبت به خرم لگد زد!!
شیخ ساکت شد و خودشو به لالی زد.
روستایی اونو کشون کشون پیش قاضی برد. قاضي سوال کرد و ابوعلی سینا هم چنان ساکت بود.
قاضی به روستایی گفت: این مرد لاله؟
روستایی گفت: این لال نیست ولی خودشو به لالی زده که تا خسارت خر منو نده! چون قبلش باهام حرف زده بود....
قاضی پرسید: بهت چی گفت؟
روستایی: گفت خرت رو پهلوی اسب من نبند که لگد میزنه و پاش میشکنه.
قاضی خندید و گفت آفرین به هوش این مرد!!
در این وقت ابوعلی سینا حرفی زد که بعدا ضربالمثل شد:
🌱جواب ابلهان خاموشی است🌱
#ضرب_المثل
https://eitaa.com/kanontahoora